Drug Addiction Treatment Methods اهداف درمان اعتیاد (ترک اعتیاد)
اهداف درمان
پيش گفتار
درمان اعتياد با انتخاب يكي از دو هدف اصليِ پاكي كاملي و كاهش آسيب اعتياد، ميتواند شروع شود ولي هر بيماري كه با يكي از اين اهداف، درمانش شروع شد؛ با توجه به نيازها، شرايط و خصوصياتش بايد اهداف فرعي ديگري براي او (از همان ابتداي درمان) انتخاب شود.
بنابراين پزشكان بايد با انواع اهدافي كه ميتواند براي يك فرد معتاد در نظر گرفته شود؛ آشنا شوند و براساس آن براي هر بيمار با مشاركت خود او، در ابتدا اهداف درمان را تعيين نمايند. مثلاً در موردِ بيماري كه به علت كمر درد، مصرف ترياك خود را شروع كرده است و در حال حاضر انگيزه زيادي براي ترك دارد، بايد علاوه بر تعيين هدف كلي پاكي كامل، هدف فرعيِ از بين بردن علت كمردرد را نيز حتماً مدنظر داشت وگرنه همين درد دوباره باعث عود اعتياد خواهد شد و يا در مورد بيماري كه او نيز با هدف اصلي پاكي كامل درمانش را شروع كرده ولي هيچ سابقهي ناراحتي جسماني را در شرح حال خود نمي دهد، بلكه سابقهي افسردگي را بيان ميكند؛ يكي از اهداف فرعي حتماً بايد درمان ضد افسردگي در او باشد (و هدفِ فرعيِ از بين بردن علت كمر درد در او بي معني خواهد بود).
اهداف درمان
با در نظر گرفتن وضعيت و شرايط فرد معتاد ميتوان اصول ذيل را به عنوان اهداف درماني مشخص كرد.
1- رسيدن به زندگي عاري از مصرف مواد
2- افزايش انگيزهي بيمار براي حفظ پرهيز
3- حذف رفتارهاي ضد اجتماعي بيمار و بهبود روابط اجتماعي او
4- كمك به ارتقاء عملكردهاي متنوع و مختلف فرد در زندگي
5- رسيدن به مطلوب ترين حالت بدني از نظر طبي (سعي در بهبود عملكرد سيستمهاي مختلف بدن كه در طي دوران اعتياد آسيب ديده اند).
6- شناسايي و درمان اختلالات روان پزشكي در فرد.
7- بهبود روابط فرد با افراد فاميل، دوستان و اطرافيان.
8- بهبودي دوبارهي عملكرد حرفه اي فرد در جامعه.
9- بالا بردن ارزش هاي معنوي براي بيمار.
10- كسب مهارت هاي لازم در مواجهه با مشكلات زندگي و براي مقاومت در برابر وسوسهي مصرف مواد.
11- حل كردن مشكلات بي خانماني براي بيماران بي خانمان.
12- كسب ظرفيتهاي لازم، مربوط به رشد و بلوغ شخصيتي.
13- پيشگيري از عود اعتياد.
براي برنامه ريزي درمان اعتياد در سطح جامعه بايد اين اصول را در نظر گرفت:
1- در نظر گرفتن ظرفيت هاي مالي و سياسي موجود در جامعه.
2- دقت در استفاده از منابع مالي و پرسنلي و جلوگيري از هدر رفتن آنها.
3- مشخص كردن واضح و دقيق فلسفه ي برنامهي درماني براي كليهي پرسنل درماني.
3- انتخابِ شيوه هاي درماني كه مؤثرتر هستند.
5- در نظر گرفتن اين موضوع كه هيچ نوع درماني كاملاً ايمن نيست.
به طور كلي رويكردهاي درماني را مي توان به دو گروه بزرگ تقسيم كرد كه عبارت اند از:
پرهيز كامل و دستيابي به يك زندگي عاري از مواد (Abstinence).
كاهش آسيبها و عوارض ناشي از اعتياد در فرد (Harm Reduction)
براساس انتخاب يكي از اين دو رويكرد با توجه به شرايط بيمار و توافق با وي بعد از مصاحبهي انگيزشي، مي توان ساير اهداف درماني را نيز (كه در بالا ذكر شده) مشخص كرد.
به عنوان مثال در درمان با متادون در صورتي كه رويكردِ ما، پرهيز كامل باشد؛ با كاهش تدريجيِ دوزِ متادون و قطع آن (سم زدايي) بيمار را به زندگي عاري از مواد مي رسانيم ولي در صورتي كه رويكردِ ما كاهش عوارض اعتياد در فرد باشد؛ بيمار را روي درمان نگه دارنده با متادون قرار داده و دوز آن را آن قدر بالا
مي بريم كه بيمار وسوسه ي مصرف مواد ديگر را نداشته باشد و اين درمانِ نگه دارنده را تا هر وقت كه بيمار بخواهد ادامه مي دهيم. در واقع در " كاهش عوارض اعتياد"، ما به بيمار ميگوييم كه مثلاً به جاي تزريق هرويين كه ميتواند باعث شيوع بيماري هايي نظير ايدز و هپاتيت گردد و ثانياً عملكرد شغلي و اجتماعي او را نيز مختلف ميكند، ميتواند تحت درمان نگه دارنده با متادون خوراكي با دوزي كه وسوسه اش را از بين ببرد قرار گيرد و اين درمان تا هر زمان كه او بخواهد ادامه خواهد يافت. يا مثلاً با رويكرد كاهشِ آسيب و عوارض اعتياد مي توانيم براي كساني كه حتي حاضر نيستند تزريق هرويين را ترك و متادون مصرف كنند؛ سرنگ يك بار مصرف به صورت رايگان در اختيارشان بگذاريم و عوارض استفاده از سرنگ مشترك را به آنها گوشزد كرده و با اين كار سعي در كاهش شيوع بيماريهايي نظير ايدز و هپاتيت نماييم.
مي بريم كه بيمار وسوسه ي مصرف مواد ديگر را نداشته باشد و اين درمانِ نگه دارنده را تا هر وقت كه بيمار بخواهد ادامه مي دهيم. در واقع در " كاهش عوارض اعتياد"، ما به بيمار ميگوييم كه مثلاً به جاي تزريق هرويين كه ميتواند باعث شيوع بيماري هايي نظير ايدز و هپاتيت گردد و ثانياً عملكرد شغلي و اجتماعي او را نيز مختلف ميكند، ميتواند تحت درمان نگه دارنده با متادون خوراكي با دوزي كه وسوسه اش را از بين ببرد قرار گيرد و اين درمان تا هر زمان كه او بخواهد ادامه خواهد يافت. يا مثلاً با رويكرد كاهشِ آسيب و عوارض اعتياد مي توانيم براي كساني كه حتي حاضر نيستند تزريق هرويين را ترك و متادون مصرف كنند؛ سرنگ يك بار مصرف به صورت رايگان در اختيارشان بگذاريم و عوارض استفاده از سرنگ مشترك را به آنها گوشزد كرده و با اين كار سعي در كاهش شيوع بيماريهايي نظير ايدز و هپاتيت نماييم.
البته در حين اقدامات كاهشِ آسيب و عوارض اعتياد (Harm Reduction)با بيمار مصاحبه هاي انگيزشي هم صورت ميگيرد تا در صورت ايجاد انگيزهي لازم، وارد درمانهاي پرهيز كامل (abstinence)گردد.
خلاصه
اهداف كلي درواقع، پاكي كامل و يا كاهشِ آسيبِ اعتياد است ولي علاوه بر اين دو هدف اصلي، اهداف فرعي ديگري نيز بايد براي بيمار انتخاب شود كه زير گروه يكي از اين دو هدف خواهند بود. مثلاً در صورتي كه هدف، پاكي كامل باشد، رسيدن به زندگي عاري از مصرف مواد، افزايش انگيزه براي حفظ پرهيز و پيشگيري از عود اعتياد، اهدافِ فرعيتر در درمان فرد بيمار خواهد بود و براي هدف پيشگيري از عود اعتياد، برحسب خصوصيات و شرايط و نيازهاي بيمار مي توان اهداف فرعيتري در نظر گرفت. از جمله در صورت وجود رفتارهاي ضد اجتماعي در بيمار و نداشتن دوست، حذف رفتارهاي ضد اجتماعي بيمار و بهبود روابط اجتماعي او، شناسايي و درمان اختلالات روان پزشكي در فرد، بهبود روابط فرد با افراد فاميل يا دوستان و اطرافيان، كسب ظرفيت هاي لازم مربوط به رشد و بلوغِ شخصيت، تقويت مهارت ارتباطي و ابزار وجود، 6 هدف فرعي خواهند بود كه براي بيمار بايد در نظر گرفته شود. در صورتي كه براي فردي ديگر ممكن است هدف كلي، كاهش آسيب اعتياد باشد. مثلاً اين بيمار افسردگي و كمر درد شديد داشته و اكنون بيكار است و از خانواده نيز طرد شده است، در آن صورت اهداف فرعي تر او، شناسايي و درمان اختلالات روان پزشكي، رسيدن به مطلوبترين حالت بدني از نظر طبي، كمك به ارتقاي عملكردهاي متنوع و مختلف فرد در زندگي، بهبود روابط او با خانواده، بهبودي دوباره عملكرد حرفهاي فرد در جامعه و كسب مهارت هاي لازم در مواجهه با مشكلات زندگي، براي مقاومت در برابر وسوسه مصرف مواد، ميباشد (6 هدف). يكي از اهداف فرعي درمان كه در بسياري از بيماران مفيد خواهد بود؛ بالا بردن ارزش هاي معنوي بيمار است. گاهي از اوقاع اين موضوع كه بيمار، هرويينِ تزريقي با سرنگ يك بار مصرف (به جاي سرنگ هاي مشترك) تزريق نمايد، درمان محسوب ميشود ولي درمان با هدفِ كاهشِ آسيب. همينطور درمان نگه دارنده با داروهاي آگونيست مثل متادون نيز درمان با هدف كاهش آسيب محسوب مي شود. درمان نگه دارنده با متادون جلوي تزريق موادمخدر را گرفته يا آن را كاهش مي دهد و موجب كاهش بروز ايدز و هپاتيت شده و عملكرد شغلي و اجتماعي و خانوادگي فرد را بهبود مي بخشد. به همين ترتيب از عوارض تزريق همانند آبسه و ... جلوگيري كرده و تخلفات قانوني (همانند دزدي براي بدست آوردن مواد) را كاهش مي دهد.
البته انتخاب شيوهي درمان بر عهدهبيمار با كمك و راهنمايي درمانگر است. هيچكدام از آنها (بيمار و درمانگر) به تنهايي شيوه ي درمان را انتخاب نمي كنند. البته هيچ شيوهي درماني كاملاً ايمن نيست و هر شيوه اي عوارض خاص خود را دارد. اما درمانگروظيفه دارد بيمار را به انتخاب شيوهاي كه كمترين عوارض و بيشترين سودها را دارد؛ راهنمايي نمايد.
وابستگي به مواد (Substance Dependence)
(معيارهاي تشخيص برگرفته از راهنماي تشخيصي و آماري ـ ويرايش چهارم، DSM-IV)
« وابستگي به مواد»، الگوي سوء سازگارانه (maladaptive)مصرفِ مواد با ايجادِ ناراحتي (distress)و اختلالِ (impairment)مشخص از نظر باليني است كه ظرف 12 ماه با 3 مورد يا بيشتر از مواردِ ذيل تظاهر مي كند:
1- تحمل (tolerance): كه با مصرفِ مواد در يكي از حالتهاي زير مشخص شود:
الف) نياز به افزايش قابل ملاحظهي مقدار مصرفِ ماده براي رسيدن به آثار دلخواه.
ب) كاهش قابل ملاحظه ايِ تأثير ماده با استفادهي مداوم از ميزانِ ثابتِ مادهيِ موردنظر.
2- علايم محروميت يا قطعِ مصرف (withdrawal)، كه با يكي از موارد ذيل مشخص مي گردد:
الف) ايجاد علايمِ محروميت و ناراحتي هاي مشخص براي هر مادهي بخصوص در هنگام قطع يا كاهش مصرف آن.
ب) نياز به استفاده از همان ماده (يا مادهاي مشابه) براي رفع يا پرهيز از بروز ناراحتي هاي ناشي از محروميت از مواد.
3- ماده غالباً به مقدار بيشتر يا دوره اي طولاني تر از آنچه موردنظر است، مصرف شود.
4- ميلِ دايم براي مصرف ماده وجود داشته و يا تلاشهاي ناموفقي براي قطع يا كنترل مصرف ماده انجام شده باشد.
5- وقت زيادي براي به دست آوردنِ ماده (مثل مراجعه به پزشكان متعدد، يا طي مسافت هاي طولاني براي تهيه ي آن) يا مصرف آن صرف شود (تدخين هاي پياپي) و يا براي بهبود اثرات مصرف آن نيز نياز به وقت زيادي باشد.
6- فعاليت هاي مهم اجتماعي، حرفه اي و يا تفريحي به خاطر مصرف مواد كنار گذاشته شود و يا كاهش پيدا كند.
7- ادامه ي مصرف ماده علي رغم آگاهي از داشتن مشكل روان شناختي يا جسمي پايدار يا عود كننده كه ناشي از مصرف آن ماده باشد يا با مصرف آن ماده تشديد شود. (مثلاً ادامهي مصرف كوكايين به صورتِ مكرر علي رغم آگاهي از ايجاد افسردگي ناشي از مصرف كوكايين و يا ادامهي مصرفِ الكل علي رغم آگاهي از اين موضوع كه زخم معده با ادامه مصرف آن شدت مي يابد).
-در صورتي كه تحمل يا علايم محروميت (موارد 1 يا 2) وجود داشته باشد، وابستگي جسماني هم هست. (With Physiological Dependence)
-در صورتي كه تحمل يا علايم محروميت (موارد 1 يا 2) وجود نداشته باشد، اين وابستگي بدون وابستگي جسماني خواهد بود. (Without Physiological Dependence)
مصرف (Use)
«مصرف» شامل يك يا چند بار مصرف ماده (مخدر يا محرك يا ...) به صورت قانوني (با تجويز پزشك و به علت بيماري يا ناراحتي خاص) است. «مصرف خطرناك» شامل مصرف مداوم براي يك ماه و يا مصرف متناوب براي 12 ماه است.
سوءمصرف ماده (Abuse)
(برگرفته از راهنماي تشخيصي آماري – ويرايش چهارم DSM – IV )
الگوي سوء سازگارانه ي مصرف ماده است كه باعث ايجاد پيامدهاي مضر، منفي و عود كننده مي گردد كه شامل پديده هاي تحمل و محروميت نيست و با مشخصاتي كه براي بيماران وابسته به مواد ذكر شد، مطابقت كامل ندارند (به عبارتي ديگر « سوء مصرف ماده»، مصرفِ داوطلبانه و غيراخلاقي يك ماده، بدون ايجاد تحمل و علايم محروميت (پس از قطع مصرف آن) و به طور كلي بدون مشخصات لازم براي بيمارانِ وابسته است)؛ و با يك يا چند مورد از علايم زير در طولِ 12 ماه تظاهر مي كند:
1- مصرف مكرر مواد كه منجر به اختلال در فعاليت هاي اجتماعي، شغلي و تفريحي شود (مانند غيبت هاي مكرر، عملكرد ضعيف شغلي مربوط به مصرف ماده، مسامحه نسبت به فرزندان و افراد خانواده).
3- مصرف مكرر مواد در موقعيت هايي كه مصرف ماده خطرناك است (مثلاً رانندگي در حالت مستي يا خواب آلودگي).
4- تخلفات قانوني مربوط به مصرف مواد (مثلاً دستگيري به علت مصرف مواد).
5- مصرف مداومُ مواد، علي رغم مشكلات اجتماعي يا بين فردي كه ناشي از مصرف مواد است (مانند مشاجره و درگيري با همسر).
علايم محروميت (Withdrawal)
« علايم محروميت» سندرم خاصي است؛ ناشي از قطع يا كاهش مصرفِ مواد. اين سندرم شامل ناراحتي هاي جسمي، رواني و افت عملكرد اجتماعي، خانوادگي و حرفه اي و ... است (نشانههاي اين سندرم نبايد ناشي از يك بيماري جسمي يا روانيِ ديگر باشد).
