مقدمه
سرزمین حکمت (1)
داستانی کسی که با کسب خرد وارد سرزمین حکمت شد
زمانی که تو انتخاب کننده باشی به زودی خودت منتخب می شوی
نمی دانم چگونه این اتفاق افتاد اما از اینکه این اتفاق افتاده است خوشحالم
شاید در بچگی به دلیل اشتباه نوشتن دستور نسخ پیچ داروخانه بود که مادرم به جای نصف ریتالین مثل قرص سرماخوردگی هر شش ساعت یک قرص ریتالین به خوردم می داد بماند که بعد از ان چه اتفاقاتی افتاد و اصلا فهمیدم من بیش فعال نبودم و مصرف ان همه ریتالین اصلا لزومی نداشت ؟
سالها بعد
شاید به خاطر شکست های مداوم و پیاپی در زندگیم بود که هر بار به قعر رفته و با تلاش دوباره خود م را به اوج می رساندم باعث شد که نوسانات زندگی را بهتر از هر ملوانی در یک کشتی طوفان زده درک کنم
اما زمانی که به یک ثبوت رسیدم درست مثل ان بود که به ساحل نجاتی رسیده ام که هیچکس در ان ساحل نبود اما من به خوبی از ساحلی امن دیگر انسانها را می دیدیم که برای انچه روزی برای من هم اهمیت داشت در دریایی متلاطم به بالا و پائین امواج پرت می شوند
در ان ساحل تنها و زیبا مدت ها ایستاده و به زنان و مردانی که در امواج زندگی گرفتار شده نگاه کردم هیچ کدام از انها به سوی ساحلی که من بر ان ایستاده بود نظری هم نمی انداخت گویا انها اصلا جزیره را نمی دیدند وفقط شناکنان مشغول جمع اوری گوی های اطرافشان بود
در سطح اب هزاران گوی کوچک با انواع رنگ های مختلف از طلایی سبز سیاه قرمز شناور بودند و انها در پی گرفتن و تصاحب ان شناکنان به سوی ان رفته و اگر چندین نفر به طور ناگهانی به گویی می رسیده اند بر سر تصاحب ان با یکدیگر درگیر شده و هرکدام قویتر بود پایش را بر سر دیگر گذاشته و سوار براو شده و خودش را زودتر از دیگری به گویها می رساند ودر این میان بیچارگان صعیف بودند که لحظه ای بد جسد مغروقشان طعمه کوسه ها می شد
ناگهان چندین نفر را دیدم که جدا از دیگران و نزدیک ساحل شنا می کنند و سر انها هر ثانیه به چپ راست می چرخید لحظه ای به سمت گوی های طلایی و لحظه بعد به سوی ساحل به نظر مردد می امدند که به کدامین سو شنا کنند
دستم را بالا برده و تکان دادم و ابتدا ناخود اگاه فریاد زدم بچه ها ساحل این جا است ؟ به این سمت شنا کنید ان گوی ها ارزشی ندارند .
با فریاد من ناگهان هزاران گویی طلایی درخشانتر از بقیه روی اب ظاهر شد به طوری که نور ان چشم را خیره می کرد .
گویا از قعر اب کسی انها را به یکباره رها کرده است تعدادی از انها وقتی سر از اب بیرون می اوردند با جستی کوچک کمی بالاتر از سطح اب قرار گرفته و دوباره به روی اب می افتاند وصدای همانند افتادن سکه های طلا برروی زمین می دادند
منظره شگفت با صدا های زیبا که هر بینده ای را محسور می کرد ناگهان دیدم همه انهایی هم که نزدیک ساحل مردد بودند به سوی ان گوی های زرین شنا کردند و بعد از مدتی به ارامی همه انسانهایی را که به دنبال ان گوی ها با یک دیگر در ستیز بودند را می دیدم که با هر موجی ارام ارام تر از ساحل دور می شوند و مدتی بعد فقط من بودم و جزیره ای به زیبایی بهشت یا شاید خود بهشت بود نمی دانم ولی اکنون من صاحب ان هستم ؟
در وسط جزیره کوهی بلند دیده می شد که از نیمه در زیر ابر های ضخیم و سفیدی پنهان شده بود و من به سوی ان رفتم تا از فراز ان به اطرافم نظری انداخته تا بدانم کجا هستم و حد این سر زمین که من نام سرزمین حکمت بر ان نهادم تا کجا است
داستان سفر من در سرزمین حکمت از همین جا اغاز شد
همه ما تا زمانی که جوانیم نمی دانیم باید در این زندگی چکار کنیم و فقط سرگرم اطفای غرایزیم اما بد نیست سرگرمی دیگری هم برای خود ایجاد کنیم شاید زمان پیری تنها ما در حال بازی و سرگرمی باشیم ؟ (مری )
در بازی ها دوست داریم همیشه ما برنده باشیم اما در بازی زندگی گاهی بازنده ها برنده اند ؟
EROWID
معنای EOWID
حالت تغییر یافته ای در هوشیاری انسان
خواب شفاف
نوعی حالت مثل مدیتیشن و پرواز به اسمان
درک حقایق هستی
در کل انرا می توان حکمت در نظر گرفت و فرمی از برتری مغزی که شخص را قادر به درک حقایق هستی می کند
ارووید EROWID با wisdom به معنی حکمت (خرد ) فرق دارد از نظر منwisdom (خرد ) راهی برای رسیدن به درک حقایق هستی یا سرزمین حکمت EROWID است
اما همه برعکس فکر و عمل می کنند انها یک باره می خواهند با یک تغییر هشیاری با استفاده از یک روانگردان انسیوژن یا نوتروپیک ها هر انچه حکمت (خرد ) حقایق هستی است را بیابند اما من تازه بعد از مجهز کردن علمی از طریق حکمت(خرد) اتوماتیک وارد EROWID می شوم
به زبان ساده همه می خواهند بدون سواد و داشتن علم کافی با چند جلسه یوگا و یا مدیتیشن و خوردن گیاهان نوتروپیک قادر به درک حقایق هستی بشوند اما من می گویم اگر علمی نداری هیچ وقت قادر به رسیدن به درجات ماورائی نیستی و کسب علم حکمت (خرد )تو را قادر به رسیدن به EROWID می کند و انزمان شما مجوز استفاده از نوتروپیک ها را هم داری
علت این توضیحات این است که همه افراد عادی بلافاصله با شنیدن نام سرزمین حکمت EROWID به یاد استفاده از مواد روانگردان برای ارتباط با عالم دیگر می افتند در صورتی که به نظر من EROWID انها فقط دنیای توهم هپروتی ها است و توهم خودشان است و تا زمانی که انسان قادر به کسب تمامی علوم لازم برای ایجاد خرد واقعی نباشد ورودش به این سرزمین ممنوع و بی حاصل است
لینک زیر توضیحات بیشتر
opium.site: خدا درون یک قرص است Avatar Meher Baba (اوتار مهر بابا )
استفاده از مواد روانگردان توهم زا انسان رادر شناخت خداوند یاری نمی کند و اگر خداوند را بتوان از طریق استفاده از این مواد یافت ان خدا شایسته خدا بودن نیست
opium.site: دنیای افراد بیش فعال چگونه است (دکتر نوتروپیک ...
-------------------------------------------------------------------------------
چگونه انسان خدا می شود
بخش اول خودت را از فشار اخبار و اطلاعات رسانه ها رها کن
(من اطلاعات را انتخاب می کنم نه انکه تحت بمباران اطلاعاتی دیگران باشم)
مدت ها است دیگر روزنامه نمی خرم نمی دانم شاید 12 سالی باشد ماهواره ندارم ده سالی هم هست که شاید روزانه کمتر از دو ساعت تلویزون می بینم اما هیچ وقت اخبار را نمی بینم ؟
اخرین مجله ای که خریدم 15 سال پیش بود
ما باید فرهنگ بسازیم. تلویزیون نگاه نکنید ، به مجلات توجهی نکنید و حتی به رادیو هم گوش نکنید . مسیر خودتان را بسازید .
سرزمین حکمت (1)
داستانی کسی که با کسب خرد وارد سرزمین حکمت شد
زمانی که تو انتخاب کننده باشی به زودی خودت منتخب می شوی
نمی دانم چگونه این اتفاق افتاد اما از اینکه این اتفاق افتاده است خوشحالم
شاید در بچگی به دلیل اشتباه نوشتن دستور نسخ پیچ داروخانه بود که مادرم به جای نصف ریتالین مثل قرص سرماخوردگی هر شش ساعت یک قرص ریتالین به خوردم می داد بماند که بعد از ان چه اتفاقاتی افتاد و اصلا فهمیدم من بیش فعال نبودم و مصرف ان همه ریتالین اصلا لزومی نداشت ؟
سالها بعد
شاید به خاطر شکست های مداوم و پیاپی در زندگیم بود که هر بار به قعر رفته و با تلاش دوباره خود م را به اوج می رساندم باعث شد که نوسانات زندگی را بهتر از هر ملوانی در یک کشتی طوفان زده درک کنم
اما زمانی که به یک ثبوت رسیدم درست مثل ان بود که به ساحل نجاتی رسیده ام که هیچکس در ان ساحل نبود اما من به خوبی از ساحلی امن دیگر انسانها را می دیدیم که برای انچه روزی برای من هم اهمیت داشت در دریایی متلاطم به بالا و پائین امواج پرت می شوند
در ان ساحل تنها و زیبا مدت ها ایستاده و به زنان و مردانی که در امواج زندگی گرفتار شده نگاه کردم هیچ کدام از انها به سوی ساحلی که من بر ان ایستاده بود نظری هم نمی انداخت گویا انها اصلا جزیره را نمی دیدند وفقط شناکنان مشغول جمع اوری گوی های اطرافشان بود
در سطح اب هزاران گوی کوچک با انواع رنگ های مختلف از طلایی سبز سیاه قرمز شناور بودند و انها در پی گرفتن و تصاحب ان شناکنان به سوی ان رفته و اگر چندین نفر به طور ناگهانی به گویی می رسیده اند بر سر تصاحب ان با یکدیگر درگیر شده و هرکدام قویتر بود پایش را بر سر دیگر گذاشته و سوار براو شده و خودش را زودتر از دیگری به گویها می رساند ودر این میان بیچارگان صعیف بودند که لحظه ای بد جسد مغروقشان طعمه کوسه ها می شد
ناگهان چندین نفر را دیدم که جدا از دیگران و نزدیک ساحل شنا می کنند و سر انها هر ثانیه به چپ راست می چرخید لحظه ای به سمت گوی های طلایی و لحظه بعد به سوی ساحل به نظر مردد می امدند که به کدامین سو شنا کنند
دستم را بالا برده و تکان دادم و ابتدا ناخود اگاه فریاد زدم بچه ها ساحل این جا است ؟ به این سمت شنا کنید ان گوی ها ارزشی ندارند .
با فریاد من ناگهان هزاران گویی طلایی درخشانتر از بقیه روی اب ظاهر شد به طوری که نور ان چشم را خیره می کرد .
گویا از قعر اب کسی انها را به یکباره رها کرده است تعدادی از انها وقتی سر از اب بیرون می اوردند با جستی کوچک کمی بالاتر از سطح اب قرار گرفته و دوباره به روی اب می افتاند وصدای همانند افتادن سکه های طلا برروی زمین می دادند
منظره شگفت با صدا های زیبا که هر بینده ای را محسور می کرد ناگهان دیدم همه انهایی هم که نزدیک ساحل مردد بودند به سوی ان گوی های زرین شنا کردند و بعد از مدتی به ارامی همه انسانهایی را که به دنبال ان گوی ها با یک دیگر در ستیز بودند را می دیدم که با هر موجی ارام ارام تر از ساحل دور می شوند و مدتی بعد فقط من بودم و جزیره ای به زیبایی بهشت یا شاید خود بهشت بود نمی دانم ولی اکنون من صاحب ان هستم ؟
در وسط جزیره کوهی بلند دیده می شد که از نیمه در زیر ابر های ضخیم و سفیدی پنهان شده بود و من به سوی ان رفتم تا از فراز ان به اطرافم نظری انداخته تا بدانم کجا هستم و حد این سر زمین که من نام سرزمین حکمت بر ان نهادم تا کجا است
داستان سفر من در سرزمین حکمت از همین جا اغاز شد
همه ما تا زمانی که جوانیم نمی دانیم باید در این زندگی چکار کنیم و فقط سرگرم اطفای غرایزیم اما بد نیست سرگرمی دیگری هم برای خود ایجاد کنیم شاید زمان پیری تنها ما در حال بازی و سرگرمی باشیم ؟ (مری )
در بازی ها دوست داریم همیشه ما برنده باشیم اما در بازی زندگی گاهی بازنده ها برنده اند ؟
EROWID
معنای EOWID
حالت تغییر یافته ای در هوشیاری انسان
خواب شفاف
نوعی حالت مثل مدیتیشن و پرواز به اسمان
درک حقایق هستی
در کل انرا می توان حکمت در نظر گرفت و فرمی از برتری مغزی که شخص را قادر به درک حقایق هستی می کند
ارووید EROWID با wisdom به معنی حکمت (خرد ) فرق دارد از نظر منwisdom (خرد ) راهی برای رسیدن به درک حقایق هستی یا سرزمین حکمت EROWID است
اما همه برعکس فکر و عمل می کنند انها یک باره می خواهند با یک تغییر هشیاری با استفاده از یک روانگردان انسیوژن یا نوتروپیک ها هر انچه حکمت (خرد ) حقایق هستی است را بیابند اما من تازه بعد از مجهز کردن علمی از طریق حکمت(خرد) اتوماتیک وارد EROWID می شوم
به زبان ساده همه می خواهند بدون سواد و داشتن علم کافی با چند جلسه یوگا و یا مدیتیشن و خوردن گیاهان نوتروپیک قادر به درک حقایق هستی بشوند اما من می گویم اگر علمی نداری هیچ وقت قادر به رسیدن به درجات ماورائی نیستی و کسب علم حکمت (خرد )تو را قادر به رسیدن به EROWID می کند و انزمان شما مجوز استفاده از نوتروپیک ها را هم داری
علت این توضیحات این است که همه افراد عادی بلافاصله با شنیدن نام سرزمین حکمت EROWID به یاد استفاده از مواد روانگردان برای ارتباط با عالم دیگر می افتند در صورتی که به نظر من EROWID انها فقط دنیای توهم هپروتی ها است و توهم خودشان است و تا زمانی که انسان قادر به کسب تمامی علوم لازم برای ایجاد خرد واقعی نباشد ورودش به این سرزمین ممنوع و بی حاصل است
لینک زیر توضیحات بیشتر
opium.site: خدا درون یک قرص است Avatar Meher Baba (اوتار مهر بابا )
استفاده از مواد روانگردان توهم زا انسان رادر شناخت خداوند یاری نمی کند و اگر خداوند را بتوان از طریق استفاده از این مواد یافت ان خدا شایسته خدا بودن نیست
opium.site: دنیای افراد بیش فعال چگونه است (دکتر نوتروپیک ...
-------------------------------------------------------------------------------
چگونه انسان خدا می شود
بخش اول خودت را از فشار اخبار و اطلاعات رسانه ها رها کن
(من اطلاعات را انتخاب می کنم نه انکه تحت بمباران اطلاعاتی دیگران باشم)
مدت ها است دیگر روزنامه نمی خرم نمی دانم شاید 12 سالی باشد ماهواره ندارم ده سالی هم هست که شاید روزانه کمتر از دو ساعت تلویزون می بینم اما هیچ وقت اخبار را نمی بینم ؟
اخرین مجله ای که خریدم 15 سال پیش بود
ما باید فرهنگ بسازیم. تلویزیون نگاه نکنید ، به مجلات توجهی نکنید و حتی به رادیو هم گوش نکنید . مسیر خودتان را بسازید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.