سریال مثل شیشه روایت داستان زندگی زن و شوهری دانشجو بهنام آرش و نداست. این زن و شوهر دانشجوی رشته مهندسی شیمی هستند و زندگی سختی دارند و با مشکلات زیادی روبهرو هستند. و به کار ساخت مخدر شیشه می پردازند ؟
در میان سریالهای طولانی و تله فیلمها گاهی اوقات هم بد نیست مجموعههای کوتاه هفت تا 10 قسمتی روی آنتن برود تا این شکل از سریالسازی نیز مورد سنجش قرار بگیرد.
البته مضمون و درونمایه قصه هم در اینجا حرف اول را میزند، مثلا مصرف همین موضوع مواد مخدر یا توهمزای جدید مثل شیشه یا ناهنجاریهای اجتماعی دیگر که ذاتا واجد کشش دراماتیکی هستند، میتوانند دستمایه این جنس از سریالها قرار بگیرند و مخاطب را با خود همراه کنند.
جواد مزدآبادی ـ که پیش از این کارگردانی مجموعههایی چون چهارچرخ، خونبها و تلهفیلمهایی چون خونمردگی، جشن وحشت و آدمخوار را به عهده داشته است ـ در مجموعه مثل شیشه سراغ چنین ساختاری رفته که علاوه بر تفاوتهایی که در فرم دارد، تلاش میکند تصویر متفاوتی، هم از خود قصه و جرمی که در آن رخ میدهد و هم در آدمهایش از مجرم گرفته تا پلیس و نیروی انتظامی ارائه کند؛ مثلا همین کوتاه بودن سریال، ریتم تندتری به قصه بخشیده که با سوژهای که روایت میشود، تناسب منطقی دارد.
به عبارت دیگر، مثل شیشه نماهای حرکتی زیادی دارد، ولی در عین حال سعی شده خیلی از نماها به صورت دوربین روی دست گرفته نشود، چون چنین مدل تصویربرداری با این حال که جذابیتهای تصویری بسیار بالایی به وجود میآورد، ولی در درازمدت ممکن است بیننده را خسته کند و به نوعی موجب شود مخاطب تصویر را پس بزند.
سریال مثل شیشه روایت داستان زندگی زن و شوهری دانشجو بهنام آرش و نداست. این زن و شوهر دانشجوی رشته مهندسی شیمی هستند و زندگی سختی دارند و با مشکلات زیادی روبهرو هستند.
واقعیت این است تصویر کردن این موقعیت ملتهب فی نفسه واجد تعلیقهای پرکششی است، اما نویسنده هم تلاش کرده در شخصیتپردازی پویایی بیشتری به خرج دهد و از منفعل بودن آنها دربرابر معضلی که گرفتارش هستند، بپرهیزد.
به همین دلیل شاید وجوه تلخ و سیاه قصه کمرنگتر شده و به نوعی الگوی رفتاری سالم در قبال این ماجرا به تصویر کشیده میشود. چنانکه وحید حسنزاده، نویسنده این سریال معتقد است شخصیتهای این قصه به هیچ عنوان منفعل نیستند و بیننده در بطن داستان، متوجه این قضیه میشود که کاراکترها را با همه وجوه شخصیتیشان بپذیرد.
عموما وقتی در سیر یک داستان، نویسنده میخواهد به مخاطبش تزریق کند که فلان کاراکتر درگیر معضل اعتیاد و مواد مخدر شده است، همیشه شخصیت را ناخواسته و بدون آگاهی از پیش مشخص شده درگیر این معضل نشان میدهد.
رویکرد جدید سریال مثل شیشه کاملا از این کلیشه به دور است و اتفاقا شخصیتها زمانی وارد گرداب این معضل میشوند که کاملا از آن آگاهی دارند و به انتخاب خودشان پای در این مسیر میگذارند.
البته انتخاب بازیگران این مجموعه در بازنمایی موقعیتی که ترسیم شده، بیتاثیر نبوده است، بویژه نقشآفرینی سام درخشانی که شخصیت کاوه را بازی میکرد. این شخصیتها بویژه آرش و کاوه در عین اینکه به کار خلاف مشغول هستند، اما رگههای پررنگی از اخلاق و انسانیت را در آنها میتوان تشخیص داد که راه بازگشت آنان به زندگی سالم را میسر میکند.
به هر حال آنها افرادی تحصیلکردهاند که رفتارشناسی و شخصیتشان با خلافکاران بیسواد و کلیشهای که از سر فقر و جهل دچار این معضل میشوند، فرق دارد.
به همین دلیل شاید وجوه تلخ و سیاه قصه کمرنگتر شده و به نوعی الگوی رفتاری سالم در قبال این ماجرا به تصویر کشیده میشود. چنانکه وحید حسنزاده، نویسنده این سریال معتقد است شخصیتهای این قصه به هیچ عنوان منفعل نیستند و بیننده در بطن داستان، متوجه این قضیه میشود که کاراکترها را با همه وجوه شخصیتیشان بپذیرد.
عموما وقتی در سیر یک داستان، نویسنده میخواهد به مخاطبش تزریق کند که فلان کاراکتر درگیر معضل اعتیاد و مواد مخدر شده است، همیشه شخصیت را ناخواسته و بدون آگاهی از پیش مشخص شده درگیر این معضل نشان میدهد.
رویکرد جدید سریال مثل شیشه کاملا از این کلیشه به دور است و اتفاقا شخصیتها زمانی وارد گرداب این معضل میشوند که کاملا از آن آگاهی دارند و به انتخاب خودشان پای در این مسیر میگذارند.
البته انتخاب بازیگران این مجموعه در بازنمایی موقعیتی که ترسیم شده، بیتاثیر نبوده است، بویژه نقشآفرینی سام درخشانی که شخصیت کاوه را بازی میکرد. این شخصیتها بویژه آرش و کاوه در عین اینکه به کار خلاف مشغول هستند، اما رگههای پررنگی از اخلاق و انسانیت را در آنها میتوان تشخیص داد که راه بازگشت آنان به زندگی سالم را میسر میکند.
به هر حال آنها افرادی تحصیلکردهاند که رفتارشناسی و شخصیتشان با خلافکاران بیسواد و کلیشهای که از سر فقر و جهل دچار این معضل میشوند، فرق دارد.
در طرف مقابل بازی امیرمحمد زند در نقش یک پلیس به ایجاد این توازن کمک کرده و چالش بین دو گروه مقابل را منطقی و باورپذیر میکند.
پلیس در اینجا شناسنامه دار بوده و صرفا به یک تصویر کلیشهای که معمولا به تیپسازی از ماموران نیروی انتظامی ختم میشود، محدود نمیشود. همینکه گاهی پلیس رودست میخورد و در همه موقعیتها بویژه در تعقیب و گریزها برنده میدان نیست، به منطقیتر شدن قصه کمک کرده است.
پلیس در اینجا شناسنامه دار بوده و صرفا به یک تصویر کلیشهای که معمولا به تیپسازی از ماموران نیروی انتظامی ختم میشود، محدود نمیشود. همینکه گاهی پلیس رودست میخورد و در همه موقعیتها بویژه در تعقیب و گریزها برنده میدان نیست، به منطقیتر شدن قصه کمک کرده است.
امیر غفارمنش که همواره بازیهای پر تنش و شلوغی از وی دیده بودیم، در اینجا در نقش آرش درونیتر و کنترل شدهتر بازی میکند.
آرش، جوانی است که شخصیتی بسیار مثبت دارد و در واقع دانشجویی نخبه است که در یک غفلت دچار انحراف میشود و طمعورزی و وسوسههایی که ممکن است برای هر فردی به وجود آید، او را به مسیری نادرست میکشاند.
او تحمل شخصیت کنونی خود را نداشته و با رفتن همسرش ندا (با بازی زیبا بروفه) او نیز به هم میریزد و دست به خودکشی میزند تا قصه تاثیرات مخرب این معامله زیانبار را برزندگی فردی و خصوصی شخصیتهای داستانش بسط دهد.
آرش، جوانی است که شخصیتی بسیار مثبت دارد و در واقع دانشجویی نخبه است که در یک غفلت دچار انحراف میشود و طمعورزی و وسوسههایی که ممکن است برای هر فردی به وجود آید، او را به مسیری نادرست میکشاند.
او تحمل شخصیت کنونی خود را نداشته و با رفتن همسرش ندا (با بازی زیبا بروفه) او نیز به هم میریزد و دست به خودکشی میزند تا قصه تاثیرات مخرب این معامله زیانبار را برزندگی فردی و خصوصی شخصیتهای داستانش بسط دهد.
نکته مهم در سریال مثل شیشه این است که معضل اعتیاد به مواد مخدر جدید را نه در شمایل مبتلایان به آن، که با پرداخت به قاچاق و باندهای توزیعکننده آن به تصویر میکشد تا به شیوه مستقیم نصیحتگویی و هشداردهی به مخاطب متوسل نشود.
آسیبهای این اعتیاد در پس زمینه قصه و بهواسطه نمایش زندگی و از هم پاشیده شدن مناسبات انسانی و شخصیت فردی کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، صورتبندی میشود که به نظر میرسد از دامنه و عمق تاثیرگذاری بیشتری نیز برخوردار باشد یا تلاش این شخصیتها برای رهایی خود از گردابی که در آن گرفتار شدهاند، یک نوع روایت متفاوت و مثبت اندیشانهای است که میکوشد ضمن هشدار به مخاطب، امید به روشنایی و نجات را نیز در آنها زنده کند.
در این میان، دوستی به نام کاوه که دانشگاه را رها کرده، دنبال کسب مال و اموال از طرق مختلف است. کاوه به آرش پیشنهاد تولید ماده مخدر شیشه را میدهد. در کنار اینکه درآمد بالایی از فروش بهدست خواهند آورد.آسیبهای این اعتیاد در پس زمینه قصه و بهواسطه نمایش زندگی و از هم پاشیده شدن مناسبات انسانی و شخصیت فردی کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، صورتبندی میشود که به نظر میرسد از دامنه و عمق تاثیرگذاری بیشتری نیز برخوردار باشد یا تلاش این شخصیتها برای رهایی خود از گردابی که در آن گرفتار شدهاند، یک نوع روایت متفاوت و مثبت اندیشانهای است که میکوشد ضمن هشدار به مخاطب، امید به روشنایی و نجات را نیز در آنها زنده کند.
آرش بهشرط اینکه همسرش ندا از این قضیه چیزی نفهمد، با کاوه دست به کار تولید ماده مخدر شیشه میشود و با فهمیدن ندا که حالا میراث پدر را در مسیر راهی خلاف میبیند، ارتباطش با آرش به هم میخورد و ماجرا با تکیه بر سویه عاطفی ـ خانوادگی در مسیر تازهای قرار میگیرد که درنهایت به تاثیرات مخرب این ماده محرک و موقعیت اجتماعی شومی که جوانان را به این دام میاندازد، ختم میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر