تجربه یک ایرانی با آیاهواسکا در پرو (2)

http://www.edesktopwallpapers.com/wp-content/uploads/2009/11/dragon2007-3-4web.gif
تجربه یک ایرانی با ایاهواسکا در پرو (قسمت اول )
من در کنار آتش نشسته بودم که ناگهان مار غول پیکر (مار که نه یک اژدها )به سمت من امد و گفت :
چطوری  سری به ما نمی زنی
من که زبانم بند امده بود به  پت پت افتادم و گفتم سلام ؟؟
اژدها گفت مدتها است این شمن به ما سر نمی زند مگر شما ها او را تشویق به اینکار کنید .
شما از کدامین سرزمین آمدید ؟
گفتم می ایرانی هستم ولی الان ساکن انگلستان هستم
اژدها تبسمی کرد و گفت انگلستان را می شناسم ولی تا کنون اسم ایران را نشنیدم
من و سپاه شمن مدتها است در خواب بودیم تا اینکه او ما را امروز بیدار کرد .
گفتم سپاه شمن ؟؟
گفت بله شمن سپاهی از ما دارد به زودی با بقیه انها اشنا می شوید.
من که کمی ترسم کمتر شده بود نیم نگاهی به بقیه افراد که کنار اتش بودند اندختم و تازه متوجه شدم که جلوی یکی پلنگ سیاه بال داری به اندازه یک اتوبوس دو طبقه و جلوی دیگری اسب بال داری به بزرگی مجسمه آزادی ایستاده است .
به اژدها اشاره کردم این ها سپاه شمن هستند ؟
اژدها سرش را برگرداند  و با دیدن انها گفت بله به زودی انها برای دیدار تو هم می ایند ؟
احساس کردم که دهنم خشک شده است و صدای  ضربان قلبم را توی گوش هایم می شنیدیم تا کنون این همه حیوانات عجیب و غریب و  به این بزرگی را یک جا ندیده بودم جثه هر کدام به اندازه یک دایناسور ماقبل تاریخ بود به خودم گفتم مرد همه این ها توهم است هیچ کدام واقعیت ندارند
فکر می کنم اژدها متوجه افکارم  شده بود برای همین دم بزرگ خود را به ارامی به سمت من اور و روی سینه من گذاست و به ارامی انرا حرکت داد .
خدای من کاملا حرکت دم او را حس می کردم ایا این هم نوع دیگری  از توهمات ایاهواسکا  بود .اژدها دهانش را نزدیک من کرد صدای نفس هایش و بازدمش را کاملا حس می کردم دهنش بوی خون می داد اژدها به ارامی گفت واقعا فکر می کنی من  در مغز تو و جزو توهمات تو هستم .
من که بسیار ترسیده بودم برای اینکه به خودم ثابت کنم ایا این موجود واقعا وجود دارد یا توهمات من با مصرف ایاهواسکا  است دستم را به ارامی به سمت اژدها بردم .اژدها که متوجه فکر من شده بود به ارامی یکی از بال هایش را بسمت من اورد و من انرا لمس کردم خدایا واقعیت داشت من زبری ان را کاملا حس می کردم
در این هنگام دیدم که صدای طبل شمن ساکت شد وقتی به سوی شمن نگاه کردم دیدم سنگ دیگری از کیسه خود در اورد و انرا بر زمین انداخت و برروی ان تف کرد .
تلولوی نورانی و بنفش رنگ اب دهان شمن را به خوبی  روی ان سنگ می دیدم.
وقتی بر گشتم اثری از اژدها نبود بلکه به جای او یک ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.