آثار ناشي از مصرف مواد (Intoxication)
سندرم برگشت پذير خاصي است؛ ناشي از مصرفِ اخير يك ماده و شامل تغييرات غيرانطباقي رفتاري، رواني يا جسمي است كه در اثر مصرف مواد و تأثير آنها بر دستگاه عصبي مركزي در هنگام مصرف يا در فاصله كوتاهي پس از مصرف ظاهر ميشود (نشانههاي اين سندرم نبايد ناشي از يك بيماري جسمي يا رواني ديگر باشد).
سم زدايي (Detoxification)
در طول «سم زدايي» سعي ميشود وابستگي جسماني فرد به مواد از بين برود و يا به عبارتي ديگر، سم زدايي فرايندي است كه در آن فرد معتاد را به سرعت به وضعيت عادي از مصرف مواد ميرسانيم و در طي آن با روشهاي گوناگون، ناراحتيهاي ناشي از قطع مصرف مواد را در او كاهش ميدهيم.
درمان اعتياد
شامل مجموعهاي از روش هاي دارويي، روان شناختي و مددكاري اجتماعي است كه براي سم زدايي معتادان و پيشگيري از مصرف مجدد مواد توسط آنان و يا براي كاهش آسيب و عوارض اعتياد در فرد به كار گرفته ميشود.
انگيزش (Motivation)
منظور از « انگيزش»، ميزان احساسِ نياز فردِ معتاد به تغيير است و اينكه او تا چه درجه اي به مشكل خود پي برده و به فشارهاي مثبت يا منفي كه براي تغيير وجود دارند؛ پاسخ مي دهد. برخي افراد در اثر نيازهاي دروني و برخي ديگر بر اثر فشارهاي خارجي و يا تركيبي از اين دو به درمان روي ميآورند.
وسوسه (Craving)
ميل به تجربهي اثرات قبلي مصرف مواد و به طور كلي ميل بسيار قوي براي مصرفِ مجدد مواد است كه فشار زيادي بر فكرِ فرد گذاشته و باعث تأثير بر خُلق او و تغييرِ رفتارش ميشود . " وسوسه " ، تمركز و عملكردِ شخصي را ضعيف ميكند و شدتِ آن كاملاً به فرد و موقعيتي كه در آن قرار دارد، بستگي دارد.
پيشگيري (Prevention)
" پيشگيري" ، فرايندي است كه در طي آن كارهايي انجام ميگيرد تا باعث كاهش نرخ بروز موارد جديد آسيب ديدگي اجتماعي در يك جامعه در زمان معين شود و از گسترش مسايلي كه باعث كاهش سلامت افراد ميگردند؛ جلوگيري مي كند. پيشگيري براي تمام افراد جامعه است و زمينهي ارتقاي سلامت آنان را مهيا ساخته و شامل سه سطح است:
پيشگيري اوليه: در اين سطحِ پيشگيري افرادي كه مشكل ندارند؛ تواناييهايي براي جلوگيري از وقوع آسيب پيدا ميكنند. در اين سطح از بروز آسيب و رفتارهاي پرخطر جلوگيري مي شود.
پيشگيري ثانويه: در پيشگيري ثانويه، افرادِ بيمار شناسايي شده و تحت درمان قرار ميگيرند.
پيشگيري ثالثيه: اين كار براي بازتواني افراد و كاهش ناتواني هاي بعدي انجام ميگيرد و ناتوانيهايي كه شايد باعث اعتياد شدهاند، به وسيله آموزشِ مهارتهاي زندگي و مهارت هاي سازگاري تصحيح ميگردند.
بهبودي (Recovery)
بهبودي در درمان به معني بازگشت به حالت طبيعي و سلامتِ پيش از بيماري است؛ ولي در مورد اعتياد؛ بهبودي كاملاً نسبي بوده و بسته به عوامل مختلف ميتواند از تركِ كاملِ ماده، تا كم كردن ميزان يا دفعاتِ مصرفِ ماده باشد.
پسرفت بيماري (remission)
اگر فردي قبلاً واجد شرايط وابستگي به يك مادهي خاص بوده (كه تعريف آن قبلاً ارايه شد) و در حال حاضر حداقل به مدت يك ماه ملاكهاي وابستگي به مواد را نداشته باشد؛ يا اينكه اين ملاك ها كمتر از حد لازم براي وابسته شدنع تلقي گردند (كمتر از 3 مورد از موارد تعريف وابستگي)، بيماري اش پسرفت كرده است (فرد نبايد در طي اين مدت تحت درمان با داروهاي مخدر بوده و يا در محيط هاي كنترل شده اي همانند زندان يا بيمارستان باشد).
پسرفت كامل بيماري
فردي كه قبلاض به ماده ي خاصي وابستگي داشته و در حال حاضر حداقل به مدت يك ماه هيچ يك از ملاك هاي وابستگي به مواد را نداشته باشد، بيماري اش، پسرفت كامل كرده است (فرد نبايد در طي اين مدت تحت درمان با داروهاي مخدر بوده و يا در محيط هاي كنترل شده اي همانند زندان يا بيمارستان باشد).
پسرفت نسبي بيماري
فردي كه قبلاً به مادهي خاصي وابستگي داشته و در حال حاضر حداقل به مدت يك ماه، كمتر از سه مورد از ملاك هاي وابستگي به آن ماده را دارد، بيمارياش، پسرفت نسبي كرده است (فرد نبايد در طي اين مدت تحت درمان با داروهاي مخدر بوده و يا در محيط هاي كنترل شده اي همانند زندان يا بيمارستان باشد).
پسرفت اوليه ي بيماري
فردي كه قبلاً به ماده ي خاصي وابستگي داشته و در حال حاضر بيش از يك ماه و كمتر از 12 ماه،
ملاك هاي وابستگي به مواد را نداشته باشد يا اين ملاك ها در او كمتر از حد لازم براي وابسته تلقي شدن باشد، بيماريِ او پسرفت اوليه داشته است (چرا كه در طول 12 ماه اول بعد از سم زدايي بيشترين ميزان خطر بروز عود وجود دارد. افراد نبايد در طي اين مدت تحت درمان با داروهاي مخدر بوده و يا در محيط هاي كنترل شده اي همانند زندان يا بيمارستان باشد).
ملاك هاي وابستگي به مواد را نداشته باشد يا اين ملاك ها در او كمتر از حد لازم براي وابسته تلقي شدن باشد، بيماريِ او پسرفت اوليه داشته است (چرا كه در طول 12 ماه اول بعد از سم زدايي بيشترين ميزان خطر بروز عود وجود دارد. افراد نبايد در طي اين مدت تحت درمان با داروهاي مخدر بوده و يا در محيط هاي كنترل شده اي همانند زندان يا بيمارستان باشد).
پسرفت مستمر بيماري
فردي كه قبلاً به مادهي هاصي وابستگي داشته و در حال حاضر به مدت 12 ماه يا طولانيتر، ملاكهاي وابستگي به مواد را نداشته و يا اين ملاك ها در او كمتر از حد لازم براي وابسته تلقي شدن، باشد، بيماري او پسرفت مستمر داشته است (فرد نبايد در طي اين مدت تحت با داروهاي مخدر بوده و يا در محيط هاي كنترل شده اي همانند زندان يا بيمارستان باشد).
لغزش (Lapse)
يك بار مصرفِ ماده، بعد از ترك آن را " لغزش" مي گويند كه لزوماً به عود و وابستگي مجدد منجر نمي شود و يكي از علتهاي مهم آن " وسوسه" است.
عود (Relapse)
" عود"، مصرف مجدد مواد به صورت منظم بعد از ترك آن است كه به دنبال لغزش ايجاد ميشود و دوباره وابستگي كامل به مصرف مواد را پيش ميآورد. در واقع اعتياد يك بيماري مزمن با عودهاي مكرر است؛ بنابراين عود نبايد باعث نااميدي درمانگر، بيمار يا خانوادهي او شود.
هم وابستگي (Codependence)
الگوهاي رفتاري اعضاي خانواده يا به طور كلي اطرفيان فردي وابسته را كه تحت تأثير او ايجاد شده، « هم وابستگي» ميگويند كه مي تواند باعث آسيب به بيمار و اطرافيان او گردد.
الگوهاي رفتاري اعضاي خانواده يا به طور كلي اطرفيانِ فردي كه وابستگي به مواد پيدا كرده است، مجموعاً باعث پيدايش پديدهاي مي شود كه به آن " سبك زندگي مختل" ميگويند. در اين سبكِ زندگي، هم فرد معتاد و هم خانوادهي او به مجموعه اي از رفتارها معتاد مي شوند كه به خاطر ماهيت اعتياد، كنشِ يكي بدونِ واكنشِ طرفِ ديگر آنها را دچار علايم محروميت ميكند.
در اين نوع از پيوند، صرفاً نبايد مسئلهي اعتياد را به پيوند ميان مادهي اعتيادآور و فرد معتاد تقليل داد، بلكه پيوند اعتياد گونهي كنش و واكنش ميان اعضاي خانواده و فرد معتاد خود دست كمي از مصرف مواد ندارد.
خلاصه
وابستگي به مواد در فرد در حالتي كه ظرف 12 ماه، 3 مورد يا بيشتر از ملاكهاي زير را دارا باشد، اثبات ميگردد:
1- تحمل
2- علايمِ محروميت قطع مصرف مواد
3- ماده به مقدار بيشتر يا دوره اي طولاني تر از آنچه موردنظر است، مصرف شود.
4- وجود ميل دايم براي مصرف مواد
5- صرف وقتِ زياد براي به دست آوردن يا مصرف مواد
6- كنار گذاشتن فعاليت هاي مهم اجتماعي، حرفه اي يا تفريحي به خاطر مواد
7- ادامه مصرف مواد، علي رغم آگاهي به مشكلات آن
درمان اعتياد نسبي بوده و شامل روشهاي دارويي و روانشناختي و مددكاري (براي پاكي كامل فرد و پيشگيري از مصرف مجدد يا در جهت كاهش آسيب و عوارض اعتياد در فرد) است. پس بهبودي نيز در اعتياد نسبي بوده و ميتواند به معني بازگشت به حالت طبيعي بوده يا حتي شامل كم كردن مقدار يا دفعات مصرف هم باشد.
فردي كه قبلاً وابسته به يك ماده بوده و اكنون حداقل يك ماه كمتر از 3 مورد از ملاك هاي وابستگي به آن ماده را داشته باشد، بيماري اش پسرفت اوليه ي نسبي كرده است (حداقل يك ماه ملاكهاي وابستگي را كمتر از حد لازم براي وابسته تلقي شدن دارا باشد) و اگر حداقل يك ماه هيچ يك از ملاكهاي وابستگي را نداشته باشد، بيمارياش پسرفت اوليه كامل كرده است. در صورتي كه حداقل به مدت 12 ماه يا بيشتر هيچ يك از ملاك هاي وابستگي را نداشته باشد، بيماري او پسرفتِ مستمرِ كامل كرده و اگر در مدت 12 ماه ملاك هاي وابستگي را كمتر از 3 مورد داشته باشد، در بيماري خود پسرفت مستمر نسبي كرده است.
در سوءمصرف مواد، تحمل و علايم محروميت قطع مصرف مواد وجود ندارد و با يك يا چند مورد از علايم زير در طول 12 ماه تظاهر مي يابد:
1- مصرف مكرر مواد كه منجر به اختلال در فعاليتهاي اجتماعي، شغلي، تفريحي و خانوادگي فرد شود.
2- مصرف مكرر مواد در موقعيت هاي خطرناك.
3- تخلفات قانوني مربوط به مصرف مواد.
4- مصرف مداوم مواد علي رغم آگاهي از مشكلات اجتماعي يا بين فردي ناشي از آن.
پيشگيري فرايندي است كه در طي آن كارهايي انجام مي گيرد تا از گسترش مسايلي كه باعث كاهش سلامت افراد مي گردند جلوگيري شود. پيشگيري شامل سه سطح است:
پيشگيري اوليه: كه در اين سطح از بروز آسيب و رفتارهاي پرخطر جلوگيري مي شود
پيشگيري ثانويه: كه افراد بيمار درمان مي شوند
پيشگيري ثالثيه: كه شامل بازتواني افراد مي شوند.
منبع سایت مبارزه با مواد مخدر جمهوری اسلامی ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.