حتما برای شما هم پیش آمده که روزی ترانه خاصی به گوشتان خورده باشد و بعد این ترانه به مغز شما چسبیده باشد و در تمام طول روز در مغزتان تکرار و تکرار شود. برآورد میشود که نود درصد مردم دستکم هفتهای یک بار کمابیش دچار همین حالت میشوند.
ماها ممکن است از کنار این پدیده به سادگی عبور کرده باشیم و به آن فکر نکرده باشیم، اما روانشناسها از کنار آن بیتفاوت عبور نکردهاند و این پدیده را دستمایه تحقیقاتی قرار دادهاند.
مغز ما دستگاه گرامافون خودش را با صفحههای خاص خودش دارد. همه ما یک سیستم شخصی پخش موسیقی داریم که در خلوت به آن گوش میکنیم و مایه سرخوشی ما میشود. اما جنبه منفی این گرامافون درونی این است که خودآگاه ما کنترلی بر انتخاب موسیقیها ندارد، ذهن ناخودآگاه ما خودش تصمیم میگیرد که یک ترانه را برگزیند و هر چقدر دلش خواست پخش کند تا اینکه شما را به کلی خسته کند!
روانشناسان نام کرم گوش یا earworms را بر این موسیقیها نهادهاند. بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۰۹ انجام شد، مشخص شد که این کرم گوشها میتوانند چند دقیقه تا چند ساعت دوام داشته باشند و در موارد اندکی هم آزارنده باشند.
اما به تازگی پژوهشگری به نام ویکتوریا ویلیامسون با همکاری بیبیسی ۶ و چند ایستگاه رادیویی بینالمللی دیگر، یک تحقیق آنلاین در این زمینه راه انداخته است. در این تحقیق از بازدیدکنندگان این سایتها خواسته شد که یک پرسشنامه آنلاین را پر کنند. هدف این بود که مشخص شود که چه چیزهایی محرک کرم مغز شدن یک ترانه یا تکه موسیقی میشود.
خوشبختانه ششصد نفر پرسشنامه مربوطه را پر کردند تا تحقیق را ممکن کنند. در بیشتر موارد چیزی که یک موسیقی را کرم گوش میکند، پخش شدن و شنیدن آن موسیقی است. البته همیشه لازم نیست که شخصی یک ترانه را برای کرم گوش شدن، بشنود، در مواردی هم ما وقتی در شرایط خاصی قرار میگیریم ترانهای در ذهنمان تداعی میشود و کرم گوش میشود. مثلا ما وقتی با شخص خاصی ملاقات میکنیم، منظرهای را میبینیم، شرایط روحی خاصی داریم یا کلماتی را میخوانیم، ناگهان ترانههای به ذهنمان متبادر میشود و همین ترانهها ممکن است به ذهنمان بچسبند. حتی وقتی در جادهای در حال رانندگی هستیم که پیش از آن در آن رانده بودیم و به ترانه خاصی گوشی کرده بودیم، باز هم ممکن است یک ترانه در ذهنمان احضار شود و به آن بچسبد. شرایط روحی و استرس هم میتوانند برانگیزاننده و چسباننده موسیقی شوند.
در قرن نوزدهم میلادی یک روانشناس آلمانی به نام هرمان ابینگهاوس که به خاطر تحقیقاتش روی حافظه مشهور است، مفهومی را به نام بازیابی غیرارادی حافظه معرفی کرد. کرم گوشها میتوانند تظاهری از همین پدیده محسوب شوند.
اما خود ترانه هم باید خصوصیات خاصی داشته باشد تا بتواند به مغز بچسبد، با استفاده از اطلاعات به دست آمده از پرسشنامه محققان موفق شدهاند که یک مدل کامپیوتری تهیه کنند که با دقت هشتاد درصد میتواند پیشبینی کند که یک ترانه توانایی کرم گوش شدن را دارد یا نه!
مشخص شده که افرادی که مبتلا به اختلال وسواسی-جبری هستند، بیشتر احتمال دارد که به خاطر کرم گوشها دچار عذاب و مشکل شوند و درمان اختلال روانی آنها، شدن این مشکل را در آنها کاهش میدهد.
جالب است بدانید که مارک تواین و آرتور سی کلارک داستانهای کوتاهی نوشتهاند که موضوع آنها کرم گوش است. مارک تواین در سال ۱۸۷۶ داستانی به نام «کابوس ادبی» نوشت که در آن در مورد نویسندهای نوشته است که روزی مبتلا به کرم گوش میشود، طوری که از کارش هم بازمیماند تا اینکه به مانند یک بیماری، این مشکل را به دوستش سرایت میدهد. آرتور سی کلارک هم در سال ۱۹۵۶، یک داستان علمی- تخیلی کوتاه نوشت که در آن دانشمندی تلاش میکند ملودی کاملی تصنیف کند که به خاطر جور بودن با ریتم جریان الکتریکی مغز، تا ابد در ذهن شنوندگان تکرار میشود. این دانشنمند موفق میشود، اما با تمام شدن کارش، او دچار کاتاتونی میشود، یعنی دچار بهت کامل میشود و دیگر هیچ حرکت خارجی نمیتواند بکند.
کرم گوش اصلاحی غریب نیست، کافی است در توییتر جستجو کنید تا ببینید کاربران زیادی به صورت روتین از این واژه استفاده میکنند و کرمگوشهایشان را به اشتراک میگذارند.
کرم گوش این روزهای شما چیست و شما چه تجربه یا خاطره جالبی از کرم گوش دارید؟
ماها ممکن است از کنار این پدیده به سادگی عبور کرده باشیم و به آن فکر نکرده باشیم، اما روانشناسها از کنار آن بیتفاوت عبور نکردهاند و این پدیده را دستمایه تحقیقاتی قرار دادهاند.
مغز ما دستگاه گرامافون خودش را با صفحههای خاص خودش دارد. همه ما یک سیستم شخصی پخش موسیقی داریم که در خلوت به آن گوش میکنیم و مایه سرخوشی ما میشود. اما جنبه منفی این گرامافون درونی این است که خودآگاه ما کنترلی بر انتخاب موسیقیها ندارد، ذهن ناخودآگاه ما خودش تصمیم میگیرد که یک ترانه را برگزیند و هر چقدر دلش خواست پخش کند تا اینکه شما را به کلی خسته کند!
روانشناسان نام کرم گوش یا earworms را بر این موسیقیها نهادهاند. بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۰۹ انجام شد، مشخص شد که این کرم گوشها میتوانند چند دقیقه تا چند ساعت دوام داشته باشند و در موارد اندکی هم آزارنده باشند.
اما به تازگی پژوهشگری به نام ویکتوریا ویلیامسون با همکاری بیبیسی ۶ و چند ایستگاه رادیویی بینالمللی دیگر، یک تحقیق آنلاین در این زمینه راه انداخته است. در این تحقیق از بازدیدکنندگان این سایتها خواسته شد که یک پرسشنامه آنلاین را پر کنند. هدف این بود که مشخص شود که چه چیزهایی محرک کرم مغز شدن یک ترانه یا تکه موسیقی میشود.
خوشبختانه ششصد نفر پرسشنامه مربوطه را پر کردند تا تحقیق را ممکن کنند. در بیشتر موارد چیزی که یک موسیقی را کرم گوش میکند، پخش شدن و شنیدن آن موسیقی است. البته همیشه لازم نیست که شخصی یک ترانه را برای کرم گوش شدن، بشنود، در مواردی هم ما وقتی در شرایط خاصی قرار میگیریم ترانهای در ذهنمان تداعی میشود و کرم گوش میشود. مثلا ما وقتی با شخص خاصی ملاقات میکنیم، منظرهای را میبینیم، شرایط روحی خاصی داریم یا کلماتی را میخوانیم، ناگهان ترانههای به ذهنمان متبادر میشود و همین ترانهها ممکن است به ذهنمان بچسبند. حتی وقتی در جادهای در حال رانندگی هستیم که پیش از آن در آن رانده بودیم و به ترانه خاصی گوشی کرده بودیم، باز هم ممکن است یک ترانه در ذهنمان احضار شود و به آن بچسبد. شرایط روحی و استرس هم میتوانند برانگیزاننده و چسباننده موسیقی شوند.
در قرن نوزدهم میلادی یک روانشناس آلمانی به نام هرمان ابینگهاوس که به خاطر تحقیقاتش روی حافظه مشهور است، مفهومی را به نام بازیابی غیرارادی حافظه معرفی کرد. کرم گوشها میتوانند تظاهری از همین پدیده محسوب شوند.
اما خود ترانه هم باید خصوصیات خاصی داشته باشد تا بتواند به مغز بچسبد، با استفاده از اطلاعات به دست آمده از پرسشنامه محققان موفق شدهاند که یک مدل کامپیوتری تهیه کنند که با دقت هشتاد درصد میتواند پیشبینی کند که یک ترانه توانایی کرم گوش شدن را دارد یا نه!
مشخص شده که افرادی که مبتلا به اختلال وسواسی-جبری هستند، بیشتر احتمال دارد که به خاطر کرم گوشها دچار عذاب و مشکل شوند و درمان اختلال روانی آنها، شدن این مشکل را در آنها کاهش میدهد.
جالب است بدانید که مارک تواین و آرتور سی کلارک داستانهای کوتاهی نوشتهاند که موضوع آنها کرم گوش است. مارک تواین در سال ۱۸۷۶ داستانی به نام «کابوس ادبی» نوشت که در آن در مورد نویسندهای نوشته است که روزی مبتلا به کرم گوش میشود، طوری که از کارش هم بازمیماند تا اینکه به مانند یک بیماری، این مشکل را به دوستش سرایت میدهد. آرتور سی کلارک هم در سال ۱۹۵۶، یک داستان علمی- تخیلی کوتاه نوشت که در آن دانشمندی تلاش میکند ملودی کاملی تصنیف کند که به خاطر جور بودن با ریتم جریان الکتریکی مغز، تا ابد در ذهن شنوندگان تکرار میشود. این دانشنمند موفق میشود، اما با تمام شدن کارش، او دچار کاتاتونی میشود، یعنی دچار بهت کامل میشود و دیگر هیچ حرکت خارجی نمیتواند بکند.
کرم گوش اصلاحی غریب نیست، کافی است در توییتر جستجو کنید تا ببینید کاربران زیادی به صورت روتین از این واژه استفاده میکنند و کرمگوشهایشان را به اشتراک میگذارند.
کرم گوش این روزهای شما چیست و شما چه تجربه یا خاطره جالبی از کرم گوش دارید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر