وقتی برگشتم جلوی خودم جسم قر مز و نرمی را دیدم که از ان بخار بیرون می زد سرم را که بالا کردم دیدم زبان یک پلنگ سیاه است که از دهانش اویزان است پلنگ ان چنان بزرگ بود که بدون اغراق طول زبانش شاید به 1.5 متر می رسید آب دهانم را به سختی قورت دادم و یک آن فکر کردم الان هست که دخلم بیاد و پلنگ منو بخوره به خودم لعنت فرستادم .و از اینکه چنین تقاضایی از شمن کرده بودم پشیمان شدم
پلنگ سیاه تقریبا مثل پلنگ هایی بود که به ان لئوپارد می گویند ولی به جای دو گوش دو بال کوچک داشت و بر روی شانه هایش هم دو بال بررگ وجود داشت
پلنگه طولی به اندازه یک ساختمان دو طبقه داشت ناگهان به ارامی شروع کرد به لیسیدن من و وقتی نوک زبانش به صورتم رسید یک لحظه پیش خودم فکر کردم خواهر ک وس ته داره منو مزه می کنه تا بخوره اصلا تو فکر این نبودم که اون جزو توهمات مصرف ایاهواسکا است .
بعد سرشو به صورتم نزدیک کرد صورت من فقط به اندازه بینی اون بود و با صدای ارام گفت نترسوندمت
من همان طور که با زور اب دهانم را قورت می دادم گفتم نه من منتظرتون بودم ؟؟
پلنگ گفت این اژدها از اول تو لشکر ما کمی خاله زنک بود؟؟
من که کمی جرعت پیدا کرده بودم گفتم عجب لشکری داره این شمن اصلا این شمن (تو فکرم داشتم می گفتم این پیر مرد پی زوری )چه احتیاجی به لشکر داره
پلنگ به ارامی گفت ما دشمنان اون را از بین می بریم ؟
من گفتم مگر شمن دشمن هم دارد
پلنگ گفت در این جا مامور قانون شمن است او ما را به جنگ با دشمنان قبیله و افراد شرور می فرسته ؟ و گاهی هم ما به خاطر حفظ ابروی شمن می جنگیم ؟
گفتم حفظ ابرو
گفت گاهی پیش می اید شمنی مدعی می شود که از بقیه شمن ها قویتر است و برای همین جنگ بین شمن ها در می گیرد تا ثابت بشه کدامیک قوی تر است
گفتم یعنی شمن ها با هم زد خورد می کنند
گفت نه انها در خانه های خودشون می نشینید و سپاه خودشون را برای جنگ با دیگری می فرستند و من و بقیه سپاه شمن با سپاه یک شمن دیگر می جنگیم و اگر یکی از ما غالب شدیم وارد جسم شمن مغلوب می شویم و انرا تصرف می کنیم چند وقت پیش ما در جنگی با سپاه یک شمن تعداد زیادی کشته دادیم و اخر هم چون کسی غالب نشد کار به صلح کشید گفتم
اگر این جوری هست شما می توانید به هر کجای دنیا بروید و هر کاری را بکنید و هر کسی را خواستید بیمار یا بکشید
پلنگ گفت اری شمن ها این قدرت را دارند که ما را برای کشتن و یا بیمار کردن هر کس در اختیار بگیرند
ناگهان صدای مداوم ممتد و مداوم طبل شمن قطع شد و باز شمن یک سنگ دیگر از داخل کیسه خود در اورد و به زمین انداخت و بر روی ان تف کرد
تلالوی بنفش رنگ نورتف شمن به خوبی در تاریکی دیده می شد.
خلاصه درد سرتان ندهم
ما تا صبح با حیوانات عجیب و غول پیکر مشغول صحبت بودیم و هر بار که شمن سنگی از کیسه خود در می اورد و به زمین می انداخت و بر روی ان تف می کرد یک حیوان جدید ظاهر می شد
افتاب که زد همه ما یک گوشه افتاده بودیم که شمن با یک کوزه و چند تا لیوان امد و به همه ما شربتی داد
شربت که خوردیم همه افتادیم به عق زدن تا دل روده ما بالا امد
شمن اینکار را برای این انجام می داد که مابقی ماده ایاهواسکا در بدن ما نماند بعد از ان با با دوستانم که صحبت کردم انها هم مشابه انچه که برای من اتفاق افتاده بود را بازگو کرده اند و مسله جالب این بود که من وقتی انها را مشغول با صحبت با اسب و یا پلنگ دیده بودم انها هم مرا مشغول به صحبت با اژدها دیده بودند و الی اخر
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.