امروز دلم لک زده بود برای یک نشئگی خوب و عالی
زنگ زدم ناصر حسرو گفتم ریتالین داری
گفت دکتر شرمنده پیدا نمی شود
می دانستم طرف تو کار مواد دیگر نیست و از شیشه هم بی زارم
گفتم برم یک دوری تو پارک نزدیک خانه بزنم
عصر جمعه باد سرد و تندی می امد .
از سر کوچه که پیچیدم یکهو چشمم افتاد به مورنینگ گلوری که از لای شاخه های یک درخت زده بود بیرون .
فقط چند تا گل مانده بود و بقیه همه ریخته بود
معطل نکردم و پریدم seedسیدهاشو کندن
خدا بده برکت یک ۵۰ تا دانه که کندم پیش خودم گفتم خوب می شود ۲۰۰ تا سید ؟ برای یک دوز بسه ؟
یک چند تایی را هم که هنوز سفت نشده بود گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به جویدن گفتم بلاخره هیچی هیچی که نشه یک تکانی شاید بدهد .حالا اب الکل بازی نداشتم و فی المجلس می خواستم نشئه بشم مزه اش بد نبود اگر جسمی هم روی من اثر نداشت روحی شاید اثر می کرد ؟
البته زیاد حالی نداد حالا تو جیبم ۲۰۰ تا سید است ولی حال درست کردن ال اس ای را ندارم .
به فکرم رسید یک کاسبی راه بندازم تو این فصل برم تو پارک ها دانه های مورنیگ گلوری جمع کنم باهاش یا کپسول ال اس ای بسازم یا یک اگهی بدهم برای فروش سیدها ولی امان از تنبلی ؟
از خاطرات روز جمعه مهر 1390
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.