سفر به هوشیاری با ترک الکل
کلی فیتزجرالد، وبلاگنویس و گرداننده شبکههای اجتماعی، از نویسندگان مهمان نشریه «هافینگتون پست» در مطلبی از تجربه اجتماعی یک سال ترک الکل میگوید. او در یادداشت کوتاهی، هفت نکته را با خوانندگان در میان میگذارد که طی یک سال ترک الکل به آنها رسیده است. خواندن این تجربههای واقعی گاهی بسیار تأثیرگذارتر از مطالعه علمی در مورد آسیبهای زیادهروی در مصرف الکل است.
باورم نمیشود که بالاخره این تجربه را مینویسم. اگر شما امروز این سطرها را میخوانید، علتش این است که من موفق شدم یک سال طاقت بیاورم. توانستم یک سال تمام را بدون نوشیدن مشروبهای الکلی بگذرانم. این تجربه را هرگز فراموش نخواهم کرد.
زمانی این تصمیم را گرفتم که دیگر نوشیدن الکل برایم از حد گذشته بود. کافی بود و دیگر نمیخواستم دختر همیشهحاضر در هر مهمانیای باشم. احساس درماندگی کافی بود. دیگر مأیوس کردن دوستان و خانوادهام از خودم برایم کافی بود. تصمیم گرفتم تغییر بزرگی در زندگیام به وجود بیاورم. نوشیدن مداوم الکل بهترین انتخاب زندگیام نبود. هرگز یک الکلی موفق نشدم! همه اینها دیگر کافی بود. بنابراین کاری را امتحان کردم که پیش از آن هرگز انجام نداده بودم: نوشیدن مشروبهای الکلی را ترک کردم.
وقتی سفر به هوشیاری را آغاز کردم، نمیدانستم چه مدت وضع جدید را تحمل خواهم کرد. حالا دیگر نمیتوانم تصور کنم که دوباره به شیوه زندگی گذشتهام با مصرف الکل برگردم.
از یک سال تجربه زندگی بدون مصرف الکل هفت نکته را یاد گرفتم که آنها را اینجا میآورم:
۱. حواسم به مراتب جمعتر از گذشته است
با کنار گذاشتن مصرف الکل حس میکنم که بهمراتب حساستر از گذشته هستم. این حساس شدن شامل دریافت احساسات، دردهای عضلانی، بوها، حس شنوایی و چشایی میشود. برای مثال بوها را بهتر از گذشته احساس میکنم. گاهی با خودم میگویم شامهام تیزتز از گذشته شده و بویی را بسیار بهتر از گذشته حس میکنم. احساساتم پرشورتر از زمان مصرف مداوم الکل شدهاند، حتی گاهی فکر میکنم باردار شدهام و با کوچکترین بهانهای اشکهایم سرازیر میشوند. سریعتر احساس رنجش میکنم و گاهی از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجم. حالا برایم مهم است که دیگران در مورد من چه فکر میکنند.
حالا همه کسانی که مرا میشناسند، میپرسند: «تو آن کلی گذشته نیستی. با خودت چه کار کردی؟» این احساسات شدید گاهی اوقات بسیار تکاندهندهاند، اما زمان نوشیدن مدام الکل هرگز چنین احساسات فوقالعادهای نداشتم.
۲. تازه هویت خود را میفهمم
در این فاصله یاد گرفتم که چیزهایی وجود دارند که فکر میکردم آنها را دوست دارم، اما در اصل به هیچ وجه علاقهای به آنها ندارم و البته چیزهایی هستند که اصلاً نمیدانستم آنها را دوست دارم. با ترک الکل یاد گرفتم بار دیگر ارتباطم را با خانواده و دوستانم بازسازی کنم و با دوری از الکل در جمع آنها، خودم باشم. یاد گرفتم صبحها بدون گیجی الکل بیدار شوم، قهوهای بنوشم و بعد برای یک دور دویدن و ورزش بیرون بروم و یاد گرفتم این دقیقا همان چیزی است که من میخواهم. یاد گرفتم آن آدمی که مدهوش الکل و مستی بود، من نبودم. دیگر هویتم را با کارهای ابلهانه و شرمآور بعد از نوشیدن الکل تعریف نمیکنم، حالا آدمی اصیل و جدی هستم که نمیتواند با الکل به راحتی کنار بیاید.
۳. الکل دیگر برایم لذتی نداشت
من سالها سعی کردم مصرف الکلم را کنترل کنم و ناموفق بودم. با خودم میگفتم امروز بعد از دو یا سه لیوان، دیگر ادامه نمیدهم یا فقط آخر هفته مشروب مصرف میکنم. اما هرگز این کار را انجام نمیدادم. با وجود این، بالاخره موفق شدم و فهمیدم که چرا دیگر نوشیدن الکل برایم ممکن نیست: سالها قبل نوشیدن مشروب را برای تفریح با دوستانم شروع کردم. اما سال پیش بود که متوجه شدم الکل دیگر برایم لذتی ندارد. در زندگی من الکل عملاَ علت هر مشکلی بود که پیش میآمد. گاهی بعد از مصرف الکل، اتفاقهای بدی برایم میافتاد، و باید زودتر این نیاز را حس میکردم که باید الکل را کنار بگذارم.
۴. زندگیام را در اختیار گرفتهام
زمانی که هنوز مشروب مینوشیدم، زندگی آشفتهای داشتم و حتی از آن وضع احساس راحتی هم میکردم. ماههای اضطرابآور ابتدایی را با سختی تحمل کردم و در طی آنها دیگر مشروب نمینوشیدم.
حالا هوشیاری برایم عادی شده و از این اتفاق بسیار خوشحال هستم. در گذشته در زندگیام اتفاقهای بدی میافتاد و اغلب فکر میکردم دنیا به آخر رسیده و بعد از آن، تنها راه حل مصرف مشروب بود. حالا بعد از ترک الکل احساس بهتری دارم و میتوانم مشکلات را از راه درست حل کنم. علاوه بر این، از زمان ترک الکل کمتر برایم اتفاقهای بد آن زمان میافتد. حالا در زمان حاضر زندگی میکنم و قدر هر روز زندگیام را میدانم.
۵. من دوست داشتنی هستم
زمانی طولانی به رابطههای عاشقانهام آسیب رساندهام. اما چرا؟ فهمیدن این موضوع ممکن است سالها طول بکشد، ولی نوشیدن مشروب مشکل را تشدید میکرد. زندگی با الکل تصمیمهای نادرست را تقویت میکرد، برای آنها شهامت بیشتری به من میداد و باعث توجیه آن تصمیمها میشد. بهخصوص تصمیم در مورد مردها. موضوعی که تا زمان ترک الکل متوجه آن نبودم، این بود که میتوانم رابطهای عادی و سالم داشته باشم و لایق این هستم که کسی مرا دوست داشته باشد. پیش از آن فکر میکردم سزاوار رابطهای ناسالم هستم، چون خودم ناسالم بودم. حالا میفهمم این فکر چهقدر ابلهانه بود. من بخت این را دارم که رابطهای سالم و عاشقانه با مردی داشته باشم که به من نشان داد شایسته عشق هستم و کمکم دارم او را باور میکنم.
۶. آدمهای آلوده مثل عادتهای آلودهاند
این نکته هم برایم بسیار مهم است که وقتی کسی الکل یا مواد مخدر را ترک میکند، باید دوستان جدیدی پیدا کند. من هم باید این کار را میکردم و به این ترتیب، متوجه شدم که وجه مشترکهای من و دوستان قدیمیام چهقدر کم بودند. آن زمان دوستانم با من تفاوت زیادی داشتند، هدفها و دیدگاههای مشابه با من در مورد زندگی نداشتند. همه چیز در رابطه با آنها دروغآمیز به نظرم میرسید. وقتی کسی تصمیمی مهم و دگرگونکنندهای مثل به رسمیت شناختن مشکل اعتیاد به الکل میگیرد، تازه متوجه میشود چه کسانی دوستان واقعی او هستند.
دوستانی هستند که بدون قید و شرط آدم را دوست دارند. وقتی میفهمند الکل را ترک کردهای و تغییر مسیر دادهای، ذرهای ناراحت نمیشوند و البته دوستانی هم هستند که با وجود این تغییر، باز هم معجون الکلی به آدم تعارف میکنند. من به همه این نوع دوستها برخوردهام. در واقع خلاص شدن از دوستیهای آلوده و همینطور عادتهای آلوده راه درست است. البته من یاد گرفتم که از این کار احساسی منفی نداشته باشم.
۷. من کامل نیستم و این را میپذیرم
عادت بدی مثل مصرف بیش از حد الکل ممکن است احساس شدید گناه، شرم و پشیمانی در پی داشته باشد. دروغ گفتهام اگر ادعا کنم این احساسها را نداشتهام. با وجود این میدانم همه احساساتی که سالها آنها را تسکین دادم و سرکوب کردم، باشکوه هستند. نه تنها یاد گرفتم به آنها اجازه بروز بدهم، بلکه یاد میگیرم چطور با آنها مواجه شوم و با آنها زندگی سالم و موفقی داشته باشم. در این بین، اشتباه هم کردهام و هرگز کامل نخواهم بود. هر روز باید دوباره تصمیم بگیرم که خودم را خسته نکنم، چون هنوز تا پایان راه بسیار مانده و البته مسیری طولانی را هم پشت سر گذاشتهام.
روزهای خوب و بدی در این راه وجود داشتهاند. گاهی فکر میکنم که زندگی عادلانه نیست و آرزو میکنم میتوانستم در حد عادی و مثل آدمهای عادی مشروب بنوشم. اما اغلب اوقات پذیرفتهام که زندگی من بعد از ترک الکل همین طور است. کمی مثل وضعی میماند که آدم بعد از پنج بار جراحی زانویش داشته باشد. اما ترک الکل توان استقامت آدم را ثابت میکند.
من هرگز فکر نمیکردم که خودداری از مصرف الکل انتخاب مهم زندگیام خواهد بود، اما حالا دیگر نمیتوانم تصور کنم دوباره همان دختر همیشهحاضر در هر مهمانیای باشم که آن زمان بودم. خوابش را هم نمیدیدم که اینقدر سالم و راضی از زندگی باشم، آن هم بدون الکل و مواد مخدر. آن زمان دختری بودم که همیشه برای خوشی به مشروب احتیاج داشتم.
اما حالا وجودم این را ثابت میکند که برای لذت بردن از زندگی نیازی به الکل ندارم. هر روز که از خواب بیدار میشوم، خیالم راحت است که از مستی شب گذشته گیج نیستم. امیدوارم با داستان زندگیام دختران (و همینطور پسران) همیشهحاضر در مهمانیها از افراط در نوشیدن الکل دست بردارند و زندگیای را دنبال کنند که همیشه در رویای آن بودهاند، چون بهترینهای زندگی هنوز در راهاند.
منبع: هافینگتون پست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.