اعتياد از مسائل اساسي انسان امروزي است . در DSM- IV منظور از اختلالات مرتبط با مواد دامنه اي از مشكلات مربوط به سوء استفاده از موادي مانند الكل ، هروئين و غيره است كه تغييراتي را در تفكر ،احساس و رفتار فرد بوجود مي آورد . سوء استفاده از مواد معمولاً مشكلات اجتماعي ،شغلي ، خانوادگي و جسماني را باعث مي گردد . مواد از طريق تعامل با انتقال دهنده هاي عصبي در انجام فعاليتهاي به هنجار مغزاختلال ايجاد مي كنند . همچنين مواد مراكز پاداش مغز را تحت تأثير قرار مي دهند . در مورد سبب شناسي اعتياد عواملي مانند درهم ريختگي اجتماعي ، فشار همسالان ، خانوادگي ، ژنتيكي ،مشكلات هيجاني و رواني در نظريه ها و تحقيقات مطرح شده است . براي كنترل اعتياد راهبردهاي قانوني ، راهبردهاي تربيتي و راهبردهاي درماني را مي توان عنوان كرد.
اعتياد يكي از مشكلات اساسي جوامع امروزي است . كشور ما بدليل شرايط خاص جغرافيائي ، سياسي ،اجتماعي ،فرهنگي شرايط مستعدي را براي روي آوردن جوانان
به اعتياد داراست . برهمين اساس يكي از تلاشهاي مسئولين نظام بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مبارزه جدي با مواد مخدر بوده است . هرچند كه در ابتدا مبارزه با اين مشكل اساسي به صورت برخورد قانوني بوده است ، اما بدليل ناكار آمد بودن اين روشهاي قانوني در سالهاي اخير توجه به سوي درمان و پيشگيري از اعتياد از طريق شناخت عوامل بوجود آورنده و استفاده از روشهاي علمي معطوف شده است. در جديدتربن تقسيم بندي اختلاف رواني DSM- IV از اختلالات مرتبط با مواد نام برده شده است . منظور از اختلالات مرتبط با مواد دامنه اي از مشكلات مرتبط با استفاده و سوء استفاده از داروهاي مانند الكل ، كوكائين ، هروئين و ديگر موادي است كه افراد براي تغيير در نحوه تفكر ، احساس و رفتار خود، استفاده مي كنند. اين مشكلات هزينه هاي فوق العاده انساني ، مادي و اقتصادي دارند( دوراندو بارلو، ۱۹۹۷) در تعريف سوء استفاده از مواد دوراند و بارلو ۱۹۹۷ چنين عنوان كردند الگويي از استفاده از مواد روان گردان كه منجر به آشفتگي يا ضايعة مهمي در نقش هاي اجتماعي و شغلي و موقعيتهاي حساس گردد.
بر اساس مطالعه مؤسسه تحقيق اجتماعي ( ISR ) در آمريكا استفاده از مواد در دهه ۷۰ و اوايل دهه ۸۰ در آمريكا افزايش چشمگيري داشته است اما از سال ۱۹۹۳ كاهش در استفاده از مواد را نشان مي دهد. ( به نقل از سيگل و سنا، ۱۹۹۷) همچنين بر اساس گزارش دپارتمان خدمات سلامتي و انساني آمريكا۵ درسال ۱۹۹۵ در بين سالهاي ۱۹۷۹تا ۱۹۹۴ استفاده از داروهاي غير قانوني از ۷/۱۳% در كل جمعيت به ۸/۵% در سال ۱۹۹۴ رسيده است ( به نقل از دوراند و بارلو، ۱۹۹۷ ) چنين آماري حكايت از روشهاي پيشگيرانه مؤثري در طول اين دوره دارد.
در گذر از تاريخ اعتياد سه ديدگاه در مورد اعتياد وجود دارد، اعتياد به عنوان يك عمل غير اخلاقي۶ ، بر اساس اين ديدگاه اعتياد به مواد بدليل اثراتي كه از خود به جا
مي گذارند عملي غير اخلاقي است و گناه محسوب مي شود. محققين در اين ديدگاه اعتياد را يك عمل ارادي تلقي مي كردندكه فرد بايستي از آن اجتناب كند . در ديدگاه دوم اعتياد به عنوان يك بيماري۷ تلقي مي شود. بر اساس اين ديدگاه كه بيشتر جنبه پزشكي دارد فرد بدليل شرايط بيولوژيكي خود مانند زمينه هاي ژنتيكي آمادگي براي اعتياد را دارد ، و بنابراين اعتياد خارج از اراده فرد است. اما بر اساس ديدگاه سوم اعتياد يك رفتار غير انطباقي۸ است . بنابراين همانطوريكه رفتارهاي ديگر آموخته مي شوند، رفتارهاي اعتيادي نيز آموخته مي شوند . بنابراين شرايط محيطي ، خانوادگي، اجتماعي، و رواني فرد باعث رفتارهاي اعتياد آور مي شوند( تومبس۹،۱۹۹۴).
هر چند كه در كشور ما ديدگاه عمل غير اخلاقي در مورد استفاده از الكل وجود دارد و چنين ديدگاهي بدليل شرايط مذهبي جامعه باعث كاهش چشمگير استفاده از اين ماده شده است اما در مورد ساير مواد چنين ديدگاهي وجود ندارد . در حال حاضر ديدگاه سوم كه مي توان آنرا ديدگاه روان شناختي ناميد بيشترين توجه را در زمينه ها شناخت عوامل ، درمان و پيشگيري در سراسر جهان به خود معطوف داشته است.
اثرات اساسي داروها
داروها چه اثراتي دارند كه باعث وابستگي افراد به آنها مي شود . داروهاي روان گردان مختلف داراي اثرات متفاوتي هستند. اما آنچه كه اثرات مختلف اين داروها را بوجود مي آورد تعاملي است كه اين داروها با انتقال دهند هاي عصبي۱ بوجود مي آورند و ازاين طريق شرايط تبادلات شيميايي مغزوسيستم عصبي را تغيير مي دهند.از نظر روز نهان و سليگمن ۲( ۱۹۸۹ ) سه عامل اثرات و توانايي داروها را در ايجاد تغييرات تحت تاثير قرار مي دهد:
۱) محل تجويز دارو، مثلاً داروهاي كشيدني بدليل اينكه سريع تر به مغز مي رسند اثر بيشتري دارند تا داروهاي كه از طريق دهان خورده مي شوند.
۲) تواناي دارو در ورود به مغز يا به عبارت ديگر هر چه دارو سريع تر بتواند از سد خوني – مغزي۳ عبور كند ، سريع تر هم مي تواند عمل كند مثلاً هروئين از مرفين سريع تر از سد خوني - مغزي عبور مي كند.
۳) نرخي كه يك دارو نا فعال مي گردد، طول مدت اثر داروها به نرخ نا فعال شدن دارو بستگي دارد، نرخ نا فعال از طريق نيم زندگي ۴محاسبه مي شود.يعني مدت زمان كه طول مي كشد تا ۵۰ در صد دارو از بدن دفع گردد. هروئين از داروهايي است كه نيم زندگي كمي دارد و به همين دليل مسموميت با اين دارو سريعتر و علائم ترك
شديد تري دارد.
اما داروها چگونه با انتقال دهنده هاي عصبي تعامل برقرار مي كنند . داروها يا اثرات انتقال دهند ه هاي عصبي را تسهيل۵ ، يا بازداري۶ ، و يا اثرات مشابه با انتقال
دهنده هاي عصبي بوجود مي آورند.( روز نهان ، سليگمن، ۱۹۸۹ ، دوراند و بارلو ، ۱۹۹۷، تومبس، ۱۹۹۹) مثلاً در مورد داروي كوكائين شكل (۱-۱) چگونگي تعامل اين دارو و با انتقال دهنده عصبي دوپامين را نشان مي دهد. مرحله (۱) مصرف كننده با كشيدن ، ملكولهاي كوكائين را وارد ريه هاي خود مي كند. مرحله (۲)كوكائين مانند اكسيژن وارد جريان خون شده و به مغز مي رسد. مرحله (۳) ملكولهاي كوكائين برروي ً راه عصبي لذّت ً ۷در سيستم ليمبيك۸ عمل مي كنند ، اين عمل در محل سيناپس بين نرونها صورت مي پذيرد. مرحله (۴) بطور طبيعي در بين اين نرونها انتقال دهنده عصبي دو پامين ، پيامها را از سلول پيش سيناپسي به سلول پس سيناپسي منتقل مي كند،پس از آزاد سازي دو پامين از سلول پيش سيناپسي، روي گيرنده هاي موجود در سلول پس سيناپسي قرار مي گيرد و باعث ايجاد پتانسيل پس سيناپسي در سلول پس سناپسي ميگردد . اما پس از آن ملكول ها دوباره براي استفاده مجدد به سلول پيش سيناپسي بر مي گردند. مرحله ۵ ) ملكولهاي كوكائين راه برگشت دو پامين را از طريق مسدود كردن كانالهاي سلولهاي پيش سيناپسي مسدود مي كنند و بنابراين مقدار بيشتري دوپامين در فضاي سيناپسي باقي مي ماند. اين فرايند باعث تحريك بيشتر و احساس خوشي در فرد مي گردد . ( دوراند ، بارلو،۱۹۹۷، گراهام،۱۹۹۰ )
در ارتباط با مواد افيوني۱ ( ترياك و مشتقات آن) در سال ۱۹۷۳ كشف شده كه در مغز پستاندران گيرنده هايي براي اين مواد وجود دارد( روز نهان و سليمگن ، ۱۹۸۹) . تحقيقات بعدي نشان داد در مغز موادي وجود دارد شبيه به مواد افيوني ، اين مواد كه اندروفين ها۲ ناميده مي شوند داراي انواع مختلفي بوده كه از نوع شناخته شده آنها انكفالين هاو فاصله بتا۳- اندروفين ها۴ هستند اين مواد بطور طبيعي در شرايط استرسي براي جلوگيري از درد بدن و هيجان ترشح مي شوند . مواد افيوني به گيرند هاي اندروفين ها در مغز مي چسبند و آنها را اشغال مي كنند. بدين طريق احساس آرامش و خالي از درد بودن ايجاد مي كنند. ( روزنهان و سليگمن،۱۹۸۹) انتقال دهنده هاي عصبي ديگري نيز كه در سيستم مزولمبيك وجود دارند مانند سروتونين۵ ، آمفتامين۶، گلوتمت۷، و گابا۸، با داروهاي روان گردان در تعامل هستند. اين انتقال دهنده هاي عصبي در مركز پاداش۹ در سيستم مزولمبيك وجود دارند و احساس لذت و خوشايندي را در ارگانيزم به وجود مي آورند ، و باعث مي گردند كه ارگانيسم در كارها كه حافظ زندگي است مانند خوردن و توليد مثل درگير شود. ( ژولين ، ۱۹۹۸). بنابراين به نظر مي رسد كه احساسات خوشايندي كه داروها در فرد بوجود مي آورند به عنوان يك عامل اعتياد محسوب مي گردد.
چرا افراد از داروها استفاده مي كنند
در بحث سبب شناسي اعتياد از عوامل مختلفي صحبت شده است و نظريه هاي مختلفي نيز در اين مورد مطرح است . سيگل و سنا ، ۱۹۹۷ عوامل گرايش به اعتياد
را به صورت ذيل مطرح كرده اند : درهم ريختگي اجتماعي۱، فشار همسالان۲، عوامل خانوادگي ۳، عوامل ژنتيكي ۴ ، مشكلات هيجاني۵ ، سندرم مشكل رفتاري۶، انتخاب منطقي۷. درهم ريختگي اجتماعي كه شامل فقر ، شرايط نامناسب اجتماعي ، احساس درماندگي مي گردد . همچنين احساس بي عدالتي ، بي هويتي ،
عزت – نفس پائين ، شرايط اقتصادي ضعيف و زندگي در محل هاي آلوده به عنوان علل اعتياد مطرح شده است . بوم و برونس۸(۱۹۹۳) عنوان كردند كه ۸۰% افراد
بي خانمان افرادي هستند كه بيمار رواني ، يا سوء استفاده كننده از مواد و يا داراي سابقه جنائي هستند ( نقل شده از دوين و رايت ۹، ۱۹۹۷) تحقيقات نشان مي دهد كه
سوء استفاده از مواد ارتباط نيرومندي با رفتارهاي ً بهترين دوستانً فرد خصوصاً هنگامي كه نظارت والدين ضعيف و يا وجود نداشته باشد ، دارد( ديشون، كاپالدي، اسپراكلن ولي۱۰،۱۹۹۵) در يك مطالعه توسط مك بريد ، جوي ، سيمپسون ۱۱(۱۹۹۱) بر روي ۱۱۰ آمريكائي مكزيكي ( سن ۱۳- ۱۷ سال) انجام گرفت مشخص گرديد كه ارتباط با همسالان منحرف قوياً با استفاده از الكل و دارو مرتبط است. در يك مطالعه توسط رجايي(۲۰۰۰) در مشهد بر روي ۴۷۴ دانش آموز صورت گرفت مشخص گرديد كه از بين عوامل خانوادگي ، همسالان، مدرسه، رسانه هاي گروهي، عامل انحراف همسالان بيشترين همبستگي را با رفتارهاي انحرافي دانش آموزان دارد.
در ارتباط با عامل خانواده ، بررسي منابع نشان مي دهد كه چهار زمينه خانوادگي در شكل گيري رفتارهاي انحرافي نقش دارند.
