تریاک، ژاپن، پرندگان، روشنفکران منتقد، آمریکا، رهبران حزب کمونیست
چین، نابرابری جنسیتی، شوروی و اختلاف طبقاتی، نقطه مشترکی دارند و آن نقطه
مشترک مائو تسه تونگ، بنیانگذار جمهوری خلق چین است که علیه همه آنها به
کارزار رفت.
مائو، رهبر حزب کمونیست، که ۲۷ سال بر چین حکومت کرد، برخی از این دشمنان را شکست داد با برخی آشتی کرد و از برخی شکست خورد. مائو که چین چندپاره و تحقیر شده توسط خارجیان را متحد کرد، چهل سال پیش در زمان مرگ در نهم سپتامبر ۱۹۷۶ از نظر برخی فقط با نخستین امپراطور این کشور قابل مقایسه بود.
میراث مائو فقط چین متحد و قدرتمند و آماده مبدل شدن به کارخانه جهان نیست، اندیشه مائو میلیونها نفر در سراسر جهان، از ایران تا فرانسه و از نپال تا پرو را به خود جذب کرد و بسیاری در راه عقاید مائو و به امید عملی کردن ایدههایش در کشورهایشان جان باختند و جان گرفتند؛ عقایدی که برای بسیاری رویایی بود و البته نه برای دهها میلیون چینی که در راه اجرای این افکار از گرسنگی مردند.
خماری ۵۰ میلیون نفری
مائو در سال ۱۹۴۹ کومین تانگ (حزب ملی مردم)، متحد سابقش در جنگ علیه ژاپن در جنگ جهانی دوم و رقیب قسم خوردهاش را شکست داد و قدرت را در چین بهدست گرفت. نیروهای کومین تانگ تا تایوان عقب نشستند.
مائو در چینی به قدرت رسید که ۱۰ درصد جمعیت نیم میلیاردی آن معتاد بودند. حزب کمونیست اعتیاد و نه معتادان را «دشمن» خواند. معتادان به عنوان قربانی که احتیاج به کمک دارند معرفی شده و قاچاقچیان به جوخه اعدام سپرده شدند.
مائو نخستین رهبر چین نبود که تصمیم به منع فروش تریاک در کشور گرفته بود. در اواسط قرن نوزدهم حکومت امپراطوری چین تصمیم به منع واردات تریاک در چین گرفت.
در آن زمان مهمترین فروشنده تریاک به چین کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. تاجران بریتانیایی خشخاش را در مستعمره هند کشت کرده و تریاک را به چین میفروختند.
تصمیم امپراطور برای منع خرید تریاک منجر به رویارویی نظامی با بریتانیا شد که به «جنگ تریاک» معروف است.
نیروهای بریتانیایی به نام «آزادی تجارت» به چینیها حمله کردند و شکست سنگینی بر انها تحمیل کردند. چین تن به معاهدههای تحقیرآمیز داد و حتی هنگکنگ را از دست داد.
مائو و بسیاری دیگر «جنگ تریاک» را آغاز سقوط کشورشان میدانند.
کارزار مائو علیه اعتیاد از حمایت عمومی مردم برخوردار شد و چین پس از یک قرن از شر تریاک خلاص شد.
فرانک دیکوتر، استاد تاریخ و نویسنده «کتاب قحطی بزرگ مائو» معتقد است که رابطه حزب کمونیست با تریاک همیشه سیاه و سفید نبوده است.
دیکوتر که پیشتر در دانشگاه لندن تدریس کرده به رادیو فردا میگوید حزب کمونیست در زمان جنگ جهانی دوم برای کسب درآمد خرید و فروش تریاک کرده و علیرغم سرکوب شدید مائو در اواسط دهه شصت میلادی کشت خشخاش در برخی از نقاط چین آغاز شد.
وی میافزاید ترس از به جوخه اعدام سپرده شدن موجب شد که بسیاری در دهه ۵۰ میلادی از مصرف تریاک دست کشیدند.
صد گلی که پژمرده شدند
مائو و حزب کمونیست چین در تئوری و عمل با اتکا به کشاورزان این کشور که قرنها در فقر بهسر میبردند، به قدرت رسید و انقلابی دهقانی را بهثمر رساند.
در کنار مبارزه با تریاک، حزب کمونیست چین قوانین تبعیضآمیز علیه زنان را لغو کرد و زنان قادر شدند برای نخستینبار خود همسرشان را انتخاب کنند.
در اوایل دهه ۵۰ میلادی زمینهای مالکان بین کشاورزان تقسیم شد. کشاورزان تشویق شدند که مالکان و خردهمالکان را تحقیر کنند. در بسیاری از مواقع تحقیر به سخن ختم نشد و هزاران نفر جان خود را از دست دادند.
گام بعدی زیر یک چتر قراردادن کشاورزان با یکدیگر و به صورت تعاونی
قراردادن فعالیت آنها بود. امری که موجب افزایش تولید و بهبود وضعیت زندگی
کشاورزان شد.
اما این امر برای مائو کافی نبود. وی علیرغم مخالفت بسیاری در حزب، میخواست فراتر رفته و چین را به سوی کمونیسم سوق دهد.
مائو مانند استالین خواستار عملی شدن فکر مالکیت اشتراکی بود. این در حالی بود که در سال ۱۹۵۶ خروشچف، جانشین استالین، در سخنرانی که عمومی نشده بود به شدت از این سیاست مالکیت اشتراکی انتقاد کرده بود.
فرانک دیکوتر میگوید مخالفان مائو از این سخنرانی استفاده کردند تا سرعت اجرای مالکیت اشتراکی را کند کنند، ولی مائو که به سیاستهای خود معتقد بود به تودهها روی آورد و کمپین «بگذار صد گل بشکفد» را آغاز کرد.
در این کمپین شهروندان تشویق شدند نظرات خود را به صراحت بگویند و انتقاد کنند. وی فکر میکرد مردم از وی حمایت خواهند کرد.
ولی صد گل مائو بسیار سریع پژمرده شد چراکه مردم برخلاف انتظار مائو به شدت زبان به انتقاد گشودند و حتی مائو را مورد هدف قراردادند.
مائو در مقالهای منتقدان را ضدانقلاب معرفی کرد و سرکوب وسیع منتقدان آغاز شد، حتی حمایت از «بگذار صد گل بشکفد» که خود مائو مسئول راهاندازی آن بود،جرم تلقی شد.
از مسابقه دروغ تا آدمخواری
مائو در سال ۱۹۵۸ برنامه پنج سالهای را برای تسریع صنعتی شدن و تولید مازاد کشاورزی در چین، علیرغم مخالفان بسیاری از رهبران چین آغاز کرد و مالکیت اشتراکی را به اجرا گذاشت. کمپین «جهش به جلو» مائو آغاز شد.
کشاورزان زندگی و کار خود را به صورت جمعی (کومون) آغاز کرده و هیچکس حق مالکیت بر هیچ چیز را نداشت. برای افزایش تولید، کودکان در یک محل نگهداشته میشدند، زنان و مردان، همه کار میکردند و در آشپرخانههای عمومی غذا میخوردند، خوابگاههای جداگانه درست شد و در یک کلمه خانواده از بین رفت. یکی از شعارهای حکومت این بود «چند سال رنج و زحمت، هزار سال خوشبختی.»
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی اعلام کرده بود که از نظر تولید فولاد بر آمریکا چیره خواهد شد، چین برای آنکه از قافله عقب نماند،اعلام کرد تولید فولاد این کشور از بریتانیا جلو خواهد زد. داستان «جهش بزرگ به جلو» ابعادی عجیبتر از داستانهای تخیلی داشت.
هزاران هزار کوره در گوشه و کنار چین برپا شد و هرچه دهقانان در اختیار داشتند در این کورهها میانداختند تا فولاد تولید کنند و آمار کومون را بالا ببرند. به دلیل بیتجربگی یسیاری از فولادها قابل استفاده نبودند.
از سوی دیگر کومونها تشویق میشدند که با یکدیگر برای تولید بیشتر محصولات کشاورزی رقابت کنند. دولت تصمیم میگرفت که چه مقدار محصول کشاورزی باید در اختیار دولت قرار بگیرد و چه مقدار صرف خوراک کشاورز شود. مسئول تصمیمگیر برای کشاورزان، افرادی بودند که شناختی از کار نداشتند و فقط به دلیل ایدئولوژیک تصمیمگیرنده بودند.
افسانهها جای واقعیت را در عمل گرفتند. یکی از این افسانهها این
بود که اگر در جایی مقدار زیادی کود بریزیم،محصول بیشتری خواهیم داشت.
رقمهای ساختگی برای جلب توجه مقامات سر به فلک کشید.
دولت براساس این رقمها، از کومونها میخواست تا محصولات کشاورزی خود را در اختیار دولت بگذارند. در نتیجه مقدار واقعی که برای دهقانان باقی میماند کفاف روزی آنها را نمیداد. نتیجه قحطی شد که در مدت سه سال جان دهها میلیون نفر را گرفت. حزب کمونیست رقم ده میلیون را پذیرفته ولی برخی از کارشناسان حتی رقم هفتاد میلیون را پیشنهاد میدهند.
مائویی که قول رهایی کشاورزان را از فقر داده بود با برنامه ریزی اشتباه و بهتر بگوییم توهمات خود دهقانان را به کام مرگ فرستاد. «جهش به جلو» سه سال بیشتر دوام نیاورد.
بیش از ۱۲۰۰ مورد آدمخواری در سال ۶۰ میلادی گزارش شده است. در برخی از موارد، گرسنگان افراد خانواده و یا نزدیکان خود را کشته و خوردند. حزب کمونیست گزارش مخفی از این آدمخواری تهیه کرد و مائو از آن «اطلاع داشت.»
برای یادآوری به چینیها گرسنه که چقدر خوشبخت هستند کمپین جدیدی راه افتاد به نام «گذشته تلخ». قدیمیهای دهات باید داستان سالهای بد قبل کمونیست را روایت میکردند تا جوانان قدر عافیت بدانند. این کمپین هم با شکست مواجه شد چون قدیمیها به سرعت از قحطی و مرگ دوستان و اعضای خانوادهشان گفتند که نه در گذشته بلکه در «سالهای خوشبختی» اتفاق افتاده است.
مائو کتاب مقدس مینویسد
اگرچه مائو مسئول قحطی بزرگ نامیده نشد، ولی جایگاه سابق خود را میان دیگر شخصیتهای حزب کمونیست از دست داد، از ریاستجمهوری کنار رفت ولی همچنان رهبر قدرتمند حزب کمونیست باقی ماند.
انتشار کتاب کوچک سرخ در سال ۱۹۶۴ رهبر چین کمونیست که به جز تئورسین انقلاب و جنگ بودن، شاعر هم بود تاریخساز شد. کتاب شامل نقل قولهایی از مائو بود مانند قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون میاید و یا انقلاب مهمانی شام، یا نوشتن انشا یا نقاشی کشیدن نیست بلکه قیامی است که در آن طبقهای طبقه دیگر برمیاندازد.
دو سال بعد مائو تصمیم گرفت تا دوباره وارد بازی سیاسی شود و دست به اقدامی بیسابقه زد و از جوانان دعوت کرد که علیه مقامات چین و مسئولان قیام کنند.
آنها دعوت شدند که علیه عقاید، فرهنگ، اداب و سنن قدیمی قیام کنند. نتیجه اقدام مائو به وجود آمدن گاردهای سرخ از جوانان چینی و شکار مخالفان مائو بود.
گاردهای سرخ که کتاب سرخ مائو را مانند کتاب مقدس با خود حمل میکردند بسیاری را متوقف میکردند و از آنها پرسشهایی از کتاب سرخ مائو میکردند.
گی لاردرو، از فیلسوفان فرانسوی شیفته مائو، کتاب سرخ را با بازنشر انجیل مقایسه کرد و مائو را با مسیح قیام کرده.
بسیاری از آثار باستانی و نوشتارهای قدیمی چین به نام مبارزه با
گذشته تخریب و سوزانده شد. گاردهای سرخ آنقدر مخرب بودند که پس از یک سال
به بهانه یادگیری زندگی کشاورزان و درد و رنج آنها از شهرها به مناطق
کشاورزی فرستاده شدند.
پییر ریکمانس، تاریخدان و نویسنده، در مورد انقلاب فرهنگی مینویسد که انقلاب فقط یک واژه است و فرهنگ یک بهانه برای جنگ قدرت چند نفر در راس هرم قدرت.
گاردهای سرخ میلیونها نفر را که «دشمنان طبقاتی» می خواندند، شکنجه کرده و کشتند. در سالهای اخیر برای نخستین بار برخی از گاردهای سرخ از قربانیان عذرخواهی کرده و انقلاب فرهنگی را غیرقانونی خواندند.
دوره انقلاب فرهنگی مائو که پاکسازی مخالفانش بود تا سال ۱۹۷۶ یعنی مرگ مائو به طول کشید. گروه چهار نفره جانشین وی که همسر مائو نیز جز آنها بود خواستار ادامه این مسیر بود اما در سال ۱۹۷۸ ورق برگشت و دنگ شیائو پینگ از رهبران میانهرو چین را وارد مسیر تازهای کرد که بسیاری آن را اولین کشور سرمایهداری با حزب کمونیست میدانند.
عاشقان مائو؛ از پاریس تا تهران
تاثیر افکار مائو ورای مرزهای چین را تحت تاثیر قرار داد و هزاران هزار نفر خود را مائویست خواندند و بر این بارو شدند که قادر به انقلاب دهقانی و محاصره شهرها توسط روستا هستند.
واژههای مائو هم جایی در ادبیات سیاسی برای خود باز کرد: شوروی، که پس از استالین به تدریج روابطش با چین به سردی گراییده بود، سوسیال امپریالیسم خوانده شد (اگرچه این واژه را تشکیلات پرولتاریا در زمان لنین بهکار بردند ولی مائو معنای جدیدی به آن داد.)
نظرات انقلابی مائو فقط در کشورهای جهان سوم محبوب نشد در سال ۱۹۶۸ جنبش دانشجویی و جوانان که برخی از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه را لرزاند به شدت تحت تاثیر مائو بود.
ربکا کارل، استاد تاریخ در دانشگاه نیویورک و نویسنده کتابهای متعدد در مورد چین به رادیو فردا میگوید وعدههای انقلاب فرهنگی مائو که علیه بوروکراسی و حاکمیت بود تاثیر روشنی بر اروپا داشت. اتفاقاتی که در انقلاب فرهنگی افتاد برای اروپاییان در فرانسه و یا ایتالیا معلوم و مشخص نبود اما حق به پرسش کشیدن صاحبان قدرت، طغیان، برپایی دموکراسی تودهها از طریق تصرف مکانهای عمومی بسیار برای اروپاییان جذاب بود.
البته فقط مائو بر عدهای جوان هیجانزده و بیخبر از چین تاثیر نداشت، بسیاری از تاثیرگذارترین روشنفکران و فیلسوفان اروپایی و به ویژه فرانسوی از مائو دفاع میکردند و حتی در یادداشتهای سفرشان به چین اثری از واقعیت وجود نداشت.
ژان پل سارتر، از معروفترین فیلسوفان قرن بیستم، نوشت که مائو برخلاف استالین اشتباهی مرتکب نشده است.
جولیا کریستیوا، روانکاو و منتقد ادبی پس از سفرش در زمان انقلاب فرهنگی چین گفت نشانهای از خشونت ندیده است. رولان بارت هم یادداشت سفرش به چین هیچ اشارهای به فجایع این کشور نداشت.
ربکا کارل میگوید «در آن زمان کمونیسم شوروی هیچ جذابیتی برای چپها نداشت، روشها و افکار انقلابی مائو نفس تازه ای برای چپها بود.»
دیکوتر هم با ربکا کارل هم عقیده است. وی میگوید: «استالین در میان جوانان و حتی بسیاری از سیاستمداران دهه سی میلادی بسیار محبوب بود. استالینزدایی موجب شد که کمونیستها جذب مائو، "جنگجو، فیلسوف و انقلابی" شوند.»
البته صداهای منتقد مائویسم در آن زمان به شدت تحت فشار بودند. پییر ریکمانس (سیمون لیز) که در کتاب معروفش جامه نو برای رئیس جمهور مائو (اشاره به داستان هانس کریستین اندرسن که شاهی برهنه راه می رفت و کسی جرات نداشت بگوید که شاه برهنه است تا اینکه کودکی فریاد کشید)، واقعیت چین را به تصویر کشید، متهم شد که مامور سیایای است.
رادیکالیسم و شیفتگی روشنفکران غربی برای رادیکالیسم کمونیست امر
تازهای نیست. بسیاری از روشنفکران و حتی دانشمندان عقاید خود را با
ایدههای استالین تطبیق میدانند. برخی از بیولوژیستهای کمونیست در غرب
زمانی که استالین علم ژنتیک را محصول بورژوازی اعلام کرد و کنار گذاشت، در
کنار وی ایستادند.
ایرانیها هم از این قافله مائو ستایی عقب نماندند. مهرداد درویشپور، مشاور سیاسی کمیته مرکزی "پیکار" در سالهای اول انقلاب ۵۷ و استاد جامعه شناسی در استکهلم به رادیو فردا میگوید: «برخی از گروهها از جمله "رنجبران" و "اتحادیه کمونیستها" مائویست بودند و کاملا پیرو خط انقلاب چین و توجیهکننده تمام عملکرد مائو بودند و ایران را نیمهفئودال و نیمهمستعمره میخواندند تا انقلاب دهقانی یا تئوری محاصره شهرها توسط روستاها را توجیهپذیر کنند. در حالی که برخی دیگر از جمله "پیکار" و بسیاری از گروههای موسوم به "خط سه" بهرغم ارادت بسیار به مائو و برخی گرایشهای مائوئیستی، خود را مائوئیست نمیخواندند و تمامی عقاید مائو را نمیپذیرفتند و معتقد نبودند که ایران نیمهفئودال نیمهمستعمره است یا قرار است شهرها توسط روستاها محاصره شوند.»
درویشپور عملیات جنگل و حمله اتحادیه کمونیستها به آمل در سال ۱۳۶۰ را ناشی از اعتقاد به مائویسم میداند.
اکثر گروههای مائویستی در دنیا خاطرهای بیش نیستند، و کمتر دانشگاهی امروز خود را مائویست میخواند.
از جنگ با آمریکا تا سیاست پینگ پونگی
مائو که از بنیایگذاران حزب کمونیست در دهه بیست میلادی بود، در تئوری، سخنرانی و عمل سالها علیه آنچه امپریالیسم میخواند و آمریکا موضع گرفت و جنگید.
اوج مقابله با آمریکا در زمان جنگ دو کره بود. سربازان آمریکایی در کنار کره جنوبی جنگیدند و چینیها در کنار رفقای کمونیست کره شمالی. چین در این نبرد بر آمریکا پیروز نشد ولی چینیها مقابل قویترین ارتش جهان ایستاده بودند؛ امری که موجب غرور ملی بسیاری شد.
اما مائو در سالهای پایانی روابط خود را با آمریکا بهبود بخشید و با ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری آمریکا، در پکن دیدار کرد چرا که او شوروی را هم از نظر منطقه ای و هم عقیدتی رقیب خود میدانست. پیش از آن، تیم پینگ پونگ از آمریکا در سال ۱۹۷۱ به چین دعوت شده بود. مقامات چینی این دیدار را فصلی جدیدی در روابط دو کشور دانستند. هنری کسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا طراح اصلی برقراری رابطه آن کشور با چین بود.
وقتی پرنده دشمن می شود
مائو معتقد به انقلاب و مبارزه دائمی بود. برای همین احتیاج به دشمنان حاضر در صحنه داشت وگرنه آنها را ابداع میکرد.
در دهه ۵۰ میلادی تودههای چینی برای مبارزه با آمریکا، شوروی یا
منتقدان بسیج نشدند. دشمن در برههای از زمان، گنجشگان و حشرات بودند.
کمپین پاکسازی این موجودات برای حفظ گندم چینی. نتیجه کشتار میلیونها
گنجشک بود.
مقامات چینی متوجه شدند بدون این پرندگان، حشرات آسیب بیشتری به گندمهایشان میزند و شروع به واردات پرندگان از شوروی کردند.
مائو ۷۰ درصدی، مائو ۳۰ درصدی
ربکا کارل میگوید «مائو چین را متحد کرد، در پی پیشرفت اقتصادی رفت و تا حدودی توجه او به برابری و عدم بازتولید اختلاف طبقاتی بود. در کنار این، شکستها و اعمال بیرحمانهای هم صورت گرفته است. مائو چین را برای خیزش اقتصادی سال ۱۹۷۸ آماده کرد.»
وی میافزاید: «تمامی اتفاقات در دوره کوتاهی در زمان مائو اتفاق می افتد امری که در کشورهای غربی و ژاپن نیز رخ داده ولی در مدت زمان بسیار طولانیتری؛ البته توجیهی برای این اعمال [اتفاقات بیرحمانه] نیست.»
دنگ شیائو پینگ که فصل جدیدی را در تاریخ چین گشود از مائو انتقاد کرد ولی گفت «مائو ۷۰ درصد اوقات حق داشت و ۳۰ درصد اوقات اشتباه میکرد.»
فرانک دیکوتر در مورد نظر چینیها در مورد مائو میگوید: «این روایت حکومتی در مورد مائو است و بسیاری هراس دارند نظرشان را بگویند.»
مائو، کشاورزی بود که جنگجو شد، جنگجویی که رهبر حزب کمونیست شد، رهبر حزب کمونیستی که حاکم چین شد، حاکمی که جامه امپراتوری و حتی، برای برخی، خدایی به تن کرد. و در این راه دهها میلیون نفر قربانی افکار و کردار مائو شدند.
مائو، رهبر حزب کمونیست، که ۲۷ سال بر چین حکومت کرد، برخی از این دشمنان را شکست داد با برخی آشتی کرد و از برخی شکست خورد. مائو که چین چندپاره و تحقیر شده توسط خارجیان را متحد کرد، چهل سال پیش در زمان مرگ در نهم سپتامبر ۱۹۷۶ از نظر برخی فقط با نخستین امپراطور این کشور قابل مقایسه بود.
میراث مائو فقط چین متحد و قدرتمند و آماده مبدل شدن به کارخانه جهان نیست، اندیشه مائو میلیونها نفر در سراسر جهان، از ایران تا فرانسه و از نپال تا پرو را به خود جذب کرد و بسیاری در راه عقاید مائو و به امید عملی کردن ایدههایش در کشورهایشان جان باختند و جان گرفتند؛ عقایدی که برای بسیاری رویایی بود و البته نه برای دهها میلیون چینی که در راه اجرای این افکار از گرسنگی مردند.
خماری ۵۰ میلیون نفری
مائو در سال ۱۹۴۹ کومین تانگ (حزب ملی مردم)، متحد سابقش در جنگ علیه ژاپن در جنگ جهانی دوم و رقیب قسم خوردهاش را شکست داد و قدرت را در چین بهدست گرفت. نیروهای کومین تانگ تا تایوان عقب نشستند.
مائو در چینی به قدرت رسید که ۱۰ درصد جمعیت نیم میلیاردی آن معتاد بودند. حزب کمونیست اعتیاد و نه معتادان را «دشمن» خواند. معتادان به عنوان قربانی که احتیاج به کمک دارند معرفی شده و قاچاقچیان به جوخه اعدام سپرده شدند.
مائو نخستین رهبر چین نبود که تصمیم به منع فروش تریاک در کشور گرفته بود. در اواسط قرن نوزدهم حکومت امپراطوری چین تصمیم به منع واردات تریاک در چین گرفت.
در آن زمان مهمترین فروشنده تریاک به چین کمپانی هند شرقی بریتانیا بود. تاجران بریتانیایی خشخاش را در مستعمره هند کشت کرده و تریاک را به چین میفروختند.
تصمیم امپراطور برای منع خرید تریاک منجر به رویارویی نظامی با بریتانیا شد که به «جنگ تریاک» معروف است.
نیروهای بریتانیایی به نام «آزادی تجارت» به چینیها حمله کردند و شکست سنگینی بر انها تحمیل کردند. چین تن به معاهدههای تحقیرآمیز داد و حتی هنگکنگ را از دست داد.
مائو و بسیاری دیگر «جنگ تریاک» را آغاز سقوط کشورشان میدانند.
کارزار مائو علیه اعتیاد از حمایت عمومی مردم برخوردار شد و چین پس از یک قرن از شر تریاک خلاص شد.
کارزار مائو علیه اعتیاد از حمایت عمومی مردم برخوردار شد و چین پس از یک قرن از شر تریاک خلاص شد.
دیکوتر که پیشتر در دانشگاه لندن تدریس کرده به رادیو فردا میگوید حزب کمونیست در زمان جنگ جهانی دوم برای کسب درآمد خرید و فروش تریاک کرده و علیرغم سرکوب شدید مائو در اواسط دهه شصت میلادی کشت خشخاش در برخی از نقاط چین آغاز شد.
وی میافزاید ترس از به جوخه اعدام سپرده شدن موجب شد که بسیاری در دهه ۵۰ میلادی از مصرف تریاک دست کشیدند.
صد گلی که پژمرده شدند
مائو و حزب کمونیست چین در تئوری و عمل با اتکا به کشاورزان این کشور که قرنها در فقر بهسر میبردند، به قدرت رسید و انقلابی دهقانی را بهثمر رساند.
در کنار مبارزه با تریاک، حزب کمونیست چین قوانین تبعیضآمیز علیه زنان را لغو کرد و زنان قادر شدند برای نخستینبار خود همسرشان را انتخاب کنند.
در اوایل دهه ۵۰ میلادی زمینهای مالکان بین کشاورزان تقسیم شد. کشاورزان تشویق شدند که مالکان و خردهمالکان را تحقیر کنند. در بسیاری از مواقع تحقیر به سخن ختم نشد و هزاران نفر جان خود را از دست دادند.
در اوایل دهه ۵۰ میلادی زمینهای مالکان بین کشاورزان تقسیم شد. کشاورزان تشویق شدند که مالکان و خردهمالکان را تحقیر کنند. در بسیاری از مواقع تحقیر به سخن ختم نشد و هزاران نفر جان خود را از دست دادند.
اما این امر برای مائو کافی نبود. وی علیرغم مخالفت بسیاری در حزب، میخواست فراتر رفته و چین را به سوی کمونیسم سوق دهد.
مائو مانند استالین خواستار عملی شدن فکر مالکیت اشتراکی بود. این در حالی بود که در سال ۱۹۵۶ خروشچف، جانشین استالین، در سخنرانی که عمومی نشده بود به شدت از این سیاست مالکیت اشتراکی انتقاد کرده بود.
فرانک دیکوتر میگوید مخالفان مائو از این سخنرانی استفاده کردند تا سرعت اجرای مالکیت اشتراکی را کند کنند، ولی مائو که به سیاستهای خود معتقد بود به تودهها روی آورد و کمپین «بگذار صد گل بشکفد» را آغاز کرد.
در این کمپین شهروندان تشویق شدند نظرات خود را به صراحت بگویند و انتقاد کنند. وی فکر میکرد مردم از وی حمایت خواهند کرد.
ولی صد گل مائو بسیار سریع پژمرده شد چراکه مردم برخلاف انتظار مائو به شدت زبان به انتقاد گشودند و حتی مائو را مورد هدف قراردادند.
مائو در مقالهای منتقدان را ضدانقلاب معرفی کرد و سرکوب وسیع منتقدان آغاز شد، حتی حمایت از «بگذار صد گل بشکفد» که خود مائو مسئول راهاندازی آن بود،جرم تلقی شد.
از مسابقه دروغ تا آدمخواری
مائو در سال ۱۹۵۸ برنامه پنج سالهای را برای تسریع صنعتی شدن و تولید مازاد کشاورزی در چین، علیرغم مخالفان بسیاری از رهبران چین آغاز کرد و مالکیت اشتراکی را به اجرا گذاشت. کمپین «جهش به جلو» مائو آغاز شد.
کشاورزان زندگی و کار خود را به صورت جمعی (کومون) آغاز کرده و هیچکس حق مالکیت بر هیچ چیز را نداشت. برای افزایش تولید، کودکان در یک محل نگهداشته میشدند، زنان و مردان، همه کار میکردند و در آشپرخانههای عمومی غذا میخوردند، خوابگاههای جداگانه درست شد و در یک کلمه خانواده از بین رفت. یکی از شعارهای حکومت این بود «چند سال رنج و زحمت، هزار سال خوشبختی.»
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی اعلام کرده بود که از نظر تولید فولاد بر آمریکا چیره خواهد شد، چین برای آنکه از قافله عقب نماند،اعلام کرد تولید فولاد این کشور از بریتانیا جلو خواهد زد. داستان «جهش بزرگ به جلو» ابعادی عجیبتر از داستانهای تخیلی داشت.
هزاران هزار کوره در گوشه و کنار چین برپا شد و هرچه دهقانان در اختیار داشتند در این کورهها میانداختند تا فولاد تولید کنند و آمار کومون را بالا ببرند. به دلیل بیتجربگی یسیاری از فولادها قابل استفاده نبودند.
از سوی دیگر کومونها تشویق میشدند که با یکدیگر برای تولید بیشتر محصولات کشاورزی رقابت کنند. دولت تصمیم میگرفت که چه مقدار محصول کشاورزی باید در اختیار دولت قرار بگیرد و چه مقدار صرف خوراک کشاورز شود. مسئول تصمیمگیر برای کشاورزان، افرادی بودند که شناختی از کار نداشتند و فقط به دلیل ایدئولوژیک تصمیمگیرنده بودند.
افسانهها جای واقعیت را در عمل گرفتند. یکی از این افسانهها این بود که اگر در جایی مقدار زیادی کود بریزیم، محصول بیشتری خواهیم داشت. رقمهای ساختگی برای جلب توجه مقامات سر به فلک کشید.
دولت براساس این رقمها، از کومونها میخواست تا محصولات کشاورزی خود را در اختیار دولت بگذارند. در نتیجه مقدار واقعی که برای دهقانان باقی میماند کفاف روزی آنها را نمیداد. نتیجه قحطی شد که در مدت سه سال جان دهها میلیون نفر را گرفت. حزب کمونیست رقم ده میلیون را پذیرفته ولی برخی از کارشناسان حتی رقم هفتاد میلیون را پیشنهاد میدهند.
مائویی که قول رهایی کشاورزان را از فقر داده بود با برنامه ریزی اشتباه و بهتر بگوییم توهمات خود دهقانان را به کام مرگ فرستاد. «جهش به جلو» سه سال بیشتر دوام نیاورد.
بیش از ۱۲۰۰ مورد آدمخواری در سال ۶۰ میلادی گزارش شده است. در برخی از موارد، گرسنگان افراد خانواده و یا نزدیکان خود را کشته و خوردند. حزب کمونیست گزارش مخفی از این آدمخواری تهیه کرد و مائو از آن «اطلاع داشت.»
برای یادآوری به چینیها گرسنه که چقدر خوشبخت هستند کمپین جدیدی راه افتاد به نام «گذشته تلخ». قدیمیهای دهات باید داستان سالهای بد قبل کمونیست را روایت میکردند تا جوانان قدر عافیت بدانند. این کمپین هم با شکست مواجه شد چون قدیمیها به سرعت از قحطی و مرگ دوستان و اعضای خانوادهشان گفتند که نه در گذشته بلکه در «سالهای خوشبختی» اتفاق افتاده است.
مائو کتاب مقدس مینویسد
اگرچه مائو مسئول قحطی بزرگ نامیده نشد، ولی جایگاه سابق خود را میان دیگر شخصیتهای حزب کمونیست از دست داد، از ریاستجمهوری کنار رفت ولی همچنان رهبر قدرتمند حزب کمونیست باقی ماند.
انتشار کتاب کوچک سرخ در سال ۱۹۶۴ رهبر چین کمونیست که به جز تئورسین انقلاب و جنگ بودن، شاعر هم بود تاریخساز شد. کتاب شامل نقل قولهایی از مائو بود مانند قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون میاید و یا انقلاب مهمانی شام، یا نوشتن انشا یا نقاشی کشیدن نیست بلکه قیامی است که در آن طبقهای طبقه دیگر برمیاندازد.
دو سال بعد مائو تصمیم گرفت تا دوباره وارد بازی سیاسی شود و دست به اقدامی بیسابقه زد و از جوانان دعوت کرد که علیه مقامات چین و مسئولان قیام کنند.
آنها دعوت شدند که علیه عقاید، فرهنگ، اداب و سنن قدیمی قیام کنند. نتیجه اقدام مائو به وجود آمدن گاردهای سرخ از جوانان چینی و شکار مخالفان مائو بود.
گاردهای سرخ که کتاب سرخ مائو را مانند کتاب مقدس با خود حمل میکردند بسیاری را متوقف میکردند و از آنها پرسشهایی از کتاب سرخ مائو میکردند.
گی لاردرو، از فیلسوفان فرانسوی شیفته مائو، کتاب سرخ را با بازنشر انجیل مقایسه کرد و مائو را با مسیح قیام کرده.
گاردهای سرخ میلیونها نفر را که «دشمنان طبقاتی»می خواندند ، شکنجه کرده و کشتند. در سالهای اخیر برای نخستین بار برخی از گاردهای سرخ از قربانیان عذرخواهی کرده و انقلاب فرهنگی را غیرقانونی خواندند.
پییر ریکمانس، تاریخدان و نویسنده، در مورد انقلاب فرهنگی مینویسد که انقلاب فقط یک واژه است و فرهنگ یک بهانه برای جنگ قدرت چند نفر در راس هرم قدرت.
گاردهای سرخ میلیونها نفر را که «دشمنان طبقاتی» می خواندند، شکنجه کرده و کشتند. در سالهای اخیر برای نخستین بار برخی از گاردهای سرخ از قربانیان عذرخواهی کرده و انقلاب فرهنگی را غیرقانونی خواندند.
دوره انقلاب فرهنگی مائو که پاکسازی مخالفانش بود تا سال ۱۹۷۶ یعنی مرگ مائو به طول کشید. گروه چهار نفره جانشین وی که همسر مائو نیز جز آنها بود خواستار ادامه این مسیر بود اما در سال ۱۹۷۸ ورق برگشت و دنگ شیائو پینگ از رهبران میانهرو چین را وارد مسیر تازهای کرد که بسیاری آن را اولین کشور سرمایهداری با حزب کمونیست میدانند.
عاشقان مائو؛ از پاریس تا تهران
تاثیر افکار مائو ورای مرزهای چین را تحت تاثیر قرار داد و هزاران هزار نفر خود را مائویست خواندند و بر این بارو شدند که قادر به انقلاب دهقانی و محاصره شهرها توسط روستا هستند.
واژههای مائو هم جایی در ادبیات سیاسی برای خود باز کرد: شوروی، که پس از استالین به تدریج روابطش با چین به سردی گراییده بود، سوسیال امپریالیسم خوانده شد (اگرچه این واژه را تشکیلات پرولتاریا در زمان لنین بهکار بردند ولی مائو معنای جدیدی به آن داد.)
نظرات انقلابی مائو فقط در کشورهای جهان سوم محبوب نشد در سال ۱۹۶۸ جنبش دانشجویی و جوانان که برخی از کشورهای اروپایی از جمله فرانسه را لرزاند به شدت تحت تاثیر مائو بود.
ربکا کارل، استاد تاریخ در دانشگاه نیویورک و نویسنده کتابهای متعدد در مورد چین به رادیو فردا میگوید وعدههای انقلاب فرهنگی مائو که علیه بوروکراسی و حاکمیت بود تاثیر روشنی بر اروپا داشت. اتفاقاتی که در انقلاب فرهنگی افتاد برای اروپاییان در فرانسه و یا ایتالیا معلوم و مشخص نبود اما حق به پرسش کشیدن صاحبان قدرت، طغیان، برپایی دموکراسی تودهها از طریق تصرف مکانهای عمومی بسیار برای اروپاییان جذاب بود.
البته فقط مائو بر عدهای جوان هیجانزده و بیخبر از چین تاثیر نداشت، بسیاری از تاثیرگذارترین روشنفکران و فیلسوفان اروپایی و به ویژه فرانسوی از مائو دفاع میکردند و حتی در یادداشتهای سفرشان به چین اثری از واقعیت وجود نداشت.
ژان پل سارتر، از معروفترین فیلسوفان قرن بیستم، نوشت که مائو برخلاف استالین اشتباهی مرتکب نشده است.
جولیا کریستیوا، روانکاو و منتقد ادبی پس از سفرش در زمان انقلاب فرهنگی چین گفت نشانهای از خشونت ندیده است. رولان بارت هم یادداشت سفرش به چین هیچ اشارهای به فجایع این کشور نداشت.
ربکا کارل میگوید «در آن زمان کمونیسم شوروی هیچ جذابیتی برای چپها نداشت، روشها و افکار انقلابی مائو نفس تازه ای برای چپها بود.»
دیکوتر هم با ربکا کارل هم عقیده است. وی میگوید: «استالین در میان جوانان و حتی بسیاری از سیاستمداران دهه سی میلادی بسیار محبوب بود. استالینزدایی موجب شد که کمونیستها جذب مائو، "جنگجو، فیلسوف و انقلابی" شوند.»
البته صداهای منتقد مائویسم در آن زمان به شدت تحت فشار بودند. پییر ریکمانس (سیمون لیز) که در کتاب معروفش جامه نو برای رئیس جمهور مائو (اشاره به داستان هانس کریستین اندرسن که شاهی برهنه راه می رفت و کسی جرات نداشت بگوید که شاه برهنه است تا اینکه کودکی فریاد کشید)، واقعیت چین را به تصویر کشید، متهم شد که مامور سیایای است.
رادیکالیسم و شیفتگی روشنفکران غربی برای رادیکالیسم کمونیست امر تازهای نیست. بسیاری از روشنفکران و حتی دانشمندان عقاید خود را با ایدههای استالین تطبیق میدانند. برخی از بیولوژیستهای کمونیست در غرب زمانی که استالین علم ژنتیک را محصول بورژوازی اعلام کرد و کنار گذاشت، در کنار وی ایستادند.
ایرانیها هم از این قافله مائو ستایی عقب نماندند. مهرداد درویشپور، مشاور سیاسی کمیته مرکزی "پیکار" در سالهای اول انقلاب ۵۷ و استاد جامعه شناسی در استکهلم به رادیو فردا میگوید: «برخی از گروهها از جمله "رنجبران" و "اتحادیه کمونیستها" مائویست بودند و کاملا پیرو خط انقلاب چین و توجیهکننده تمام عملکرد مائو بودند و ایران را نیمهفئودال و نیمهمستعمره میخواندند تا انقلاب دهقانی یا تئوری محاصره شهرها توسط روستاها را توجیهپذیر کنند. در حالی که برخی دیگر از جمله "پیکار" و بسیاری از گروههای موسوم به "خط سه" بهرغم ارادت بسیار به مائو و برخی گرایشهای مائوئیستی، خود را مائوئیست نمیخواندند و تمامی عقاید مائو را نمیپذیرفتند و معتقد نبودند که ایران نیمهفئودال نیمهمستعمره است یا قرار است شهرها توسط روستاها محاصره شوند.»
درویشپور عملیات جنگل و حمله اتحادیه کمونیستها به آمل در سال ۱۳۶۰ را ناشی از اعتقاد به مائویسم میداند.
اکثر گروههای مائویستی در دنیا خاطرهای بیش نیستند، و کمتر دانشگاهی امروز خود را مائویست میخواند.
از جنگ با آمریکا تا سیاست پینگ پونگی
مائو که از بنیایگذاران حزب کمونیست در دهه بیست میلادی بود، در تئوری، سخنرانی و عمل سالها علیه آنچه امپریالیسم میخواند و آمریکا موضع گرفت و جنگید.
اوج مقابله با آمریکا در زمان جنگ دو کره بود. سربازان آمریکایی در کنار کره جنوبی جنگیدند و چینیها در کنار رفقای کمونیست کره شمالی. چین در این نبرد بر آمریکا پیروز نشد ولی چینیها مقابل قویترین ارتش جهان ایستاده بودند؛ امری که موجب غرور ملی بسیاری شد.
اما مائو در سالهای پایانی روابط خود را با آمریکا بهبود بخشید و با ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری آمریکا، در پکن دیدار کرد چرا که او شوروی را هم از نظر منطقه ای و هم عقیدتی رقیب خود میدانست. پیش از آن، تیم پینگ پونگ از آمریکا در سال ۱۹۷۱ به چین دعوت شده بود. مقامات چینی این دیدار را فصلی جدیدی در روابط دو کشور دانستند. هنری کسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا طراح اصلی برقراری رابطه آن کشور با چین بود.
وقتی پرنده دشمن می شود
مائو معتقد به انقلاب و مبارزه دائمی بود. برای همین احتیاج به دشمنان حاضر در صحنه داشت وگرنه آنها را ابداع میکرد.
در دهه ۵۰ میلادی تودههای چینی برای مبارزه با آمریکا، شوروی یا منتقدان بسیج نشدند. دشمن در برههای از زمان گنجشگان و حشرات بودند. کمپین پاکسازی این موجودات برای حفظ گندم چینی. نتیجه کشتار میلیونها گنجشک بود.
مقامات چینی متوجه شدند بدون این پرندگان، حشرات آسیب بیشتری به گندمهایشان میزند و شروع به واردات پرندگان از شوروی کردند.
ربکا کارل میگوید «مائو چین را متحد کرد، در پی پیشرفت اقتصادی رفت و تا حدودی توجه او به برابری و عدم بازتولید اختلاف طبقاتی بود. در کنار این، شکستها و اعمال بیرحمانهای هم صورت گرفته است. مائو چین را برای خیزش اقتصادی سال ۱۹۷۸ آماده کرد.»
وی میافزاید: «تمامی اتفاقات در دوره کوتاهی در زمان مائو اتفاق می افتد امری که در کشورهای غربی و ژاپن نیز رخ داده ولی در مدت زمان بسیار طولانیتری؛ البته توجیهی برای این اعمال [اتفاقات بیرحمانه] نیست.»
دنگ شیائو پینگ که فصل جدیدی را در تاریخ چین گشود از مائو انتقاد کرد ولی گفت «مائو ۷۰ درصد اوقات حق داشت و ۳۰ درصد اوقات اشتباه میکرد.»
فرانک دیکوتر در مورد نظر چینیها در مورد مائو میگوید: «این روایت حکومتی در مورد مائو است و بسیاری هراس دارند نظرشان را بگویند.»
مائو، کشاورزی بود که جنگجو شد، جنگجویی که رهبر حزب کمونیست شد، رهبر حزب کمونیستی که حاکم چین شد، حاکمی که جامه امپراتوری و حتی، برای برخی، خدایی به تن کرد. و در این راه دهها میلیون نفر قربانی افکار و کردار مائو شدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر