اگر مکانیسم اعتیاد به مواد مخدر همانند عشق است مبارزه با مواد مخدر روانگردان خدای عشق است .
در بسیاری از مقالات ذکر شده است که مکانیسم اعتیاد به مواد مخدر و عشق یکسان است و هر دو در قسمت های یکسانی از مغز اثر می گذارند .
عشق و اعتیاد هر دو باعث افزایش میزان ترشح هورمون های مثل ادرنالین نورادرنالین و دوپامین وسروتونین می شوند .
انسان زمانی که به یک ماده مخدر معتاد می شود شب روز در فکر ان است که هر چه سریعتر محفل خلوتی پیدا کند تا با عشق خود لحظه ای در ارامش وجد به سرخوشی برسد .
به نظر شما یک انسان در ان واحد از چند نوع ماده مخدر و روانگردان می تواند استفاده کند ؟
خوب بسیاری شیشه می کشند و شاید بعد از ان ماری جوانای بزنند و بعد بتوانند قاشقی متادون بخورند و حبی از شیره ای بالا انداخته چند دودی تریاک و هروئین گرفته و روی ان چند گرمی مجیک ماشروم با چای نبات خورده و دو لاین کوکائین کشیده و بعد از تزریق 50 میلی گرم کتامین دست اخر یک قرص اکس بالا بندازند ؟
همین و همین ایا شما قادر به تصور این معتاد هستید یا به نظر شما این نوع مصرف مواد مخدر روانگردان همه با هم غیر ممکن است ؟ ایا یک انسان می تواند ظرف یک ساعت همه این مواد را یکجا مصرف کند
اگر جوابتان نه است اشتباه کرده اید .
این بخوانید تا بدانید ؟
شهر عشق مواد مخدر روانگردان (شهر افیون )
در وادی عشق به مواد مخدر انسان ها به دو گروه تقسیم می شوند
گروه اول
گروه اول
عاشقان
که نام دیگر ان معتاد است وبه زبان علمی امروزه به انها بیمار گفته می شود که البته در بعضی کشورها انها با نام های خیابانی کارتن خواب معتاد و یا اشغال معتاد هم نامیده می شوند
گروه دوم
گروه دوم
فارغان (فارغ ان )
فارغان گروهی از انسان ها هستند که به دور از مواد مخدر و روانگردان هستند و فارغ از کارهای دیگر دنیوی فقط در افکارشان به فکر مواد مخدر هستند این گروه به چند دسته تقسیم می شوند
فارغان مبارز
فارغان مبارز کسانی هستند که فکر می کنند در راه مبارزه با مواد مخدر در جهد کوشش هستند دسته ای از انها که می پندارند فقهای جامع شرایط در شهر افیون هستند خود را در ریاست شهر افیون محق پنداشته و در کنار هم جمع شده و ستادی ساخته تا در حفظ صحت و سلامت جامعه با مواد مخدر در جنگ ستیز باشند تا بتوانتد فرهنگ جامعه را در شهر افیون از فلاکت به سرمقصد سلامت برسانند
اما به نظر می رسد این افراد به راستی فارغ البال از مسئولیت خود و در مفارقت از انچه می گویند در تفارق از عشق و مواد معتاد ره می پیمایند .و تنها عشق انها در شهر عاشقان به افیون خطابه سرایی و دادن اطلاعیه و هشدار شعار است که زین بابت هر ماهه جیره ای گرفته و به دعا و ثنا مشغولند .
فارغان گمنام
کسانی که دیروز خود در زمره عاشقان مواد بوده و امروز در تفارق با اعتیاد و در کمال فرهنگ فرهیختگی هستند ؟
این گروه کسانی هستند که روزی خود عاشق مواد بوده ولی بعد عشق دیگری یافته و چون خود اگاه به انچه در این سیر سلوک از عشق به مواد به سمت پاکی اتفاق می افتد می باشد و دانند معتادان در فراق موادمخدر چگونه فغان می کنند در زمان فراغت خود به صورت گمنام به کمک معتادان شتافته و انها را به سوی سلامت رهبری می کنند .
حکیمان متادونی .
این گروه در زیر پرچم فارغان مبارز نوحه خوانی کرده و به سینه زدن مشغولند و با نوشدارویی به نام متادون سعی در ایجاد مفارغت بیماران از اعتیادشان دارند و خود این نمی دانند که عشق زمانی از قلب مغز عاشقی بیرون می رود و او عشق خود به فراموشی می سپارد که عشقی قویتر و والاتر معتاد را به سرچشمه سرخوشی بیشتر رهنمون شود ؟؟
عالم عاشق فرقان
در هر شهر افیون می توان یک عارف عاشق فرقان پرست را یافت ؟
ادامه دارد
فارغپردازنده ازکاری , آسوده , آرام , بیکار , کسی که دست ازکارکشیده و آسوده باشد
( اسم صفت ) پردازنده از کاری دست از کار کشیده 2 - خلاص شده نجات یافته 3 - بی خبر 4 - بی نیاز مستغنی 5 - زنی که از درد زادن بر آسوده و طفل خوش فرو نهاده 6 - تهی خالی 7 - بیکار
( اسم صفت ) پردازنده از کاری دست از کار کشیده 2 - خلاص شده نجات یافته 3 - بی خبر 4 - بی نیاز مستغنی 5 - زنی که از درد زادن بر آسوده و طفل خوش فرو نهاده 6 - تهی خالی 7 - بیکار
فارقجداکننده, آنکه بین حق وباطل فرق گذارد, تفاوت میان دوامر
( اسم ) 1 - آنکه میان حق و باطل فرق گذارد 2 - جدا کننده ممیز 3 - ( اسم ) تفاوت بین دو امر 4 - ( اسم ) کتان .تفارق1 - ( مصدر )از هم جداشدن . 2 - جدایی . جمع : تفارقات .عالم المفارقات( اسم ) عالم مفارقات
عرض مفارقیا عرض غیر لازم عرض که انفکاک آن ماهیت ممتنع نباشد مانند خندیدن بالفعل برای انسانفارقلیطکسی است که مسیح ظهور او را خبر داده موعود مسیحیت . توضیح مانی خود را فارقلیط معرفی کرده .
بزعم نصاری مراد از آن روح القدس است . اما در اخبار و آثار دیگر کتب سماوی از حضرات موسی و عیسی علیهما السلام محق و ثابت گردیده که فارقلیتا به معنی تسلی دهنده عبارت از خاتم النبیین است .فارقه: فارقات . یا علامت فارقه . 1 - نشانه ای که برای امتیاز دو شئ میان آنها نهند 2 - نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند .فارقینظاهرا معرب پارگین . جایی است که گند آب حمامها و آشپرخانه ها در آن گذرد و به شهر رود .قیاس مع الفارققیاس چیزی بر چیزی دیگر بدون علت و مناسبت و اشتراک .مفارق( اسم ) 1 - جدا شونده. 2 - موجودی غیر مادی ( زیرا که از ماده جدا و ما فوق اجسام و جسمانیات است )
جمع مفرق یا ماخوذ از تازی فرق سر و محل جدا کردگی مویهای سر از هم .
مفارقتجداشدن ازهم , جدایی و دوری
1 - ( مصدر) جدا شدن از یکدیگر . 2 - ( اسم ) جدایی دوری : [ بعد از مفارقت او عزم کردم ونیت جزم ...] ( گلستان . چا. فروغی 161 )مفارقت کردندور شدن جدایی اختیار کردنمفارقت یافتندور شدن جدا شدنمفارقهاز یکدیگر جدا شدن جدایی کردن و از هم جدا شدن . .
( اسم ) 1 - آنکه میان حق و باطل فرق گذارد 2 - جدا کننده ممیز 3 - ( اسم ) تفاوت بین دو امر 4 - ( اسم ) کتان .تفارق1 - ( مصدر )از هم جداشدن . 2 - جدایی . جمع : تفارقات .عالم المفارقات( اسم ) عالم مفارقات
عرض مفارقیا عرض غیر لازم عرض که انفکاک آن ماهیت ممتنع نباشد مانند خندیدن بالفعل برای انسانفارقلیطکسی است که مسیح ظهور او را خبر داده موعود مسیحیت . توضیح مانی خود را فارقلیط معرفی کرده .
بزعم نصاری مراد از آن روح القدس است . اما در اخبار و آثار دیگر کتب سماوی از حضرات موسی و عیسی علیهما السلام محق و ثابت گردیده که فارقلیتا به معنی تسلی دهنده عبارت از خاتم النبیین است .فارقه: فارقات . یا علامت فارقه . 1 - نشانه ای که برای امتیاز دو شئ میان آنها نهند 2 - نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند .فارقینظاهرا معرب پارگین . جایی است که گند آب حمامها و آشپرخانه ها در آن گذرد و به شهر رود .قیاس مع الفارققیاس چیزی بر چیزی دیگر بدون علت و مناسبت و اشتراک .مفارق( اسم ) 1 - جدا شونده. 2 - موجودی غیر مادی ( زیرا که از ماده جدا و ما فوق اجسام و جسمانیات است )
جمع مفرق یا ماخوذ از تازی فرق سر و محل جدا کردگی مویهای سر از هم .
مفارقتجداشدن ازهم , جدایی و دوری
1 - ( مصدر) جدا شدن از یکدیگر . 2 - ( اسم ) جدایی دوری : [ بعد از مفارقت او عزم کردم ونیت جزم ...] ( گلستان . چا. فروغی 161 )مفارقت کردندور شدن جدایی اختیار کردنمفارقت یافتندور شدن جدا شدنمفارقهاز یکدیگر جدا شدن جدایی کردن و از هم جدا شدن . .
فرقانقر آن
جداکردن , جداساختن ازهم ـ آنچه که حق وباطل راتشخیص دهدوازهم جداکند , قر آن
1 - ( صفت ) آنچه جدا کننده حق از باطل باشد .
جمع فرق . به معنی رطل و پیمانه معروف مدینه .
جداکردن , جداساختن ازهم ـ آنچه که حق وباطل راتشخیص دهدوازهم جداکند , قر آن
1 - ( صفت ) آنچه جدا کننده حق از باطل باشد .
جمع فرق . به معنی رطل و پیمانه معروف مدینه .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.