من بدنم را دوست دارم/ گزارشی از کلاس پیشگیری از اعتیاد در یک مهدکودک
«درس یک: من بدن باارزشم را خیلی دوست دارم
اهداف درس: آشنایی با اعضای بدن، آشنایی با اهمیت و ارزش بدن خود
مواد لازم: قیچی، چسب، مقوا، ماژیک، دکمهقابلمهای»
جزوه مربی مهدکودک با این جملات آغاز شد. مربی بر اساس این جزوه در مهدکودکی که مدیریت آن را هم به عهده دارد، در شهرک غربِ تهران، یکی از طرحهای مصونسازی کودکان از اعتیاد را اجرا میکند؛ طرحی که برنامهریزی آن با سازمان بهزیستی است.
بچهها بین کلاسهای مهد در رفتوآمدند و نشاندن آنها سر کلاس کار راحتی نیست. مربی همهی ترفندها را به کار میگیرد تا بچهها در رنگیترین دنیای ممکن، دورتادور کلاس، پشت میزهای سبز بنشینند و چشمهای بیتابشان قرار بگیرد تا ببینند آدمک کاغذی، با دست و پاهایی که با دکمههای قابلمهای به بدنش وصل شدهاند، قرار است چه چیزی یادشان بدهد.
کلاس پر از کاردستیهای رنگی است که به در و دیوار چسباندهاند و روی میزهای کوتاه و صندلیهای کوچک رنگی پر از مداد و ماژیک است. دنیای کلاس پر از رنگ است اما به همین شکل نمیماند و بعد از چند سال شبیه دنیای بقیهی آدمبزرگها میشود. برای همین اینجا قرار است برای «نه گفتن»، محافظت از خود و دوری از آنچه برای روح و جسمشان مضر است، آماده شوند. آمار رسمی میگوید بیش از یک میلیون و دویست هزار معتاد در کشور وجود دارد و میانگین سنی آغاز اعتیاد 22 تا 23 سال است. 63 درصد از این معتادان متأهلند و هر یک خانواده و فامیلی را درگیر این بلا میکنند. آمار اعتیاد دانشآموزان هم همواره در پرده پنهان بود. 9 سال پیش هم که رئیس ستاد مبارزه با مواد مخدر رقم سی هزار را برای دانشآموزان معتاد اعلام کرد محمود فرشیدی، وزیر وقت آموزش و پرورش، بلافاصله زبان به انکار باز کرد. پرهیز از بیان اعداد و ارقام هنوز ادامه دارد اما اینطور که نازنین آقایی، مربی این مهدکودک، میگوید دستکم اکنون قرار است با کودکان از مهارت «نه گفتن» و محافظت از بدن و اهمیت دادن به خود صحبت شود تا آسیبپذیری کودکان کمتر شود. حرفهای مهم در قالب بازی و سرگرمی...
نازنین یک آدمک کاغذی به دست میگیرد و شروع میکند به پرسیدن نام اعضای بدن: «کیا قلب دارن؟»
همه با هم دست روی سمت چپ سینهشان میگذارند و هیاهویشان کلاس را برمیدارد. بچهها میگویند قلب عضو درونی بدن است و از بیرون پیدا نیست که بشود آن را روی کاغذ کشید. دربارهی معده و کلیه هم به همین نتیجه میرسند، نازنین دست و پای آدمک را روی تنش میکشد و بعد سراغ قصهاش میرود. او داستان «آدمک» و «آدمو» را تعریف میکند که بلد نبودند مراقب بدنشان باشند و موقع بازی دست و پایشان از تنشان جدا شد. با جدا شدن اولین پای آدمو، یکی از دخترها صورتش را در هم میکشد.
نازنین توضیح میدهد برای آدمکهای کاغذی طبیعی است که اگر بیاحتیاطی کنند عضوی از بدنشان کنده شود. دخترک صورتش به خنده باز میشود و دل به ادامهی قصه میدهد؛ قصهای که باید آنها را در پایان کلاس به ارزشمندی بدنشان آگاه کند تا روزی در برابر پیشنهادهای وسوسهکننده به کارشان بیاید.
نازنین آقایی میگوید: «بچهها یاد میگیرند همهی اجزای بدن به مراقبت نیاز دارد نه فقط چیزهایی که میبینیم. بعد میرسند به اینکه چه چیزهایی ممکن است به بدن آسیب بزند. آدمها وقتی مراقب خود باشند، برای هر چیزی مطالعه میکنند و دلیل میخواهند. برای همین کمتر درگیر آسیبهایی میشوند که نمیشناسند.»
میگوید نوع آموزشها باید طوری باشد که بچهها از همین حالا رفتارهای اجتماعی درستی داشته باشند: «وقتی جلو آسیبهای کوچک را میگیریم آسیبهای بزرگتر هم کمتر برایمان پیش میآید. اینجا بچهها مراقب همدیگر هستند. مثلاً بچههای سندرم داون و بچههایی با آسیبهای اسکلتی اینجا کنار بچههایی که مشکل جسمی ندارند هستند و بعضی از بچهها از آنها مراقبت میکنند. مراقبت از خود و دیگران بچهها را در آینده بیمه میکند.»
اعظم صفرزاده، مدیرعامل جمعیت همیاران استان تهران، مأموریت دارد این طرحِ سازمان بهزیستی را در بعضی مهدکودکهای استان اجرا کند؛ بخشی از طرح اجتماعمحور که در محلات انجام میشود و هدفش مصون کردن افراد در برابر آسیبهای اجتماعی است: «در محیطهای کاری و مدارس این آموزشها سابقهی بیشتری دارد اما این اواخر احساس کردیم بهتر است افراد از کودکی در مهدها آموزش ببینند. حتی در محلات و محیط کار هم وقتی طرح اجتماعمحور اجرا میشود، عنوانش نباید پیشگیری از اعتیاد باشد، چون گارد پیش میآید که ما معتاد نداریم. اگر مدیریت مهدکودک به اولیای بچهها بگوید ما میخواهیم کلاسهای پیشگیری از اعتیاد برای بچهی پیشدبستانی بگذاریم گارد میگیرند. برای همین کلاس مصونسازی و مراقبت از خود میگذاریم.»
او به ماجرای تجاوز ناظم به یک کودک در یکی از مدارس تهران، که چندی پیش خبرساز شد، اشاره میکند: «بچه باید بداند حریمش چیست و اینکه هیچکس بهجز پزشک حق ندارد به بدن او دست بزند، جاهای خصوصی بدن او را هیچکس نباید ببیند و مواردی مانند اینها. این آموزشها از همان ماجرایی که در بعضی مدارس اتفاق افتاده است هم جلوگیری میکند.»
او دربارهی این اتهام که ممکن است پیشگیری از اعتیاد کودکانی را که از این موضوع اطلاع ندارند با آن آشنا کند و خطرساز باشد میگوید: «سالها پیش به بچهها میگفتند سیگار کشیدن کار بدی است. کمکم متوجه شدند این کار خودش اطلاعاتی به بچه میدهد و او را کنجکاوتر میکند که دنبالش برود. اما برنامهی مصونسازی اشارهی مستقیم به آسیبها ندارد. پارسال هم در چهار مهد این برنامه را داشتیم و تأثیرات خوبی دیدیم، طوریکه بین سه کلاس پیشدبستانی که یکی از آنها این آموزشها را دیده بودند تفاوت کاملاً محسوس بود.»
شیرین صدقیان، مدیرعامل جمعیت همیاران شمیرانات، از دیگر مجریان این طرح است. او میگوید: «آموزش ما از طریق ابزارهای نمایش و قصه و کاردستی است. اما همزمان با بچهها لازم است به والدین هم آموزش بدهیم تا هر دو درگیر کار شوند، چرا که بستر و ساختار هر فردی خانوادهاش است. ما هم به صورت مشاهدهای و هم آماری دیدهایم که خشم در جامعهی ما پررنگ است و بیش از حد بروز میکند. خشونتهای جسمی، زبانی و کلامی زیادی وجود دارد. برای همین در آموزش مهارتهای زندگی برای والدین و بچهها تأکید خاصی روی این موضوع داریم.»
پریرخ زبده، که مدیر مسئول یک مهدکودک است، از اجرای طرح استقبال کرده: «ما در این مهدکودک بیشتر روی برنامههای انسانگرا کار میکنیم. رویکردی که به پرورش بیشتر از آموزش اهمیت میدهد و درباره توصیههای دوازدهگانهی جهانیِ پرورش خلاقیت کودکان صحبت میکنیم. ما برای مادرها هم جلسات مشورتی برگزار میکنیم و از آنها میخواهیم که بگذارند بچه از اول نه گفتن را یاد بگیرد. اگر بچهی دیگری خواست او را بزند دستش را بگیرد و بگوید نه تو حق نداری مرا بزنی. ما میخواهیم بچهها یاد بگیرند که اگر کسی خواست به آنها تف کند اجازهی این کار را ندهند. بعد آنها میتوانند زندگیشان را موقع رودررویی با مسائل بزرگتر مدیریت کنند. باید خطر را حس کنند. بیجه که به 32 بچه تجاوز کرده بود خودش محصول اخراج از مدرسه بود. وقتی اعدامش میکردند میگفت به بچهمدرسهایها حسودیام میشد. آن 32 بچه هم نه گفتن را بلد نبودند.»
کلاس تمام شده. بچهها به هم کمک میکنند و مدادرنگیهایشان را سر جایشان میگذارند. بعد دستدردست مادر از دنیای رنگارنگشان پا به خیابان خاکستری میگذارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.