از هم گسيختگي خانوادگي۱ ، تضاد خانوادگي۲ ، غفلت خانوادگي۳، و انحراف خانوادگي۴. با اين حال در اكثر موارد اين زمينه ها با يكديگر تعامل برقرار مي كنند. مثلاً در يك خانواده منحرف احتمال تضاد و يا غفلت هم وجود دارد. ( سيگل و سنا،۱۹۹۷، بلك برن،۱۹۹۳) . در ارتباط با از هم گسيختگي خانوادگي تحقيقات زيادي انجام شده است . مثلاً فراستنبرگ و سيلتزر۵(۱۹۸۶) و هترينگتون۶ (۱۹۸۷) عنوان كردند كه طلاق خطر مشكلات رفتاري را در كودكان بالا مي برد ( به نقل از كاپالدي و پاترسون ۷، ۱۹۹۱ ). در مطالعه اي توسط برودي ۸وفورهند۹ (۱۹۹۳) كه بر روي ۸۰ نوجوان انجام دادند ، عنوان كردند كه تضاد بين نوجوان – مادرمي تواند استفاده از الكل را پيش بيني كند ، و طرد- پذيرش از طرف مادر مي تواند هم استفاده از دارو و هم گرايش به طرف همسالان منحرف را پيش بيني كند. در مطالعه اي ديگر توسط تولان۱۰، لوريون۱۱(۱۹۸۸) در يك نمونه ۳۳۷ نفري بر روي نوجوانان دريافتند كه تضادهاي خانوادگي نقش مهم تري را در رفتارهاي بزهكارانه دارند( نقل شده از هنگلر۱۲،۱۹۸۹) وارن۱۳ و جانسون۱۴ (۱۹۸۹) عنوان كردند نوجواناني كه بوسيله والدين خود مورد غفلت قرار گرفته اند و يا فقدان صميميت خانوادگي داشتند احتمال بيشتري داشت كه درگير بزهكاري و خلاف هايي مانند فرار از خانه و مدرسه و استفاده از داروها شود ( به نقل از سيگل و سنا، ۱۹۹۷) علاوه بر اين در مطالعات خودـ گزارشي ۱۵از رفتارهاي انحرافي(هيرشي۱۶،۱۹۶۹) نيز جوانان روابط كمتر ، تضاد زياد ، اعتماد كمتر، و صميميت پائين را با والدين گزارش كردند.
شواهدي وجود دارد كه فرزندان والدين الكليك احتمال بيشتري دارد كه مشكلات رواني اجتماعي مانند سوء استفاده از مواد داشته باشند. ( باررا۱۷، لي۱۸، چسين۱۹، ۱۹۹۳، بنت۲۰، ولين۲۱، ريس۲۲، ۱۹۸۸ ، جانسون۲۳، لئونارد۲۴ و جاكوب۲۵، ۱۹۸۹، ميلرو۲۶ يانگ۲۷ ، ۱۹۷۷ ، پاركر۲۸ و هار فورد۲۹ ، ۱۹۸۸ ، شوكيت۳۰ واسوني۳۱،۱۹۸۷ ،واپيل۳۲ ونوبل۳۳، ۱۹۹۱ , ؛ نقل شده از آمود و۳۴ وگريفن۳۵ ، ۱۹۹۷ ) . مك كورد (۱۹۸۶) دريافت كه انحراف والدين هنگامي كه با پرخاشگري والدين و تضاد آنها تركيب مي شود ، بيشترين اثر را دارد و هنگامي كه پدر براي مادر احترام قائل مي شود و به كودك محبت مي كند اثر آن نسبتاً كم مي شود ( نقل شده از بلك برن ، ۱۹۹۳ ).
در ارتباط با تاثير عوامل ژنتيكي بر روي استفاده از مواد نتايج متناقضي بدست آمده است . در تحقيقي كه بوسيله تسانگ ۱و ديگران (۱۹۹۸) برروي ۳۷۳/۳ دوقلوي
مرد در ويتنام انجام گرفت با توجه به كارهاي آماري درصدهاي را براي تاثيرات عوامل ژنتيكي ، محيط خانوادگي و محيط غير خانوادگي بر روي داروهاي مختلف گزارش داد. اين درصدها در يك مدل آماري از آسيب پذيري۲ بيان گرديد كه در جدول ۱-۱ براي هريك از داروها مشخص گرديده است . جدول ۱-۱ .
تأثير عوامل ژنتيكي ، محيط خانوادگي ، محيط غيرخانوادگي برروي سوءاستفاده از مواد
اقتباس از ستانگ وديگران ( ۱۹۹۸ ).
در سال ۱۹۹۰ بلوم۳ و همكارانش عنوان كردند كه ژني را كه عامل الكليسم است را كشف كردند . آنها بريك ژن واحد كه عامل گيرنده نوع۲D براي دوپامين بود تائيد كردند . گيرندهاي ۲D كه هستة اكومنبس۴ كه يك مركز لذت در مغزاست و همچنين در مكانهاي ديگري كه در پاداش درگير هستند وجود دارند . اما بلافاصله پس از گزارش بلوم و همكارانش محققين ديگر ( براي مثال بولوس ۵و ديگران ، ۱۹۹۰ جيجمن ۶ديگران ، ۱۹۹۴ ، پاراسين ۷و ديگران ، ۱۹۹۱ ) . وجود چنين ژني را رد كردند . ( نقل شده از تومبس،۱۹۹۹ ). در مطالعه مشاركتي در مورد اثر ژنها در الكليسم ۸( COGA ) كه يك پروژه ۶۰ ميليون دلاري است كه توسط مؤسسه ملي سوء استفاده از الكل و الكليسم۹ (NIAAA )صورت مي گيرد درتحقيقات اوليه (ريچ و ديگران۱۰،۱۹۹۸ )عنوان شده است كه الكيسم يك پديده تك ژني نيست . بلكه احتمال دارد كه چند ژني۱ باشد . همچنين شواهدي براي ژن گيرنده هاي ۲ Dدو پامين پيدا نشده است . به نظر مي رسد كه ويژگيهاي ژنتيكي ممكن است ريسك الكليسم را افزايشي و يا كاهش دهد ( به نقل از تومبس ، ۱۹۹۹ ).
مشكلات هيجاني و زمينه هاي شخصيتي نيز در روي آوردن جوانان به اعتياد و مطرح شده است . براساس ديدگاه روانكاوي استفاده از مواد به جوانان كمك مي كند ،تا تكانه ها و نيازهاي ناخود آگاه خود و تحت كنترل در آورند ( پاول۲ ، ۲۰۰۰ ) بعضي از روانكاوان معتقدند جوانان كه مشكلات خود را دروني مي سازند ممكن است از مواد و الكل براي كاهش احساس عدم كفايت و ناايمني خود استفاده كنند ( سيگل و سنا،۱۹۹۷). همچنين بسياري از جوانان به خاطر چيره شدن با استرس به استفاده از مواد روي مي آورند . رودز۳ و جيسون ۴، ۱۹۹۰ ، ويندل و ويندل۵ ،۱۹۹۶ ، نقل شده از كيل۶ و كاوانگه۷ ، ۲۰۰۰ ) . علاوه براين بر اساس فرضيه انحراف بلوغي ،در زمان بلوغ به دليل شرايط هيجاني و استرسي در نوجوانان آمادگي براي مشكلات سازگاري و روي آوردن به استفاده از مواد فراهم مي گردد ( براي مثال بروكس۸ – گان و پيترسن۹ و ايكورن۱۰ ، ۱۹۸۵ ، كاسپي۱۱ و موفيت۱۲ ، ۱۹۹۱ نقل شده از تيشان۱۳ و ديگران ، ۱۹۹۴ ).
مطالعات نشان مي دهد كه ۲۵ درصد تا ۴۰ درصد از بيماراني كه براي درمان سوء استفاده از مواد مراجعه كردند گزارشي از ضربه رواني داشته اند و همچنين به طور معني داري داراي علائم اختلال پس از سانحه رواني (PTD ) ۱۴ را از خود نشان مي دهند ( زلوتونيك ۱۵و همكاران ، ۱۹۹۷) . همچنين اين اعتقاد وجود دارد كه افراد معتاد ويژگيهاي رفتاري سايكو پاتيك۱۶ را از خودنشان مي دهند و داراي شخصيتي هستند كه گاهي آنها را شخصيت مستعد – اعتياد۱۷ مي نامند( پلات و پلات،۱۹۷۶ ؛ به نقل از سيگل و سنا ،۱۹۹۷ ) تحقيق بر روي ويژگيهاي روان شناختي سوءاستفاده كننده گان از مواد مخدر، اختلالات سايكوتيكي مانند اسكينر و فرني و اختلال شخصيت ضد اجتماعي( ASPD ) ۱۸ را نشان مي دهد ( استرين۱۹ ، ۱۹۹۵ ) .
براي بسياري از افراد سوء استفاده از مواد يكي از مشكلات رفتاري است كه در زندگي دارند. مطالعات طولي نشان مي دهد افراد جواني كه از مواد استفاده مي كنند ، ناسازگار، از خود بيگانه از نظر هيجاني آشفته ، و مشكلات اجتماعي زيادي دارند. بنابراين به نظر مي رسد كه استفاده از مواد بخشي از يك سندرم مشكل رفتاري ( P . B.S ) باشد. داشتن يك زندگي منحرف به معني رابطة با همسالان منحرف ،زندگي در خانواده هاي كه والدين و برادر و خواهر از مواد استفاده مي كنند ، تحصيلات پايين ، بيگانگي با هنجارهاي اجتماعي ، و درگير رفتارهاي بزهكارانه در سنين پايين بودن ، از جمله ويژگيهاي سندرم مشكل رفتاري است (دابكين ۱و همكاران ،۱۹۹۵ ؛ بروك۲ و همكاران ، ۱۹۹۵ ؛ نقل شده از سيگل وسنا ، ۱۹۹۷ ) .
علاوه بر اينها براساس ديدگاه انتخاب منطقي جوانان ممكن است بدليل كسب احساس لذت و اثرات پاداشي كه مواد بوجود مي آورند از مواد استفاده كنند . با استفاده از مواد افراد احساس شادماني ، آرامش ، كفايت ، رهايي از درد ،فرار واقعيت ،احساس نيرومندي را تجربه مي كنند . بنابراين اين اعتقاد كه داروها مي تواند شرايط بهتري براي آنها بوجود آورند ، باعث مي گردد كه آنها از عواقب خطرناك آينده غافل شوند ( سيگل وسنا،۱۹۹۷) دورانت و بارلو ( ۱۹۹۷ )اين پديده را تحت عنوان تقويت مثبت۳ مطرح مي نمايند . يعني اينكه اثرات لذت بخش داروهاي يك تقويت كننده براي ادامه دادن به استفاده از مواد است . همچنين فرار از احساسات منفي به عنوان تقويت منفي۴ براي ادامة استفاده از مواد مطرح شده است .
دورانت و بارلو ( ۱۹۹۷ ) يك مدل تركيبي۵ ( يكپارچه ) را از سوء استفاده از مواد مطرح كرده اند . چرا بعضي از افراد از مواد استفاده مي كنند ولي وابستگي پيدا
نمي كنند ، اما بعضي از افراد به مواد وابسته مي شوند . براساس مدل تركيبي فرد از طريق رسانه ها ،دوستان ، والدين و غيره در معرض مواد قرار مي گيرد و پس از آن انتظارات فرهنگي و اجتماعي استفاده از مواد ،استرسهاي رواني اجتماعي ، عوامل روانشناختي ،و عوامل زيست شناختي مي تواند تعيين نمايد كه فرد به مواد وابسته شود يا خير . اين مدل در شكل ۲-۱ نشان داده شده است
درمان و پيشگيري :
متأسفانه به دليل پيچيدگي پديدة اعتياد ، درمان و پيشگيري كاري بسياري مشكل به نظر مي رسد و بعضي پيچيدگي پديدة اعتياد باعث شده است كه راهبردهاي كنترل استفاده از موادنيز گوناگون باشد . با اينحال همانطوريكه بهترين تبيين براي علل اعتياد يك مدل تركيبي است كه مجموعه اي از علل را شامل مي گردد ، بهترين راه مبارزه با اعتياد نيز فقط يك راه نيست . بلكه بايستي در يك جامعه در يك زمان چندين راهبرد مورد استفاده قرار گيرد : مي توان گفت كه در حال حاضر سه راهبرد براي كنترل مواد در اغلب كشورهاي جهان وجود دارد : راهبردهاي قانوني و حفاظتي ،راهبردهاي تربيتي – آموزشي ، راهبردهاي درماني .
سيگل و سنا ( ۱۹۹۷ ) راهبردهاي قانوني را شامل كنترل منابع۱ ، يعني كنترل و مبارزه با باندهاي بين المللي قاچاق مواد مخدر ، كنترل مرزها ۲كه از ورود مواد به داخل كشور جلوگيري شود ، هدف قرار دادن فروشندگان ۳كه شامل مبارزه با فروشندگان و توزيع كنندگان اعتياد در سطح بين المللي ، كشوري و محلي مي گردد ، مي دانند.
راهبردهاي تربيتي در حال از جايگاه بسيار بالايي برخوردار است ( سيگل و سنا ، ۱۹۹۷ ) از مهمترين فعاليتها در اين زمينه آگاهي دادن به افراد مختلف جامعه در مورد علل روي آوردن به مواد ،اثرات داروها ، خطرات بدني و رواني و اجتماعي استفاده از مواد مي گردد. در حال حاضر بهترين مكان براي انجام چنين برنامه هاي مراكز آموزشي يعني مدارس است . دو پروژه مشهور در اين زمينه در آمريكا ً پروژه هشدار۴ً ، كه در مدارس متوسطه شهرهاي كاليفرنيا۵ و اورگون۶ انجام گرفت . همچنين پروژه بسيار مشهور ً آموزش مقاومت در برابر سوء استفاده از داروها ۷ً (DARE ) است ، كه در مدارس ابتدائي انجام گرفت تا مهارتهاي مقاومت در برابر فشارهاي همسالان در استفاده از داروها را آموزش دهند. اين برنامه برروي پنج زمينة عمده قرار داشت : ۱- فراهم كردن اطلاعات صحيح در مورد تنباكو ، الكل ، داروها ۲- آموزش تكنيكهايي به دانش آموزان براي مقاومت در برابر فشار همسالان ۳- آموزش به دانش آموزان در مورد احترام به قوانين ۴- ارائه و آموزش روي آوردن به روشهايي مناسب براي مقابله با استرسهاي زندگي به جاي استفاده از دارو. ۵- بالا بردن عزت نفس در دانش آموزان( اليكسون و بيل،۱۹۹۰ ). ۸
در همين زمينه زيگلروهال ۱ ( ۱۹۹۷ ) برنامه هاي پيشگيري سوء استفاده از مواد را كه براي كودكان زير پنج سال صورت گرفته بود را مرور كردند و جهت نيرومندي چنين برنامه هايي توصيه هايي را مطرح كردند ، و عنوان نمودند كه جهت انجام چنين برنامه هايي بايستي اطلاعات بيشتري در مورد رشد و اجتماعي شدن كودكان
داشته باشيم.
بنابراين با اينكه در كشورهاي معتبر جهاني برنامه هاي پيشگيري از اعتياد در مورد كودكان دورة پيش دبستاني صورت مي گيرد . بعضي از مديران كشور ما حتي براي دوره هاي دبيرستان و دانشگاهي نيز اعتقاد به انجام چنين برنامه ريزيه�
منبع : pezeshk.us
اعتياد يكي از مشكلات اساسي جوامع امروزي است . كشور ما بدليل شرايط خاص جغرافيائي ، سياسي ،اجتماعي ،فرهنگي شرايط مستعدي را براي روي آوردن جوانان
به اعتياد داراست . برهمين اساس يكي از تلاشهاي مسئولين نظام بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مبارزه جدي با مواد مخدر بوده است . هرچند كه در ابتدا مبارزه با اين مشكل اساسي به صورت برخورد قانوني بوده است ، اما بدليل ناكار آمد بودن اين روشهاي قانوني در سالهاي اخير توجه به سوي درمان و پيشگيري از اعتياد از طريق شناخت عوامل بوجود آورنده و استفاده از روشهاي علمي معطوف شده است. در جديدتربن تقسيم بندي اختلاف رواني DSM- IV از اختلالات مرتبط با مواد نام برده شده است . منظور از اختلالات مرتبط با مواد دامنه اي از مشكلات مرتبط با استفاده و سوء استفاده از داروهاي مانند الكل ، كوكائين ، هروئين و ديگر موادي است كه افراد براي تغيير در نحوه تفكر ، احساس و رفتار خود، استفاده مي كنند. اين مشكلات هزينه هاي فوق العاده انساني ، مادي و اقتصادي دارند( دوراندو بارلو، ۱۹۹۷) در تعريف سوء استفاده از مواد دوراند و بارلو ۱۹۹۷ چنين عنوان كردند الگويي از استفاده از مواد روان گردان كه منجر به آشفتگي يا ضايعة مهمي در نقش هاي اجتماعي و شغلي و موقعيتهاي حساس گردد.
بر اساس مطالعه مؤسسه تحقيق اجتماعي ( ISR ) در آمريكا استفاده از مواد در دهه ۷۰ و اوايل دهه ۸۰ در آمريكا افزايش چشمگيري داشته است اما از سال ۱۹۹۳ كاهش در استفاده از مواد را نشان مي دهد. ( به نقل از سيگل و سنا، ۱۹۹۷) همچنين بر اساس گزارش دپارتمان خدمات سلامتي و انساني آمريكا۵ درسال ۱۹۹۵ در بين سالهاي ۱۹۷۹تا ۱۹۹۴ استفاده از داروهاي غير قانوني از ۷/۱۳% در كل جمعيت به ۸/۵% در سال ۱۹۹۴ رسيده است ( به نقل از دوراند و بارلو، ۱۹۹۷ ) چنين آماري حكايت از روشهاي پيشگيرانه مؤثري در طول اين دوره دارد.
در گذر از تاريخ اعتياد سه ديدگاه در مورد اعتياد وجود دارد، اعتياد به عنوان يك عمل غير اخلاقي۶ ، بر اساس اين ديدگاه اعتياد به مواد بدليل اثراتي كه از خود به جا
مي گذارند عملي غير اخلاقي است و گناه محسوب مي شود. محققين در اين ديدگاه اعتياد را يك عمل ارادي تلقي مي كردندكه فرد بايستي از آن اجتناب كند . در ديدگاه دوم اعتياد به عنوان يك بيماري۷ تلقي مي شود. بر اساس اين ديدگاه كه بيشتر جنبه پزشكي دارد فرد بدليل شرايط بيولوژيكي خود مانند زمينه هاي ژنتيكي آمادگي براي اعتياد را دارد ، و بنابراين اعتياد خارج از اراده فرد است. اما بر اساس ديدگاه سوم اعتياد يك رفتار غير انطباقي۸ است . بنابراين همانطوريكه رفتارهاي ديگر آموخته مي شوند، رفتارهاي اعتيادي نيز آموخته مي شوند . بنابراين شرايط محيطي ، خانوادگي، اجتماعي، و رواني فرد باعث رفتارهاي اعتياد آور مي شوند( تومبس۹،۱۹۹۴).
هر چند كه در كشور ما ديدگاه عمل غير اخلاقي در مورد استفاده از الكل وجود دارد و چنين ديدگاهي بدليل شرايط مذهبي جامعه باعث كاهش چشمگير استفاده از اين ماده شده است اما در مورد ساير مواد چنين ديدگاهي وجود ندارد . در حال حاضر ديدگاه سوم كه مي توان آنرا ديدگاه روان شناختي ناميد بيشترين توجه را در زمينه ها شناخت عوامل ، درمان و پيشگيري در سراسر جهان به خود معطوف داشته است.
اثرات اساسي داروها
داروها چه اثراتي دارند كه باعث وابستگي افراد به آنها مي شود . داروهاي روان گردان مختلف داراي اثرات متفاوتي هستند. اما آنچه كه اثرات مختلف اين داروها را بوجود مي آورد تعاملي است كه اين داروها با انتقال دهند هاي عصبي۱ بوجود مي آورند و ازاين طريق شرايط تبادلات شيميايي مغزوسيستم عصبي را تغيير مي دهند.از نظر روز نهان و سليگمن ۲( ۱۹۸۹ ) سه عامل اثرات و توانايي داروها را در ايجاد تغييرات تحت تاثير قرار مي دهد:
۱) محل تجويز دارو، مثلاً داروهاي كشيدني بدليل اينكه سريع تر به مغز مي رسند اثر بيشتري دارند تا داروهاي كه از طريق دهان خورده مي شوند.
۲) تواناي دارو در ورود به مغز يا به عبارت ديگر هر چه دارو سريع تر بتواند از سد خوني – مغزي۳ عبور كند ، سريع تر هم مي تواند عمل كند مثلاً هروئين از مرفين سريع تر از سد خوني - مغزي عبور مي كند.
۳) نرخي كه يك دارو نا فعال مي گردد، طول مدت اثر داروها به نرخ نا فعال شدن دارو بستگي دارد، نرخ نا فعال از طريق نيم زندگي ۴محاسبه مي شود.يعني مدت زمان كه طول مي كشد تا ۵۰ در صد دارو از بدن دفع گردد. هروئين از داروهايي است كه نيم زندگي كمي دارد و به همين دليل مسموميت با اين دارو سريعتر و علائم ترك
شديد تري دارد.
