آژانس امنیت ملی National Security Agency
وقتی کمی به خودم مسلط شدم با صدای آرام و محکمی گفتم
خوب جناب سروان آیا چیز دیگری هم هست که به من نگفته اید ؟
سروان درست مثل کارمندی که درجلوی رئیسش قرار گرفته است گفت
جناب دکتر من دستور دارم یک بسته محرمانه را به شما بدهم البته اول باید یک سوال را جواب بدهید
ایا هنوز قصد دارید با ما همکاری کنید یا نه ؟ یعنی منظورم اینه هنوز قرارما پا بر جا است ؟
من که هنوز تحت تاثیر صحبت های قبلی بودم گفتم
نمی دانم باید کمی به من فرصت بدهید
سروان گفت
در هر صورت من مامورم این بسته را به شما بدهم البته باید قبل از ان یک برگه را در حضور من و فردی که در داخل ماشین است امضا کنید و تعهد بدهید که حق افشای اطلاعاتی را که در اختیار شما گذاشته شده است را ندارید ودر حفاظت از این اطلاعات که جزو اسرار امنیت ملی است حداکثر تلاش خود را می کنید و در صورت افشای این اطلاعات بدون محاکمه به جرم توطئه علیه امنیت ملی محکوم به حبس دائم می شوید و قادر به دادخواهی در هیچ دادگاهی نیستید ؟
حس کنجکاوی تمام وجود مرا فرا گرفت وبلافاصله گفتم باشه ؟
سروان به سرعت به سمت ون سیاه رنگ رفت و من هم با دنیایی از سوال در ذهنم به دنبالش رفتم
وقتی به خانه رسیدم بسته را بر روی مبل انداختم در طول مسیر در ماشینیم بسته را روی صندلی و در کنارم گذاشته بودم . توی مسیر دائم در این فکر بودم که محتویات ان چیه و چه ربطی به این موضوعات پیش امده دارد
یک لیوان اب میوه از یخچال برداشتم و روی صندلی روبروی مبل نشستم و شروع کردم جرعه جرعه ان را نوشیدن و به بسته خیره شدم یک بسته سفید رنگ کوچک به اندازه یک قوطی سیگار بود
وقتی اب میوه من تمام شد به سمت بسته رفتم و بازش کردم
در داخل ان یک فلاش بود
به سرعت به سمت کامپیوتر رفتم و انرا روشن کردم و فلاش را باز کردم فایلی با این نام ظاهر شد
فوق محرمانه
شما فقط یک بار قادر به رویت این اطلاعات هستید
توجه کپی نکنید
در صورت کپی اطلاعات به طور خود کار از بین می رود و دیگر قابل بازیابی نیست
پیش خودم گفتم مثل اینکه بچه های امنیت ملی حساب همه جای کار را کردند
ناگهان صفحه ای باز شد که عکس 9 نفر بر روی ان دیده می شد
یک به یک عکس ها بزرگ می شد و اطلاعاتی درباره چگونگی ناپدید شدن انها داده می شد
یکی از انها وارد یک پمپ بنزین شده بود و بدون اینکه از اتوموبیل خود پیاده بشه به کارگر پمپ بنزین دستور می دهد باک را پر کنه اما وقتی کارگر برای گرفتن پول بنزین بر می گردد هیچکس در ماشین نبوده است فیلم های دوربین امنیتی پمپ بنزین نشان می داد که هیچکس از ماشین پیاده نشده است
یکی دیگر وقتی داشته با جت شخصی پدرش مسافرت می کرده بعد از ورود به دستشویی از اون خارج نشده و وقتی خدمه در دستشویی را باز می کنند هیچکس داخل ان نبوده است
یکی دیگر جلوی چشم چند نفر سوار اسانسور اختصاصی دفتر پدرش می شود ولی وقتی درب اسانسور در دفتر پدرش باز می شود اسانسور خالی بوده است
در واقع همه افراد به نوعی غیر طبیعی ناپدید که نه بلکه غیب شده بودند
پیش خودم فکر می کردم که این مسائل چه ربطی به امنیت ملی دارد که در پایان توضیحات اخرین عکس یک صفحه باز شد که روی ان نوشته شده بود
فوق محرمانه
مخدر رویای شیرین خطری برای امنیت ملی
در صورت ادامه برنامه قادر به بازبینی مطالب قبلی نیستید و اطلاعات قبلی پاک می شود
ایا مایل به ادامه برنامه هستید
بله خیر
من بدون فکر بله را کلیک کردم
در ابتدا فیلمی از یک انفجار اتمی و شکل گیری قارچی که ناشی از انفجار ایجاد شده بودبه نمایش در امد
بعد عکسی از البرت اینشتین و اپنهایمر بود که نشان می داد انها در حال گفتگو هستند
قسمت هفتم دروازه ستارگان
مخدری به نام رویای شیرین (پروژه دروازه ستاره گان )...
داستان مخدری به نام رویای شیرین قسمت 5( رازهای پنهان )
وقتی کمی به خودم مسلط شدم با صدای آرام و محکمی گفتم
خوب جناب سروان آیا چیز دیگری هم هست که به من نگفته اید ؟
سروان درست مثل کارمندی که درجلوی رئیسش قرار گرفته است گفت
جناب دکتر من دستور دارم یک بسته محرمانه را به شما بدهم البته اول باید یک سوال را جواب بدهید
ایا هنوز قصد دارید با ما همکاری کنید یا نه ؟ یعنی منظورم اینه هنوز قرارما پا بر جا است ؟
من که هنوز تحت تاثیر صحبت های قبلی بودم گفتم
نمی دانم باید کمی به من فرصت بدهید
سروان گفت
در هر صورت من مامورم این بسته را به شما بدهم البته باید قبل از ان یک برگه را در حضور من و فردی که در داخل ماشین است امضا کنید و تعهد بدهید که حق افشای اطلاعاتی را که در اختیار شما گذاشته شده است را ندارید ودر حفاظت از این اطلاعات که جزو اسرار امنیت ملی است حداکثر تلاش خود را می کنید و در صورت افشای این اطلاعات بدون محاکمه به جرم توطئه علیه امنیت ملی محکوم به حبس دائم می شوید و قادر به دادخواهی در هیچ دادگاهی نیستید ؟
حس کنجکاوی تمام وجود مرا فرا گرفت وبلافاصله گفتم باشه ؟
سروان به سرعت به سمت ون سیاه رنگ رفت و من هم با دنیایی از سوال در ذهنم به دنبالش رفتم
وقتی به خانه رسیدم بسته را بر روی مبل انداختم در طول مسیر در ماشینیم بسته را روی صندلی و در کنارم گذاشته بودم . توی مسیر دائم در این فکر بودم که محتویات ان چیه و چه ربطی به این موضوعات پیش امده دارد
یک لیوان اب میوه از یخچال برداشتم و روی صندلی روبروی مبل نشستم و شروع کردم جرعه جرعه ان را نوشیدن و به بسته خیره شدم یک بسته سفید رنگ کوچک به اندازه یک قوطی سیگار بود
وقتی اب میوه من تمام شد به سمت بسته رفتم و بازش کردم
در داخل ان یک فلاش بود
به سرعت به سمت کامپیوتر رفتم و انرا روشن کردم و فلاش را باز کردم فایلی با این نام ظاهر شد
فوق محرمانه
شما فقط یک بار قادر به رویت این اطلاعات هستید
توجه کپی نکنید
در صورت کپی اطلاعات به طور خود کار از بین می رود و دیگر قابل بازیابی نیست
پیش خودم گفتم مثل اینکه بچه های امنیت ملی حساب همه جای کار را کردند
ناگهان صفحه ای باز شد که عکس 9 نفر بر روی ان دیده می شد
یک به یک عکس ها بزرگ می شد و اطلاعاتی درباره چگونگی ناپدید شدن انها داده می شد
یکی از انها وارد یک پمپ بنزین شده بود و بدون اینکه از اتوموبیل خود پیاده بشه به کارگر پمپ بنزین دستور می دهد باک را پر کنه اما وقتی کارگر برای گرفتن پول بنزین بر می گردد هیچکس در ماشین نبوده است فیلم های دوربین امنیتی پمپ بنزین نشان می داد که هیچکس از ماشین پیاده نشده است
یکی دیگر وقتی داشته با جت شخصی پدرش مسافرت می کرده بعد از ورود به دستشویی از اون خارج نشده و وقتی خدمه در دستشویی را باز می کنند هیچکس داخل ان نبوده است
یکی دیگر جلوی چشم چند نفر سوار اسانسور اختصاصی دفتر پدرش می شود ولی وقتی درب اسانسور در دفتر پدرش باز می شود اسانسور خالی بوده است
در واقع همه افراد به نوعی غیر طبیعی ناپدید که نه بلکه غیب شده بودند
پیش خودم فکر می کردم که این مسائل چه ربطی به امنیت ملی دارد که در پایان توضیحات اخرین عکس یک صفحه باز شد که روی ان نوشته شده بود
فوق محرمانه
مخدر رویای شیرین خطری برای امنیت ملی
در صورت ادامه برنامه قادر به بازبینی مطالب قبلی نیستید و اطلاعات قبلی پاک می شود
ایا مایل به ادامه برنامه هستید
بله خیر
من بدون فکر بله را کلیک کردم
در ابتدا فیلمی از یک انفجار اتمی و شکل گیری قارچی که ناشی از انفجار ایجاد شده بودبه نمایش در امد
بعد عکسی از البرت اینشتین و اپنهایمر بود که نشان می داد انها در حال گفتگو هستند
قسمت هفتم دروازه ستارگان
مخدری به نام رویای شیرین (پروژه دروازه ستاره گان )...
داستان مخدری به نام رویای شیرین قسمت 5( رازهای پنهان )
opium.site: داستان مخدری به نام رویای شیرین ( قسمت چهارم ) ارواح زمان ...
: داستان مخدری به نام رویای شیرین (ترس و مرگ ) 3
opium.site: داستان مخدر رویای شیرین (بازیچه زمان )
opium.site: داستان ماده مخدری به نام رویای شیرین
زمان توهمی بیش نیست البرت اینشتین
opium.site: آیا آلبرت اینشتین مواد مخدر مصرف می کرده است Did Albert ...
: داستان مخدری به نام رویای شیرین (ترس و مرگ ) 3
opium.site: داستان مخدر رویای شیرین (بازیچه زمان )
opium.site: داستان ماده مخدری به نام رویای شیرین
زمان توهمی بیش نیست البرت اینشتین
opium.site: آیا آلبرت اینشتین مواد مخدر مصرف می کرده است Did Albert ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.