گفتگوی با سازنده گان و فروشنده گان مواد مخدر در ایران (اظهارات تکان‌دهنده یک فروشنده مواد مخدر)

آنها مثل افراد عادی هستند. از میان مردم عادی آمده‌اند و حالا هم مثل همان‌ها، زندگی می‌کنند.
 پوششی برای کار خود دست و پا کرده‌اند و به ظاهر حفظ آبرو می‌کنند.
 اولین بار که قصد گفت‌وگوی نزدیک با یک به اصطلاح «آشپزخانه‌دار» را داشتم؛ ذهنیت اولیه‌ام، فیلم‌های مافیایی و کارتل‌های مواد مخدر بود با آدم‌هایی تفنگ به دست، خشن و بی‌رحم که از پشت نقاب با دیگران حرف می‌زنند و درب اتاق‌شان بسته است.

روز اول، به پرسه زدن در قهوه‌خانه‌ها و محله‌های پایین شهر تهران سپری شد که پر از دود و دم بود و نگاه‌هایی خیره و سرشار از بی‌اعتمادی. روز دوم و سوم و چهارم به همین ترتیب. روز پنجم کسی را یافتم که حاضر شد اطلاعاتی در مورد سرشاخه تولید شیشه در منطقه جنوب تهران بدهد.

آخر می‌دانید هر عمده‌فروشی در جای جای نقاط تهران و حومه، یک «قلمرو» دارد و «آشپزخانه‌دار» دیگر به خود اجازه حضور در یک قلمرو دیگر نمی‌دهد. این یک قانون نانوشته و شفاهی است. فردی که اطلاعات را به من داد از من خواست تا در روز معینی به جایی در جنوبی‌ترین نقطه تهران بروم؛ اما بدون هیچ وسیله ضبط صدا یا شنود اطلاعات. گفت که خودش سراغم می‌آید. بعدها فهمیدم «آشپزخانه‌دار» دو تا میز آن‌ورتر از من نشسته و قبلاً مرا دیده بود. وقتی هم که در یک مکان عمومی سر قرار آمد، کمی متعجبم کرد و این را به او گفتم. سن و سال زیادی نداشت، موهایش کوتاه و آراسته بود. پیراهن قهوه‌ای‌رنگش بوی ادکلن می‌داد و شلوار کتان مشکی‌اش رنگ و رو رفته نبود. زنجیر طلای زرد به گردن داشت و دو دکمه اول پیراهنش را باز گذاشته بود. دست‌هایش را به دقت روی میز گذاشته و لحن صدایش بیشتر از آنکه حاکی از تردید باشد، نشانه‌هایی از جدی بودن داشت و گاهی سکوت می‌کرد.

در این گفت‌و‌گو خیلی چیزها را گفت و خیلی نکته‌ها را ناگفته گذاشت.

در دو ساعتی که با هم گپ زدیم؛ تلاش کردم با او به دنیای زیرزمینی تولید و عرضه مواد مخدر بروم؛ اما دست آخر، تصمیم او به ادامه کار، با آنکه مجازات سنگینی چون اعدام، همواره مثل «شمشیر داموکلس» بالای سرش است؛ مرا ترساند. این ترس با من باقی ماند تا همین الان که از آن روز می‌نویسم و صدایش در گوشم می‌پیچید.

حتماً اطلاع دارید که به تازگی دو نفر به اتهام حمل مواد مخدر در مالزی دستگیر شده‌اند؟
بله، اخبار خیلی زود پخش می‌شود. این یکی هم که خیلی معروف شد.

چه احساسی دارید؟
نسبت به چی؟

نسبت به دستگیری دو نفر از همکاران‌تان؟
این دو نفر که همکار من نبودند. اما بگذارید یک چیزی را همین اول روشن کنم. کار قاچاق و حمل مواد مخدر سخت‌تر از تولید و عرضه به بازار نیست. این دو نفر که دستگیر شدند یکی از صدها آدمی هستند که روزانه مواد جابه‌جا می‌کنند. حالا دستگیر شده‌اند؟ مشکلی نیست. باید دید از چه روشی برای بردن جنس استفاده کرده‌اند. شک نکنید که دیگر این اتفاق نمی‌افتد. منظورم این است که بعد از این، روشی که این دو خانم جنس برده‌اند، تکرار نخواهد شد.

چند روش برای حمل جنس وجود دارد؟
روش کار زیاد است. بستگی به نوع کار و جنس و محموله دارد. این روش‌ها انجام می‌شود تا جایی که یک نفر دستگیر شود. آن وقت است که روش شکست خورده و کنار گذاشته می‌شود. اما کار بسته شده. دیگر نمی‌شود از هر راهی جنس این ور اون ور برد. مثلاً همین چند وقت پیش یکی از این راه‌ها، لو رفت. خب دیگر استفاده نمی‌شود.

چه راهی بود؟
به طور خلاصه و ساده می‌گویم که یک پیراهن‌های مخصوصی هست که کاملاً «نم‌دار» می‌شود و بعد داخل یک بسته «گَرد» خوابانده می‌شود. کار سختی است اما تا همین چند وقت پیش جواب می‌داد. بعد از اینکه پیراهن خشک می‌شود دیگر اثری از «گَرد» روی پیراهن نیست. این پیراهن ته ساک‌‌دستی و چمدان است تا برود آن ور آب. بعد هم تکانده و برداشت می‌شود. اما این کار تازگی‌ها در فرودگاه تایلند لو رفته و دیگر انجام نمی‌شود. 

چطوری لو رفت؟
ته ساکی که پیراهن بود کمی‌ گرد ریخته بود و ماموران فرودگاه متوجه شدند. 

خب این راه که دیگر نمی‌شود. از روش‌های دیگر بگویید.
ساده‌ترین روش، «انباری» کردن مواد است. یک نفر کلی جنس در بسته‌های پلاستیکی قورت می‌دهد و وقتی به مقصد رسید آنقدر از پله‌ها بالا و پایین می‌رود که جنس خارج شود. 

این روش هنوز لو نرفته؟
این روش نمی‌تواند لو برد. البته مشکلات خودش را دارد. اما هنوز دستگاهی برای پی بردن به محتویات شکم آدم‌ها ساخته نشده که کسی بخواهد بفهمد.

روشی وجود دارد که لو نرفته باشد و هنوز استفاده شود؟
ببین امکان لو رفتن و ریسک همیشه هست. اما یکسری راه‌ها کمتر است. مثلاً یک روش که با استفاده مستقیم از «آدم»‌های داخل فرودگاه انجام می‌شود. بهش می‌گویند «کیف-جنس». یکسری کیف مخصوص حمل مواد هست که دست به دست می‌شود تا به فرد اصلی برسد. آدم‌هایی که در فرودگاه هستند کیف را دست به دست می‌کنند و از گیت‌ها رد می‌کنند. چه این طرف چه آن طرف. «کیف-جنس»‌ها قیمت دارد و از 200 میلیون تومان شروع می‌شود. هر چقدر یک «کیف-جنس» بیشتر از گیت‌ها رد شود، قیمت‌اش بالاتر می‌رود. «کیف-جنس» داریم 10 بار رد شده، «کیف-جنس» هم داریم دو بار رد شده. خب قیمتش فرق می‌کند. 

این روش تا به حال لو رفته؟
یکی، دو بار. اما دلیلش کشف توی فرودگاه بوده. یعنی مثلاً مامور فرودگاه تایلند آن روز عوض شده یا کسی بو برده و این قبیل چیزها. «کیف-جنس» هنوز هم استفاده می‌شود. چون راه بدی نیست.

چه اتفاقی می‌افتد که یک محموله لو می‌رود؟
به طور کل ورود و خروج زیاد به یک فرودگاه یا یک کشور پلیس را مشکوک می‌کند که چرا یک نفر مثلاً در ماه 10 بار آمد و رفت داشته. چهار یا پنج سال پیش کار قاچاق راحت‌تر بود. الان دو ماهی یک بار می‌شود به یک فرودگاه رفت. 

اصلاً من می‌خواهم بپرسم که چرا باید جنس قاچاق شود؟ بازار مصرف در ایران کم شده؟
بازار مصرف در ایران کم نشده. در ایران آسان‌تر تولید می‌شود. یعنی ارزان‌تر. مواد اولیه مواد مخدر صنعتی در ایران تهیه‌اش آسان‌تر است تا در تایلند و مالزی. در ایران تولید می‌شود و به آنجا می‌رود. قیمتش هم خوب است. کسی هم مشکلی ندارد. اما درصد معامله‌های بزرگ در ایران کم شده است. تولید‌کننده‌ها درصد عمده‌ای از کار خود را به خارج می‌فرستند. چون ریسک گرفتار شدن در ایران بالا رفته است. 

مواد اولیه‌ای که الان استفاده می‌شود از کجا تهیه می‌شود؟
بیشتر مواد اولیه از کردستان عراق می‌آید و ترکیه و کمی هم امارات. البته به صورت «خرده» نه عمده. جنس عمده اولیه از کردستان به صورت قاچاق می‌آید. چون وقتی جنس عمده بیاید ممکن است مشکوک شوند.

یعنی قیمت جنس در شرق آسیا گران‌تر است؟
شرق آسیا برای تولیدکننده عمده یعنی پول. ببین. شما یک بیزینس داری که باید بچرخد. لابراتوار داری، مواد اولیه داری، دیلر (خرده‌فروش) داری... وقتی بیزنس شما بزرگ شد، به فکر قاچاق می‌افتی آن‌ور آب. 

خب آنها می‌توانند خودشان تولید کنند، چرا از ما می‌گیرند؟
قانون در مورد مواد مخدر صنعتی توی مالزی و تایلند خشن و سختگیرانه است. همینجوری کسی نمی‌تواند برود «اتر» بخرد یا فسفر قرمز تولید کند. همه جا تحت کنترل است و قیمت تمام‌شده جنس صنعتی مثل کریستال و شیشه و حتی هروئین در این کشورها آنقدر بالاست که ترجیح می‌دهند از ایران بگیرند تا تولید کنند. 

ژاپن هم جزو همین کشورهاست؟
ژاپن و کره قضیه‌اش فرق می‌کند. این دو تا کشور یعنی تکنولوژی و لامصب خیلی سخت می‌شود از گیت‌ها گذشت. پلیسی‌ترین جای دنیا برای مواد مخدر است. البته مافیای ژاپنی‌ها کار خودشان را می‌کنند. اما در کل، کار توی ژاپن خیلی سخت است. شما نمی‌توانی راحت توی ژاپن قدم بزنی و کار کنی. مثل تایلند و مالزی و سنگاپور و حتی جنوب هند نیست.

اما با وجود این همه خطر همچنان کار می‌کنید؟
بله، چون تقاضا همیشه هست و قیمت‌ها هم بالا رفته. البته کار توزیع سخت‌تر شده اما هست. مثلاً قبلاً در قهوه‌خانه‌ها خیلی راحت جنس رد و بدل می‌شد. اما حالا بیشتر قهوه‌خانه‌ها، دوربین دارد. البته عمده مصرف‌کننده‌های مخدر در زندان‌ها هم هستند. از هر 100 نفر پنج نفر در زندان‌ها معتادند و جنس می‌خرند.

الان تولید چه مخدری به صرفه‌تر است؟
هر ماده‌ای بسازی صرفه اقتصادی دارد چون الان بازار تولید خوابیده است. 

چرا؟
چون 30 گرم شیشه یعنی اعدام. خیلی از آشپزخانه‌ها تعطیل کرده‌اند. خیلی‌ها هم از کار کشیدند بیرون. عمده آنهایی که رفتند، آماتورها بودند. کسانی که شیشه آشغال و بی‌مصرف به مصرف‌کننده غالب می‌کردند. الان قیمت شیشه 10 برابر تریاک است چون در دسترس نیست. شما اقتصاد بلدی دیگه؟ وقتی عرضه کم باشه و تقاضا برای جنس خوب، زیاد، قیمت بالا می‌رود. 

جنس بد با خوب چه فرقی دارد؟
اینکه مشخص است. درصد کارایی بالایی دارد. شیشه خوب در بار اول 72 ساعت نشاط و سرزندگی می‌دهد و عوارضی هم ندارد. اما شیشه بد نه فقط این اثر را ندارد بلکه عوارض بدتر هم می‌آورد.

فکر کنم خیلی‌ها می‌گویند شیشه، پایین و بالا ندارد و خیلی اعتیادآور است. 
نه، عزیزم شیشه، مخدر توهم‌زاست. شیشه یعنی کوکائین فقرا. آنهایی که پول ندارند کوکائین بخرند، شیشه مصرف می‌کنند. اما فعلاً طوری شده که شیشه تقلبی و کدر و آشغال در بازار بیشتر فروخته می‌شود. چون تولید سخت شده و کار خطرناک است.

یعنی می‌گویید دست تولیدکننده باز باشد که هر چقدر می‌خواهد تولید کند و هر چقدر می‌خواهد بفروشد؟
نه من کی این را گفتم؟ من می‌گویم وقتی جنس خوب در بازار وجود نداشته باشد مصرف‌کننده مجبور است هر چیزی را مصرف کند حتی برود چسب مایع بخرد بریزد لای دستمال و تنفس کند تا حالش بهتر شود. شما جنس بد نمی‌دانی چیست چون درگیرش نشدی. جنس بد یعنی عوارض یعنی لک و پیس روی صورت و بدن یعنی توهم و همین قتل و دزدی‌هایی که انجام می‌شود.

خب من یک چیز دیگر می‌گویم. چطور است اصلاً هیچ شیشه‌ای تولید نشود تا معتادی هم وجود نداشته باشد و معتادان فعلی هم بروند ترک کنند؟
عزیز من! معتاد که ترک نمی‌کند. کسی که یک بار مزه این کار را چشیده، ترک نمی‌کند. شما یک آدم سیگاری را در نظر بگیر. چرا ترک نمی‌کند؟ من می‌گویم یک درصد کسانی که اعتیاد دارند ترک کرده‌اند. غیر از تریاک، هیچ ماده مخدری ترک‌شدنی نیست. 

سیگار را با شیشه مقایسه می‌کنید؟
چه فرقی دارد؟ هر دو ضرر دارد. حالا کم و زیاد. من به شما که آقای ما باشی می‌گویم که کار ما یک «هنر» است. شیمی ‌است. شیمی می‌گوید که این کار را بکن یا این کار را نکن. کسانی که مواد می‌سازند، حرفه‌ای این کار هستند و آموزش دیده‌اند. کار سختی است. الکی که نیست. 

کجا آموزش دیده‌اند؟
معمولاً می‌روند تایلند یا ژاپن به طور خاص سر کلاس تئوری و عملی می‌نشینند و یاد می‌گیرند. بعد برمی‌گردند اینجا. البته این برای کله‌گنده‌های این کار است نه همه. بقیه از این ور اون‌ ور شنیده‌اند و یاد گرفته‌اند.

پس علم این کار از آن طرف می‌آید و به اینجا منتقل می‌شود. کسی هم اینجا آموزش می‌بیند؟
پیش آمده که آموزش هم می‌دهند؛ یک کاسبی هم روی همین درست شده. اما معمولاً این جور آموزش‌ها جواب نمی‌دهد. می‌آیند جنس نامرغوب روی بدبخت‌های معتاد پیاده می‌کنند. آخرش هم می‌شود کسی که شیشه نامرغوب استفاده می‌کند و می‌رود سر زنش را می‌بُرد. مواد اولیه نیست، کم است یا گران است و گیر نمی‌آید، می‌روند فلفل قاطی مواد می‌کنند. برادر من، ساخت مواد به همین راحتی که نیست. دود چراغ خوردن می‌خواهد.  

تولید و فروش شیشه چقدر سود دارد؟
ببین سود آنچنانی برای تولید‌کننده خرده‌پا ندارد. معمولاً این جور تولید‌کننده‌ها و عمده‌فروش‌ها سود زیادی روی جنس‌شان نمی‌کشند. یک سود متعارف برای عمده‌فروش‌های این شکلی کافیه. مثلاً شیشه الان از عمده‌فروش خریده می‌شود کیلویی 25 میلیون تومان. عمده‌فروش فوق فوقش دو میلیون تومان روی این جنس سود کرده باشد. زیاد نیست. اما در مقدار بالا جواب می‌دهد. تولید‌کننده‌های گنده هستند که سود بالا می‌برند. چون دم و دستگاه و تشکیلات دارند و همه چیز مثل ساعت برایشان کار می‌کند. 

ارتباط بین تولیدکننده و عمده‌فروش چطوری برقرار می‌شود؟
معمولاً کسی که به صورت خُرد تولید می‌کند ترجیح می‌دهد خودش هم عمده‌فروش باشد. اما نمی‌شود. چون باندبازی و قدرت مطرح است. به خاطر همین اکثر عمده‌فروش‌های مخدر صنعتی از کسی استفاده می‌کنند که بهش ایمان و اعتماد دارند.

جنس کجا تولید می‌شود؟ منظورم این است که مثلاً می‌شود توی یک خانه یا محله جنس تولید کرد؟
نه نمی‌شود. تولید شیشه علاوه بر اینکه دود سفید رنگی دارد، نیاز به وسایل خاصی دارد که جابه‌جا کردن و منظم کردنش وقت و هزینه و کار می‌برد. خطرناک است. معمولاً لابراتوارها در باغ‌های اطراف تهران و کرج و شهریار مستقر می‌شوند که کسی مشکوک نشود. اما در همین دو سال گذشته نصف لابراتوارها تعطیل کرده‌اند.

تا حالا شده کسی توی این کار باشد و بعد از یک مدتی، نه به خاطر ترس از دستگیری بلکه به دلایل دیگر مثلاً درآمد کافی، از کار تولید و پخش مواد کنار بکشد؟
نه. حتی خودت هم بخواهی نمی‌توانی کنار بکشی. اولاً که پولدار که شدی، پول بیشتری می‌خواهی. بعد هم پول، پول می‌آورد. آنقدر درگیر کار می‌شوی که مجبوری بروی جلو. وگرنه یا سرت را زیر آب می‌کنند یا می‌کشندت بالای دار. 

چرا در کاری که این همه خطر وجود دارد و امکان دستگیر و زندانی شدن وجود دارد مانده‌اید، در حالی که می‌توانید یک زندگی بدون دردسر داشته باشید؟ 
کار مواد مخدر اعتیادآور است. شما فکر می‌کنید زندگی، بچگی و جوانی این آدم‌ها چطور بوده است؟ درست است که الان همه تولید‌کننده‌ها یک «پوشش» برای کار خود دارند. یکی نمایشگاه ماشین دارد، یکی قصابی دارد، یکی سفره‌خانه دارد،... اما همه‌شان از یک خانه 40متری ته یک کوچه بن‌بست شروع کرده‌اند و هیچ حرفه‌ای بلد نیستند و فقیر بوده‌اند. البته روی کاغذ رسمی و دفترخانه هنوز هم فقیرند. چیزی به اسم‌شان نیست. اما کسی که وارد کار می‌شود کنار نمی‌کشد. یک عده آدم که بیشترشان فامیل هستند دورش جمع می‌کند و کار می‌کند و نمی‌تواند کنار بکشد.

یعنی هیچ کدام از تولیدکننده‌ها چیزی به نام‌شان ثبت نشده است؟
چرا کله‌گنده‌های کار بلدند چه کار کنند. اما وقتی شما یک پول قلمبه در حساب داشته باشید بالاخره مشکوک می‌شوند و شروع می‌کنند سوال پرسیدن که این پول را از کجا آوردی؟ اکثر کسانی که در این کار هستند چیزی به نام خودشان ثبت نمی‌کنند. در واقع پول قلمبه باید شسته بشود. پولشویی هم که در ایران کاری ندارد. ماشاءالله همه بلدند.

شما خاطره‌ای از این «کله‌گنده‌ها» دارید؟
آره. دو سال پیش یک نفر کله‌گنده که کار توزیع هم دستش بود اسمش ...بود؛ جشن «هفتصدی» گرفته بود که مامورا ریختند توی باغ و همه‌شان رفتند بالای دار. 

جشن «هفتصدی» چیه؟
همه گنده‌ها، هر 100 میلیارد تومان سودی که توی کار دست‌شان می‌آید یک جشن می‌گیرند؛ این آقا جشن 700 میلیارد تومان را در باغی در مهرشهر کرج گرفته بود که آن شب جشن لو رفت، همه دستگیر شدند و 17 نفر را کشیدند بالا (منظور اعدام است)؛ همین آقا که ترس و احترام زیادی بین همه داشت. میلیاردی توی حساب خواهرزاده سه‌ساله‌اش پول گذاشته بود یا در حساب مادرش. کلاً شیوه کار این جوری است دیگر.

می‌خواهم به یک سوال صادقانه جواب بدهید. از اینکه آدم‌ها معتاد می‌شوند یا یکسری آدم دچار مشکل می‌شوند و می‌میرند و زندگی‌هایی به هم می‌خورد یا هزینه‌هایی به دولت تحمیل می‌شود، ناراحت نیستید؟
چه کنیم؟ ما آلوده این کار هستیم و بازار هم تشنه جنس است!

منبع: تجارت فردا  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.