اما داروها چگونه با انتقال دهنده هاي عصبي تعامل برقرار مي كنند . داروها يا اثرات انتقال دهند ه هاي عصبي را تسهيل۵ ، يا بازداري۶ ، و يا اثرات مشابه با انتقال
دهنده هاي عصبي بوجود مي آورند.( روز نهان ، سليگمن، ۱۹۸۹ ، دوراند و بارلو ، ۱۹۹۷، تومبس، ۱۹۹۹) مثلاً در مورد داروي كوكائين شكل (۱-۱) چگونگي تعامل اين دارو و با انتقال دهنده عصبي دوپامين را نشان مي دهد. مرحله (۱) مصرف كننده با كشيدن ، ملكولهاي كوكائين را وارد ريه هاي خود مي كند. مرحله (۲)كوكائين مانند اكسيژن وارد جريان خون شده و به مغز مي رسد. مرحله (۳) ملكولهاي كوكائين برروي ً راه عصبي لذّت ً ۷در سيستم ليمبيك۸ عمل مي كنند ، اين عمل در محل سيناپس بين نرونها صورت مي پذيرد. مرحله (۴) بطور طبيعي در بين اين نرونها انتقال دهنده عصبي دو پامين ، پيامها را از سلول پيش سيناپسي به سلول پس سيناپسي منتقل مي كند،پس از آزاد سازي دو پامين از سلول پيش سيناپسي، روي گيرنده هاي موجود در سلول پس سيناپسي قرار مي گيرد و باعث ايجاد پتانسيل پس سيناپسي در سلول پس سناپسي ميگردد . اما پس از آن ملكول ها دوباره براي استفاده مجدد به سلول پيش سيناپسي بر مي گردند. مرحله ۵ ) ملكولهاي كوكائين راه برگشت دو پامين را از طريق مسدود كردن كانالهاي سلولهاي پيش سيناپسي مسدود مي كنند و بنابراين مقدار بيشتري دوپامين در فضاي سيناپسي باقي مي ماند. اين فرايند باعث تحريك بيشتر و احساس خوشي در فرد مي گردد . ( دوراند ، بارلو،۱۹۹۷، گراهام،۱۹۹۰ )
در ارتباط با مواد افيوني۱ ( ترياك و مشتقات آن) در سال ۱۹۷۳ كشف شده كه در مغز پستاندران گيرنده هايي براي اين مواد وجود دارد( روز نهان و سليمگن ، ۱۹۸۹) . تحقيقات بعدي نشان داد در مغز موادي وجود دارد شبيه به مواد افيوني ، اين مواد كه اندروفين ها۲ ناميده مي شوند داراي انواع مختلفي بوده كه از نوع شناخته شده آنها انكفالين هاو فاصله بتا۳- اندروفين ها۴ هستند اين مواد بطور طبيعي در شرايط استرسي براي جلوگيري از درد بدن و هيجان ترشح مي شوند . مواد افيوني به گيرند هاي اندروفين ها در مغز مي چسبند و آنها را اشغال مي كنند. بدين طريق احساس آرامش و خالي از درد بودن ايجاد مي كنند. ( روزنهان و سليگمن،۱۹۸۹) انتقال دهنده هاي عصبي ديگري نيز كه در سيستم مزولمبيك وجود دارند مانند سروتونين۵ ، آمفتامين۶، گلوتمت۷، و گابا۸، با داروهاي روان گردان در تعامل هستند. اين انتقال دهنده هاي عصبي در مركز پاداش۹ در سيستم مزولمبيك وجود دارند و احساس لذت و خوشايندي را در ارگانيزم به وجود مي آورند ، و باعث مي گردند كه ارگانيسم در كارها كه حافظ زندگي است مانند خوردن و توليد مثل درگير شود. ( ژولين ، ۱۹۹۸). بنابراين به نظر مي رسد كه احساسات خوشايندي كه داروها در فرد بوجود مي آورند به عنوان يك عامل اعتياد محسوب مي گردد.
چرا افراد از داروها استفاده مي كنند
در بحث سبب شناسي اعتياد از عوامل مختلفي صحبت شده است و نظريه هاي مختلفي نيز در اين مورد مطرح است . سيگل و سنا ، ۱۹۹۷ عوامل گرايش به اعتياد
را به صورت ذيل مطرح كرده اند : درهم ريختگي اجتماعي۱، فشار همسالان۲، عوامل خانوادگي ۳، عوامل ژنتيكي ۴ ، مشكلات هيجاني۵ ، سندرم مشكل رفتاري۶، انتخاب منطقي۷. درهم ريختگي اجتماعي كه شامل فقر ، شرايط نامناسب اجتماعي ، احساس درماندگي مي گردد . همچنين احساس بي عدالتي ، بي هويتي ،
عزت – نفس پائين ، شرايط اقتصادي ضعيف و زندگي در محل هاي آلوده به عنوان علل اعتياد مطرح شده است . بوم و برونس۸(۱۹۹۳) عنوان كردند كه ۸۰% افراد
بي خانمان افرادي هستند كه بيمار رواني ، يا سوء استفاده كننده از مواد و يا داراي سابقه جنائي هستند ( نقل شده از دوين و رايت ۹، ۱۹۹۷) تحقيقات نشان مي دهد كه
سوء استفاده از مواد ارتباط نيرومندي با رفتارهاي ً بهترين دوستانً فرد خصوصاً هنگامي كه نظارت والدين ضعيف و يا وجود نداشته باشد ، دارد( ديشون، كاپالدي، اسپراكلن ولي۱۰،۱۹۹۵) در يك مطالعه توسط مك بريد ، جوي ، سيمپسون ۱۱(۱۹۹۱) بر روي ۱۱۰ آمريكائي مكزيكي ( سن ۱۳- ۱۷ سال) انجام گرفت مشخص گرديد كه ارتباط با همسالان منحرف قوياً با استفاده از الكل و دارو مرتبط است. در يك مطالعه توسط رجايي(۲۰۰۰) در مشهد بر روي ۴۷۴ دانش آموز صورت گرفت مشخص گرديد كه از بين عوامل خانوادگي ، همسالان، مدرسه، رسانه هاي گروهي، عامل انحراف همسالان بيشترين همبستگي را با رفتارهاي انحرافي دانش آموزان دارد.
در ارتباط با عامل خانواده ، بررسي منابع نشان مي دهد كه چهار زمينه خانوادگي در شكل گيري رفتارهاي انحرافي نقش دارند.
از هم گسيختگي خانوادگي۱ ، تضاد خانوادگي۲ ، غفلت خانوادگي۳، و انحراف خانوادگي۴. با اين حال در اكثر موارد اين زمينه ها با يكديگر تعامل برقرار مي كنند. مثلاً در يك خانواده منحرف احتمال تضاد و يا غفلت هم وجود دارد. ( سيگل و سنا،۱۹۹۷، بلك برن،۱۹۹۳) . در ارتباط با از هم گسيختگي خانوادگي تحقيقات زيادي انجام شده است . مثلاً فراستنبرگ و سيلتزر۵(۱۹۸۶) و هترينگتون۶ (۱۹۸۷) عنوان كردند كه طلاق خطر مشكلات رفتاري را در كودكان بالا مي برد ( به نقل از كاپالدي و پاترسون ۷، ۱۹۹۱ ). در مطالعه اي توسط برودي ۸وفورهند۹ (۱۹۹۳) كه بر روي ۸۰ نوجوان انجام دادند ، عنوان كردند كه تضاد بين نوجوان – مادرمي تواند استفاده از الكل را پيش بيني كند ، و طرد- پذيرش از طرف مادر مي تواند هم استفاده از دارو و هم گرايش به طرف همسالان منحرف را پيش بيني كند. در مطالعه اي ديگر توسط تولان۱۰، لوريون۱۱(۱۹۸۸) در يك نمونه ۳۳۷ نفري بر روي نوجوانان دريافتند كه تضادهاي خانوادگي نقش مهم تري را در رفتارهاي بزهكارانه دارند( نقل شده از هنگلر۱۲،۱۹۸۹) وارن۱۳ و جانسون۱۴ (۱۹۸۹) عنوان كردند نوجواناني كه بوسيله والدين خود مورد غفلت قرار گرفته اند و يا فقدان صميميت خانوادگي داشتند احتمال بيشتري داشت كه درگير بزهكاري و خلاف هايي مانند فرار از خانه و مدرسه و استفاده از داروها شود ( به نقل از سيگل و سنا، ۱۹۹۷) علاوه بر اين در مطالعات خودـ گزارشي ۱۵از رفتارهاي انحرافي(هيرشي۱۶،۱۹۶۹) نيز جوانان روابط كمتر ، تضاد زياد ، اعتماد كمتر، و صميميت پائين را با والدين گزارش كردند.
شواهدي وجود دارد كه فرزندان والدين الكليك احتمال بيشتري دارد كه مشكلات رواني اجتماعي مانند سوء استفاده از مواد داشته باشند. ( باررا۱۷، لي۱۸، چسين۱۹، ۱۹۹۳، بنت۲۰، ولين۲۱، ريس۲۲، ۱۹۸۸ ، جانسون۲۳، لئونارد۲۴ و جاكوب۲۵، ۱۹۸۹، ميلرو۲۶ يانگ۲۷ ، ۱۹۷۷ ، پاركر۲۸ و هار فورد۲۹ ، ۱۹۸۸ ، شوكيت۳۰ واسوني۳۱،۱۹۸۷ ،واپيل۳۲ ونوبل۳۳، ۱۹۹۱ , ؛ نقل شده از آمود و۳۴ وگريفن۳۵ ، ۱۹۹۷ ) . مك كورد (۱۹۸۶) دريافت كه انحراف والدين هنگامي كه با پرخاشگري والدين و تضاد آنها تركيب مي شود ، بيشترين اثر را دارد و هنگامي كه پدر براي مادر احترام قائل مي شود و به كودك محبت مي كند اثر آن نسبتاً كم مي شود ( نقل شده از بلك برن ، ۱۹۹۳ ).
در ارتباط با تاثير عوامل ژنتيكي بر روي استفاده از مواد نتايج متناقضي بدست آمده است . در تحقيقي كه بوسيله تسانگ ۱و ديگران (۱۹۹۸) برروي ۳۷۳/۳ دوقلوي
مرد در ويتنام انجام گرفت با توجه به كارهاي آماري درصدهاي را براي تاثيرات عوامل ژنتيكي ، محيط خانوادگي و محيط غير خانوادگي بر روي داروهاي مختلف گزارش داد. اين درصدها در يك مدل آماري از آسيب پذيري۲ بيان گرديد كه در جدول ۱-۱ براي هريك از داروها مشخص گرديده است . جدول ۱-۱ .
تأثير عوامل ژنتيكي ، محيط خانوادگي ، محيط غيرخانوادگي برروي سوءاستفاده از مواد
اقتباس از ستانگ وديگران ( ۱۹۹۸ ).
در سال ۱۹۹۰ بلوم۳ و همكارانش عنوان كردند كه ژني را كه عامل الكليسم است را كشف كردند . آنها بريك ژن واحد كه عامل گيرنده نوع۲D براي دوپامين بود تائيد كردند . گيرندهاي ۲D كه هستة اكومنبس۴ كه يك مركز لذت در مغزاست و همچنين در مكانهاي ديگري كه در پاداش درگير هستند وجود دارند . اما بلافاصله پس از گزارش بلوم و همكارانش محققين ديگر ( براي مثال بولوس ۵و ديگران ، ۱۹۹۰ جيجمن ۶ديگران ، ۱۹۹۴ ، پاراسين ۷و ديگران ، ۱۹۹۱ ) . وجود چنين ژني را رد كردند . ( نقل شده از تومبس،۱۹۹۹ ). در مطالعه مشاركتي در مورد اثر ژنها در الكليسم ۸( COGA ) كه يك پروژه ۶۰ ميليون دلاري است كه توسط مؤسسه ملي سوء استفاده از الكل و الكليسم۹ (NIAAA )صورت مي گيرد درتحقيقات اوليه (ريچ و ديگران۱۰،۱۹۹۸ )عنوان شده است كه الكيسم يك پديده تك ژني نيست . بلكه احتمال دارد كه چند ژني۱ باشد . همچنين شواهدي براي ژن گيرنده هاي ۲ Dدو پامين پيدا نشده است . به نظر مي رسد كه ويژگيهاي ژنتيكي ممكن است ريسك الكليسم را افزايشي و يا كاهش دهد ( به نقل از تومبس ، ۱۹۹۹ ).
مشكلات هيجاني و زمينه هاي شخصيتي نيز در روي آوردن جوانان به اعتياد و مطرح شده است . براساس ديدگاه روانكاوي استفاده از مواد به جوانان كمك مي كند ،تا تكانه ها و نيازهاي ناخود آگاه خود و تحت كنترل در آورند ( پاول۲ ، ۲۰۰۰ ) بعضي از روانكاوان معتقدند جوانان كه مشكلات خود را دروني مي سازند ممكن است از مواد و الكل براي كاهش احساس عدم كفايت و ناايمني خود استفاده كنند ( سيگل و سنا،۱۹۹۷). همچنين بسياري از جوانان به خاطر چيره شدن با استرس به استفاده از مواد روي مي آورند . رودز۳ و جيسون ۴، ۱۹۹۰ ، ويندل و ويندل۵ ،۱۹۹۶ ، نقل شده از كيل۶ و كاوانگه۷ ، ۲۰۰۰ ) . علاوه براين بر اساس فرضيه انحراف بلوغي ،در زمان بلوغ به دليل شرايط هيجاني و استرسي در نوجوانان آمادگي براي مشكلات سازگاري و روي آوردن به استفاده از مواد فراهم مي گردد ( براي مثال بروكس۸ – گان و پيترسن۹ و ايكورن۱۰ ، ۱۹۸۵ ، كاسپي۱۱ و موفيت۱۲ ، ۱۹۹۱ نقل شده از تيشان۱۳ و ديگران ، ۱۹۹۴ ).
مطالعات نشان مي دهد كه ۲۵ درصد تا ۴۰ درصد از بيماراني كه براي درمان سوء استفاده از مواد مراجعه كردند گزارشي از ضربه رواني داشته اند و همچنين به طور معني داري داراي علائم اختلال پس از سانحه رواني (PTD ) ۱۴ را از خود نشان مي دهند ( زلوتونيك ۱۵و همكاران ، ۱۹۹۷) . همچنين اين اعتقاد وجود دارد كه افراد معتاد ويژگيهاي رفتاري سايكو پاتيك۱۶ را از خودنشان مي دهند و داراي شخصيتي هستند كه گاهي آنها را شخصيت مستعد – اعتياد۱۷ مي نامند( پلات و پلات،۱۹۷۶ ؛ به نقل از سيگل و سنا ،۱۹۹۷ ) تحقيق بر روي ويژگيهاي روان شناختي سوءاستفاده كننده گان از مواد مخدر، اختلالات سايكوتيكي مانند اسكينر و فرني و اختلال شخصيت ضد اجتماعي( ASPD ) ۱۸ را نشان مي دهد ( استرين۱۹ ، ۱۹۹۵ ) .
براي بسياري از افراد سوء استفاده از مواد يكي از مشكلات رفتاري است كه در زندگي دارند. مطالعات طولي نشان مي دهد افراد جواني كه از مواد استفاده مي كنند ، ناسازگار، از خود بيگانه از نظر هيجاني آشفته ، و مشكلات اجتماعي زيادي دارند. بنابراين به نظر مي رسد كه استفاده از مواد بخشي از يك سندرم مشكل رفتاري ( P . B.S ) باشد. داشتن يك زندگي منحرف به معني رابطة با همسالان منحرف ،زندگي در خانواده هاي كه والدين و برادر و خواهر از مواد استفاده مي كنند ، تحصيلات پايين ، بيگانگي با هنجارهاي اجتماعي ، و درگير رفتارهاي بزهكارانه در سنين پايين بودن ، از جمله ويژگيهاي سندرم مشكل رفتاري است (دابكين ۱و همكاران ،۱۹۹۵ ؛ بروك۲ و همكاران ، ۱۹۹۵ ؛ نقل شده از سيگل وسنا ، ۱۹۹۷ ) .
علاوه بر اينها براساس ديدگاه انتخاب منطقي جوانان ممكن است بدليل كسب احساس لذت و اثرات پاداشي كه مواد بوجود مي آورند از مواد استفاده كنند . با استفاده از مواد افراد احساس شادماني ، آرامش ، كفايت ، رهايي از درد ،فرار واقعيت ،احساس نيرومندي را تجربه مي كنند . بنابراين اين اعتقاد كه داروها مي تواند شرايط بهتري براي آنها بوجود آورند ، باعث مي گردد كه آنها از عواقب خطرناك آينده غافل شوند ( سيگل وسنا،۱۹۹۷) دورانت و بارلو ( ۱۹۹۷ )اين پديده را تحت عنوان تقويت مثبت۳ مطرح مي نمايند . يعني اينكه اثرات لذت بخش داروهاي يك تقويت كننده براي ادامه دادن به استفاده از مواد است . همچنين فرار از احساسات منفي به عنوان تقويت منفي۴ براي ادامة استفاده از مواد مطرح شده است .
دورانت و بارلو ( ۱۹۹۷ ) يك مدل تركيبي۵ ( يكپارچه ) را از سوء استفاده از مواد مطرح كرده اند . چرا بعضي از افراد از مواد استفاده مي كنند ولي وابستگي پيدا
نمي كنند ، اما بعضي از افراد به مواد وابسته مي شوند . براساس مدل تركيبي فرد از طريق رسانه ها ،دوستان ، والدين و غيره در معرض مواد قرار مي گيرد و پس از آن انتظارات فرهنگي و اجتماعي استفاده از مواد ،استرسهاي رواني اجتماعي ، عوامل روانشناختي ،و عوامل زيست شناختي مي تواند تعيين نمايد كه فرد به مواد وابسته شود يا خير . اين مدل در شكل ۲-۱ نشان داده شده است
درمان و پيشگيري :
متأسفانه به دليل پيچيدگي پديدة اعتياد ، درمان و پيشگيري كاري بسياري مشكل به نظر مي رسد و بعضي پيچيدگي پديدة اعتياد باعث شده است كه راهبردهاي كنترل استفاده از موادنيز گوناگون باشد . با اينحال همانطوريكه بهترين تبيين براي علل اعتياد يك مدل تركيبي است كه مجموعه اي از علل را شامل مي گردد ، بهترين راه مبارزه با اعتياد نيز فقط يك راه نيست . بلكه بايستي در يك جامعه در يك زمان چندين راهبرد مورد استفاده قرار گيرد : مي توان گفت كه در حال حاضر سه راهبرد براي كنترل مواد در اغلب كشورهاي جهان وجود دارد : راهبردهاي قانوني و حفاظتي ،راهبردهاي تربيتي – آموزشي ، راهبردهاي درماني .
سيگل و سنا ( ۱۹۹۷ ) راهبردهاي قانوني را شامل كنترل منابع۱ ، يعني كنترل و مبارزه با باندهاي بين المللي قاچاق مواد مخدر ، كنترل مرزها ۲كه از ورود مواد به داخل كشور جلوگيري شود ، هدف قرار دادن فروشندگان ۳كه شامل مبارزه با فروشندگان و توزيع كنندگان اعتياد در سطح بين المللي ، كشوري و محلي مي گردد ، مي دانند.
راهبردهاي تربيتي در حال از جايگاه بسيار بالايي برخوردار است ( سيگل و سنا ، ۱۹۹۷ ) از مهمترين فعاليتها در اين زمينه آگاهي دادن به افراد مختلف جامعه در مورد علل روي آوردن به مواد ،اثرات داروها ، خطرات بدني و رواني و اجتماعي استفاده از مواد مي گردد. در حال حاضر بهترين مكان براي انجام چنين برنامه هاي مراكز آموزشي يعني مدارس است . دو پروژه مشهور در اين زمينه در آمريكا ً پروژه هشدار۴ً ، كه در مدارس متوسطه شهرهاي كاليفرنيا۵ و اورگون۶ انجام گرفت . همچنين پروژه بسيار مشهور ً آموزش مقاومت در برابر سوء استفاده از داروها ۷ً (DARE ) است ، كه در مدارس ابتدائي انجام گرفت تا مهارتهاي مقاومت در برابر فشارهاي همسالان در استفاده از داروها را آموزش دهند. اين برنامه برروي پنج زمينة عمده قرار داشت : ۱- فراهم كردن اطلاعات صحيح در مورد تنباكو ، الكل ، داروها ۲- آموزش تكنيكهايي به دانش آموزان براي مقاومت در برابر فشار همسالان ۳- آموزش به دانش آموزان در مورد احترام به قوانين ۴- ارائه و آموزش روي آوردن به روشهايي مناسب براي مقابله با استرسهاي زندگي به جاي استفاده از دارو. ۵- بالا بردن عزت نفس در دانش آموزان( اليكسون و بيل،۱۹۹۰ ). ۸
در همين زمينه زيگلروهال ۱ ( ۱۹۹۷ ) برنامه هاي پيشگيري سوء استفاده از مواد را كه براي كودكان زير پنج سال صورت گرفته بود را مرور كردند و جهت نيرومندي چنين برنامه هايي توصيه هايي را مطرح كردند ، و عنوان نمودند كه جهت انجام چنين برنامه هايي بايستي اطلاعات بيشتري در مورد رشد و اجتماعي شدن كودكان
داشته باشيم.
بنابراين با اينكه در كشورهاي معتبر جهاني برنامه هاي پيشگيري از اعتياد در مورد كودكان دورة پيش دبستاني صورت مي گيرد . بعضي از مديران كشور ما حتي براي دوره هاي دبيرستان و دانشگاهي نيز اعتقاد به انجام چنين برنامه ريزيه�
منبع : pezeshk.us
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر