بررسی علل علمی اثرات ازدواج در سن پائین برای دختران و پسران و نداشتن ارتباط جنسی قبل از ازدواج (فرهنگنامه انقلاب هوشیاری ) (انعطافپذیری عصبی ) Neuroplasticity

ما در قرن اطلاعات و ارتباطات هستیم اما زمانی می توانیم از این اطلاعات در زندگی سود برده که انرا  با نگاهی از   حکمت و فلسفه  و دین  تبین کنیم  و این از نظر من به معنی انقلاب هوشیاری انسان ها است
دکتر یزدان نیاز


فرهنگ نامه انقلاب هوشیاری چیست !
فرهنگ نامه  انقلاب هوشیاری  درباره  علت  رفتارهای اجتماعی و فرهنگی  و ارتباطات در  یک جامعه  بحث می کند و علل رفتارهای انسان را بر اساس  دلایل علمی مورد بررسی و تبین قرار می دهد تا  بتواند  دیده گاه  علمی را در جامعه رواج دهد.
هدف از ایجاد فرهنگ نامه  انقلاب هوشیاری ان است که اطلاعات علمی پراکنده را به صورتی بازگو و بررسی کند که افرد قادر به درک حکمت و  فلسفه انچه پیرامونشان اتفاق بیفتد باشند
نکته


 نقش تماس جنسی دختران در زمان نامزدی و قبل از ازدواج  و اثرات ان در زندگی زناشویی اینده و بروز  طلاق   چیست 
در این بخش به مبحث رفتارهای زنان در زمان نامزدی و علل ازدواج های ناموفق  می پردازیم
مسائل مورد بررسی این بخش
1- چرا دختران نباید با پسران قبل از ازدواج  تماس بدنی و یا جنسی داشته باشند !
2- چرا دخترانی که در زمان نامزدی به این مسله اگاهی پیدا می کنند که خواستگار انها معتاد یا بیکار و یا مرد زندگی نیست بدون توجه به هشدار والدین  و دانسته با انها ازدواج می کنند
3- چرا دختری که قبل از ازدواج  می داند شوهر اینده او بیکار و تن پرور است باز با او ازدواج می کند
4- چرا باید بعد از ازدواج شوهران با زنان خود قبل از تماس جنسی باید  ملاعبه داشته باشند
در دین اسلام  تاکید فراوان بر روی این مسله شده است که  دختران نباید اجازه بدهند مردان غریبه و کسانی که با انها محرم نیستند  با انها تماس بدنی و جنسی داشته باشند و بهتر است  دختران  را زود تر شوهر داد !اما چرا
 حتی اگر  مردی خواستگار  یا نامزد  دختری باشد و دختر   و با این اطمینان که حتما ازدواج با ان مرد صورت خواهد گرفت  نباید در دختران  این تفکر ایجاد شود که  تماس بدنی و یا جنسی با  تماس بدنی در نواحی غیر از ناحیه تناسلی با   شوهر اینده  بلا اشکال است
علل علمی  برای نداشتن تماس بدنی دختران قبل از ازدواج با نامزدشان .
علل علمی  از بین رفتن  احساسات زنان معتاد و نداشتن احساس عشق به   شوهران و فرزندان
در بدن  انسان  هورمونی وجود دارد به نام اکسی توسین  این هورمون در حالت طبیعی در  دو زمان در بدن زنان بیشتر از حالت عادی ترشح می شود
علل طبیعی ترشح هورمون اکسی توسین در زنان
1- ملامسه با اعضای بدن به خصوص نوک سینه و ناحیه تناسلی  و یا تماس جنسی
2- در زمان زایمان و شیر دادن به  نوزادان
ترشح هورمون اکسی توسین در حالت های دیگر
در حالت غیر طبیعی مثل بیماری زونا و یا  مصرف بعضی از داروها و یا مواد مخدر مثل شیشه (متامفتامین ) هم باعث ترشح اولیه و فراوان هورمون اکسی توسین می شود
اکسی توسین ترشح شده علاوه بر تحریک جنسی زنان دارای دو خاصیت مهم است .
1- می توان مسیر انتقال عصبی را در  اعصاب مغز تغییر بدهد
2- باعث ایجاد فراموشی درد و یا خاطرات دردناک و افکار بد درباره دیگران  می شود


هورمون اکسی توسین یک مودولاتور شیمیایی در مغز است و می تواند پلاستسیته نورن ها را  تغییر دهد.
   به زبان ساده  این هورمون علاوه بر اینکه باعث ایجاد اثراتی در افکار و رفتار و کردار و احساسات  زنان می شود می تواند این اثرات را به صورت پایدار در مغز ایجاد کند
در حالت معمولی زنی که در شرف ازدواج است و مسله جنسی قبلی نداشته و اجازه تماس جنسی را به شوهر اینده خود نمی دهد عقلایی تر فکر می کند و انتخاب درست را انجام می دهد





   زمانی که  دختری  قبلا از ازدواج   تماس جنسی و بدنی  داشته و یا به خواستگار و نامزد خود اجازه این کار را می دهد  دیگر عقلایی فکر نمی کند  زیرا مسیر عصبی به سمت  تعقل از کار می افتد ,و اعصاب به همان سمت قفل می شوند  در ضمن اینکه ترشح هورمون اکسی توسین باعث فراموش کردن بدی ها طرف مقابل  می شود و این به معنی ان است که مسله  بیکار بودن و یا معتاد بودن مرد  اهمیتی برای دختر ندارد و فکر می کند می تواند انرا در اینده و بعد از ازدواج درست نمود .



 چرا  دختران بعد از ازدواج با مردان بیکار و معتاد ازانها طلاق نمی گیرند
این دختران بدبخت  حتی  هیچ شکایتی از مشکلات زندگی با مرد معتاد یا بیکار به والدین خود نمی کنند
 علت ان است که اگر مرد توهین شخصیتی به انها نکند و تماس جنسی را با زن حفظ کند زن به  علت ادامه اثرات هورمون اکسی توسین  و فراموش کردن مشکلات  ان تحت تاثیرات احساسات باقی می ماند
در واقع به همین مسله دختران در زمان بلوغ وقتی عاشق می شوند حتی اگر این عشق را بروز ندهند تا اخر عمر عشق اول در خاطره انها باقی می ماند
چرا زنان از مردان معتاد و بیکار حامله می شوند .


چه  اتفاقی می افتد  ناگهان زنان از مردان معتاد و بیکار و یا کسانی که دست بزن دارند طلاق می کند
زندگی  با مردان معتاد و یا بیکار زمانی منجر به طلاق می شود که مرد شروع به توهین کردن به شخصیت  زنش بکند زیرا در این موقع هورمون اکسی توسین به صورت  عجیبی بر عکس عمل می کند و مسیر اعصاب به سمت تعقل تغییر می کند
در واقع اثرات  چند گانه و مخالف هم اکسی توسین بسیار جالب است و به این دلیل به ان هورمون عشق و تنفر و قدرت می گویند  
 
اثر ارتباط جنسی با دوست پسر قبلی بر روی ازدواج  اینده
متاسفانه هستند  دخترانی که  به راحتی قبل از ازدواج  با مردان رابطه بر قرار می کنند .حتی ممکن است این مردان در حق انها بدی های زیادی هم کرده باشد  و انها را  رها کرده و رفته است اما اولین تماس دختران و تحریک سیستم عصبی با ترشح هورمون باعث می شود این دختران در اینده اگر با بهترین مرد دنیا هم ازدواج بکنند همیشه در فکر و رویاهایشان  در اندیشه به ان مرد هستند و همین امر باعث می شود که انها خوبی های شوهرانشان را نادیده گرفته  این مسله  ریسک طلاق را افزایش می دهد
در ادامه به جواب این سوالات می رسیم
پیامبر اسلام : خوش به حال پدری که دخترش در خانه اش حیض نبیند


پیامبر اكرم (صل الله علیه و آله) :

ای جوان زود ازدواج كن و از زنا بپر هیز زیرا كه زنا ریشه های ایمان را از دلت می برد .

(مكارم الاخلاق . ص96)
درمان افسردگی با هورمون اکسی توسین، هورمون عشق - Opium.Site
آیا تعداد سلول‌های حافظه در مغز همیشه ثابت است؟ - Opium.Site ...
رابطه ژنتیکی هورمون اکسی توسین با اعتماد و مهربانی و عشق
هورمون سکس (اکسی توسین ) - Opium.Site - Blogger
Opium.Site وبلاگ رسمی دکتر رضا یزدان نیاز: اثرات اشک ...

زیرنویس علمی مطلب


شیمی عشق
این یادداشت بر اساس بخش چهارم کتاب "مغزی که خود را تغییر می دهد"[1] نوشته NORMAN DOIDGE تنظیم شده است.
کتاب درباره کشفیات نوروساینتیست ها در باره پلاستیسیتی (شکل پذیری و تغییر پذیری) مغز انسان است و با شرح ماجرای پزشکان و بیماران مختلف نشان می دهد که مغز انسان می تواند خود را تغییر دهد. مغز نه تنها توان آموختن دارد بلکه قادر به ناموختن[2] است. فرآیندی که می توان آن را به پاک کردن حافظه تشبیه کرد و کارکرد اصلی آن در عاشق شدن، بچه دار شدن، و ترک عادت های مضر است.
بخش چهارم کتاب با عنوان سلیقه های اکتسابی و عشق[3] به تفصیل به تاثیر پورنوگرافی بر سلیقه جنسی انسان می پردازد و شیمی عشق را تشریح می کند.
*********************************************

شکل پذیری رفتارجنسی انسان در مقایسه با سایر موجودات زنده شگفت آور است. 
 
لیبیدو انسان نیازی غیر قابل تغییر و حک شده در مغز نیست و روانشناسی فرد و پیشینه مناسبات جنسی اش می تواند آن را تغییر دهد.
می دانیم که سکسوالیته غریزه است. اگر غریزه را رفتاری وراثتی تعریف کنیم که در تمام اعضاء یک گونه تقریبا یکسان است، تنوع در سلایق جنسی انسان ها غریب خواهد بود. غرائز عموما تغییر ناپذیرند و هدف روشنی دارند که در مغز موجود زنده ثبت شده است، مثل بقا، اما به نظر می رسد غریزه جنسی انسان از هدف اصلی اش یعنی تولید مثل به میزانی باور نکردنی جدا شده است.
شکل پذیری رفتار جنسی انسان به شکل پذیری مغز او مربوط است. تحقیقات نشان می دهد که نوروپلاستیسیتی منحصر به بخش های حسی، حرکتی و تشخیصی مغز نیست.
 
هرچند بیشترین میزان شکل پذیری در کورتکس دیده می شود که نورون های بیشتر و اتصالات بیشتری دارد، بخشی از مغز که رفتار غریزی از جمله رفتار جنسی را تنظیم می کند و هیپوتالاموس نام دارد، آمیگدالا یعنی آن بخش از مغز که عاطفه و اضطراب را پردازش می کند، و هیپوکامپوس که مسئول تبدیل حافظه کوتاه مدت به حافظه ماندگار است نیز شکل پذیرند. حتی نواحی ای از مغز که حواس، درد و تنفس را تنظیم می کنند شکل پذیرند. 
قانون استفاده کن یا از دست بده[ Use it or lose it] در تمام مغز انسان حاکم است.
فروید می گفت که غرایز جنسی به دلیل شکل پذیری و قابلیت شان در تغییر هدف قابل توجه اند.
سلیقه جنسی آشکارا تحت تاثیر فرهنگ و تجربه قرار دارد و سلیقه ای اکتسابی است. یک کودک طبیعتا شیر، آب و مزه شیرین را دوست دارد اما یک بزرگسال باید خود را به طعم بسیاری از خوراکی ها عادت بدهد. چنین سلیقه هایی را اکتسابی می گویند.
اپیدمی رایج پورنوگرافی و تغییرات بنیادی که در سی سال اخیر در سناریوی فیلم های پورنوگرافی اتفاق افتاده نشان می دهد که سلیقه جنسی نیز اکتسابی است.
تماشای پورنوگرافی اعتیاد آور است. فقط الکل و مواد مخدر نیستند که اعتیاد آورند. آدم می تواند به قمار یا حتی دویدن معتاد شود. همه معتادان این نشانه های رفتاری را دارند: از دست دادن کنترل در فعالیت اعتیاد آور، بی اختیاری در برابر فعالیت مورد بحث حتی وقتی نتایج بد آن بر فرد روشن است، رسیدن به حدی از تحمل که باعث می شود معتاد بیشتر و بیشتر به دنبال موضوع اعتیاد برود، و نشانه های ترک اعتیاد در صورت محرومیت از موضوع اعتیاد.
در همه انواع اعتیاد انجام فعالیت و/یا مصرف ماده اعتیاد آور فعالیت دوپامین را در مغز افزایش می دهد. دوپامین را نوروترانسمیتر پاداش می نامند زیرا وقتی ما به هدفی دست می یابیم – مثلا در یک مسابقه برنده می شویم- مغزمان فرمان آزاد شدن دوپامین را صادر می کند. مواد و/یا رفتارهای اعتیاد آور از طریق دستبرد به سیستم دوپامین مغز به ما لذت می بخشند بی این که برای رسیدن به این لذت کاری کرده باشیم.
نقش دیگر دوپامین تثبت تغییرات مغز است. ترشح دوپامین که در پی یک فعالیت لذت بخش اتفاق می افتد اتصال بین نورون هایی را که در آن رفتار مشارکت دارند تحکیم می بخشد. دوپامین در هیجانات جنسی نیز آزاد می شود و مراکز لذت را در مغز فعال می کند. اثر اعتیاد آور پورنوگرافی نتیجه ترشح دوپامین است.
اعتیاد منجر به بروز تغییرات پایدار در مغز می شود. مصرف بسیاری از مواد اعتیادآور منجر به تولید پروتئینی به نام دلتافاس بی Fos B Ʌ در نورون ها می شود. تجمع این پروتئین در مغز در نهایت سوییچ ژنتیکی را فعال می کند و منجر به تغییراتی در مغز می شود که تا مدتها پس از قطع ماده اعتیادآور برقرار می مانند و آسیب های غیرقابل جبرانی به سیستم دوپامین مغز وارد نموده انسان را مستعد اعتیاد می سازند. این فرآیند در اعتیادهای غیر دارویی، مثل اعتیاد به دویدن یا نوشیدنی های شیرین نیز عمل می کند.
در مغز ما دو مرکز لذت جداگانه وجود دارد. یکی از این مراکز مربوط است به لذت تحریک کننده و دیگری مربوط است به لذت ارضاء کننده. سیستم تحریک کننده با اشتها مرتبط است، یعنی لذتی که ما از تصور چیزی که می خواهیم – مثلا ارتباط جنسی یا یک غذای خوب- می بریم. در این ساز و کار دوپامین دخیل است که سطح تنش ما را بالا می برد.
سیستم دوم با ارضاء یا لذت حاصل ازبه دست آوردن مرتبط است و اثر آرامش بخش دارد. اندورفین Endorphin که جزء افیون هاست و اثر خلسه آور و شادی بخش دارد در این مکانیسم دخیل است.
پورنوگرافی سیستم اول را بیش فعال می کند.
*********************************************
به نظر فروید اساس رفتار جنسی انسان در دوران نوزادی و در ارتباط با والدین شکل می گیرد. اما عاشق شدن در دوران بلوغ یا پس از آن نیز منجر به دور دیگری از تغییرات اساسی در مغز می گردد. عشق رمانتیک چنان عواطف قدرتمندی بیدار می کند که می تواند باعث شود حتی درک ما از زیبایی نیز تغییر کند. استاندال در "درباره عشق" مرد جوانی به نام آلبریک را توصیف می کند که با زنی به مراتب زیباتر از معشوقه اش روبرو می شود اما همچنان معشوقه اش را، با وجود جای آبله روی صورتش، بیشتر دوست دارد زیرا با او خوشبخت است. استاندال این را "از تخت به زیر کشیده شدن زیبایی به وسیله عشق" می نامد. عشق چنان نیرویی برای تغییر مفهوم جذابیت دارد که آلبریک حتی جای آبله صورت معشوقه اش را نیز زیبا می یابد.
مراکز لذت مغز در سال 1950 در لیمبیک سیستم که وظیفه پردازش عواطف را بر عهده دارد کشف شد. این مراکز بخشی از سیستم پاداش مغز، سیستم دوپامین مزولیمبیک، هستند.
وقتی مراکز لذت فعال شده باشند هر تجربه ای برای ما لذت بخش است. اثر کوکائین بر روی مغز پایین آوردن آستانه فعال شدن مراکز لذت است. فقط کوکائین نیست که چنین اثری دارد. بیماران دو قطبی- که در گذشته مانیک دیپرسیو نامیده می شدند- وقتی به سمت قطب شادی می روند مراکز لذت مغزشان آسان تر فعال می شود.
 
عاشق شدن نیز آستانه فعالیت مراکز لذت را پایین می آورد. کسی که کوکائین مصرف کرده، بیمار مانیک، و فرد عاشق، هر سه نسبت به همه چیز خوش بین اند. در هر سه این ها آستانه فعالیت سیستم لذت اشتهایی، که بر اساس دوپامین کار می کند و لذت انتظار برای چیزی است که می خواهیم، پایین است. معتاد، مانیک و عاشق پر از انتظار امیدوارانه اند و نسبت به هر چیز لذت بخشی حساسند. گل ها و هوای تازه الهام بخش شان می شوند و هر حرکت جزئی از روی فکر می تواند باعث شود نسبت به نوع بشر حس خوبی پیدا کنند. این فرآیند را جهانی شدن[Globalization ] می نامند.  
وقتی عاشق می شویم این حس جهانی شدن بسیار قوی است. به همین دلیل است که عشق رمانتیک کاتالیست قدرتمندی در تغییرات پلاستیک مغز است. به دلیل فعال شدن مراکز لذت، عاشق نه تنها به معشوق بلکه به تمام جهان عشق می ورزد. از آنجا که مغز عاشق تحت تاثیر دوپامین است، هر تجربه لذت بخش و هر تداعی که در مراحل اولیه عشق داریم در مغزمان تثبیت می شود.
جهانی شدن نه تنها باعث می شود از جهان بیشتر لذت ببریم، بلکه دردکشیدن و لذت نبردن را برایمان دشوارتر می کند. وقتی مراکز لذت فعالند، فعالیت مراکز درد و نفرت دشوارتر می شود. ما عاشق عاشق بودنیم نه فقط به این دلیل که به ما شادی می بخشد بلکه به این دلیل که ناشاد بودن را دشوار می کند. جهانی شدن هم چنین فرصتی برای ظهور سلیقه های جدید در ما به وجود می آورد. در مثال استاندال، لذت بردن از معشوقی که جای آبله بر صورتش مانده، باعث می شود چیزی که به طور عادی ناخوشایند است در مغز به عنوان منبع شادی ثبت شود.
بنابراین عشق شیمی خاص خود را دارد. و مراحل رومانس نه تنها تغییرات مغز ما در هنگام شادی های عشق بلکه رنج های آن را هم منعکس می کند. فروید، یکی از اولین کسانی که به اثر درمانی کوکائین پی برد در نامه ای که در دوم فوریه 1886 به نامزدش مارتا نوشته اثر روانی کوکائین را توصیف کرده است. به تدریج که نامه پیش می رود اثر کوکائین بر خلق و خوی فروید آشکار می شود. او توضیح می دهد که کوکائین چطور او را به حرف آورده است. به تدریج احساس نترس بودن می کند و خود را با نیاکانش که از معبد اورشلیم دفاع می کردند همذات می پندارد. او توانایی کوکائین در رفع خستگی را با اثر معجزه آسای بودن در کنار مارتا مقایسه می کند. در نامه دیگری به مارتا می نویسد که چگونه کوکائین خجالتی بودن و افسردگیش را از بین می برد و او را سرخوش می کندو انرژی، اعتماد به نفس و شوقش را افزایش می دهد. وضعیتی که فروید توصیف می کند شبیه سرمستی عشق Romantic Intoxication است.
زمانی که عاشق نشئه اولیه   Initial high را حس می کند، تمام شب را حرف می زند، انرژی، میل جنسی، اعتماد به نفس و شوق فراوان دارد، و در عین حال چون به همه چیز خوش بین است می تواند قضاوتی مخدوش داشته باشد.
تصاویر fMRI از مغز عشاقی که به تصویر معشوق می نگرند نشان می دهد که بخشی از مغز که دارای تراکم بالایی از دوپامین است فعال شده است.
درست مثل ترک اعتیاد، دردهای عشق هم شیمی خود را دارند.
مقاومتی شبیه مقاومت[9] در برابر مواد مخدر در عشاقی که به هم عادت می کنند به وجود می آبد. دوپامین تازگی را دوست دارد.
اگر بخواهیم کاملا احساس زنده بودن کنیم باید دائما در حال یادگیری باشیم. وقتی زندگی یا عشق آن قدر قابل پیش بینی می شود که به نظر می رسد چیزی برای یادگرفتن باقی نمانده ما بی آرام می شویم- احتمالا به نشانه این که مغز پلاستیک ما دیگر نمی تواند وظیفه اصلی اش را انجام دهد.
عشق نه تنها به ما امکان تجربه وضعیت های لذت بخشی را که در شرایط دیگر ممکن نبودند، بلکه اجازه ناموختن تداعی های منفی را می دهد. ناموختن نیز پدیده ای پلاستیک است. علم ناموختن علم جدیدی است. از آنجا که پلاستیسیتی اهل رقابت است، وقتی انسان یک شبکه نورونی می سازد، این شبکه کار آمد می شود و خود را حفظ می کند و مثل یک عادت، ناموختن آن دشوار است.
شیمی آموختن و ناموختن یکی نیست. وقتی می آموزیم نورون ها با هم فعال و به هم متصل می شوند[10]. فرآیند شیمایی که در سطح نورون ها اتفاق می افتد توانمند سازی دراز مدت یا LTP نامیده می شودن وقتی مغز تداعی ها را از بین می برد و اتصال بین نورون ها را قطع می کند فرآیند شیمیایی دیگری اتفاق می افتد که آن را سرکوب دراز مدت یا LTD می نامند. ناموختن (قطع اتصال بین نورون ها) به اندازه آموختن مهم و به همان اندازه شکل پذیر (پلاستیک) است. اگر ما فقط اتصال بین نورون ها را تقویت می کردیم شبکه های نورونی مان اشباع می شد. برای این که جا برای خاطرات جدید باز شود لازم است خاطرات قبلی پاک شوند.
ناموختن وقتی از یک مرحله رشد به مرحله بعد گام می نهیم اهمیت اساسی دارد (مثل وقتی که خانه پدری را برای رفتن به دانشگاه ترک می کنیم). عاشق شدن نیز یک مرحله از رشد و مستلزم میزان عظیمی از ناموختن است. وقتی دو نفر نسبت به هم تعهد می پذیرند، باید تغییر بنیادی در رفتار موجود و اغلب خودخواهانه شان به وجود بیاورند، و دلبستگی های دیگرشان را دوباره تعریف کنند، تا بتوانند آدم تازه را در زندگی شان جای دهند. از این پس زندگی همیاری مداومی را می طلبد که لازمه اش ساماندهی دوباره مراکزی از مغز است که با عواطف، سکسوالیته و خود (Self) در ارتباطند. میلیونها شبکه نورونی جدید باید جایگزین شبکه های موجود شوند. این یکی از دلائلی است که برای بسیاری از مردم عاشق شدن حسی شبیه از دست دادن هویت دارد. عاشق شدن ممکن است به معنی فراموش کردن عشق گذشته- ناموختن الگوهای جذابیت معشوق قبلی- نیز باشد. این نیز مستلزم ناموختن در سطح نورون هاست. کسی که می خواهد بی بار و بنه وارد رابطه تازه شود باید میلیونها اتصال را در مغزش از نو سیم بندی کند.
فروید می گوید که عزاداری کاری است که ذره ذره انجام می شود. با این که واقعیت به ما می گوید که عشق مان رفته است، دستوراتش را نمی توان فوری اطاعت کرد. ما خاطراتمان را یکی یکی به یاد می آوریم، دوباره آنها را زندگی می کنیم و بعد رهایشان می کنیم. در مغزمان، شبکه های نورونی را که برای شکل دادن درک ما از معشوق تشکیل شده بودند به نوبت فعال می کنیم، خاطره را با وضوحی استثنایی به یاد می آوریم، و بعد با آن شبکه خداحافظی می کنیم. در ماتم، ما یاد می گیریم بدون کسی که دوست داشته ایم زندگی کنیم، اما دلیل دشواری این کار این است که اول باید تصور این را که او هنوز وجود دارد و می توان به او تکیه کرد از ذهن مان پاک کنیم.
تحقیقات نشان می دهد که ما در دو مرحله از زندگی مان شبکه های نورونی را اساسا ساماندهی دوباره می کنیم: وقتی عاشق می شویم، و وقتی بچه دار می شویم. ساماندهی دوباره مغز در این مقیاس وسیع- بسیار گسترده تر از آموختن و ناموختن معمولی- حاصل کار نورومدولاتورهای مغز است. نورومدولاتورها با نوروترانسمیترها فرق دارند. نوروترانسمیترها در سیناپس ها آزاد می شوند و کارشان تحریک یا بازداشتن نورون هاست. اما نورومدولاتورها بر میزان موثر بودن اتصالات سیناپسی تاثیر می گذارند و باعث تغییرات ماندگار می شوند. وقتی تعهد عاشقانه ای را می پذیریم، نورومدولاتوری به نام اکسی توسین[11] در مغزمان آزاد می شود که باعث می شود اتصالات موجود پاک شوند و تغییرات بزرگی در مغر اتفاق بیفتد.
اوکسی توسین را نورومدولاتور تعهد نیز می نامند زیرا باعث تقویت رابطه زوجین می شود. در انسان اوکسی توسین در اوج لذت جنسی، و وقتی زوجین بچه دار می شوند و از بچه مراقبت می کنند، در هر دوجنس ترشح می شود. در زنان اوکسی توسین هنگام زایمان و شیردهی نیز ترشح می شود. مطالعه fMRI مغز مادرانی که به تصویر کودکانشان نگاه می کنند نشان می دهد که نواحی سرشار از اوکسی توسین در مغزشان فعال شده است. نورومدولاتوری به نام واسوپرسین[12] که خویشاوند نزدیک اوکسی توسین است هنگام پدر شدن در پستانداران نر ترشح می شود. آدم هایی که در جوانی نسبت به توانایی خود در پذیرش مسئولیت بچه تردید دارند نمی دانند که اوکسی توسین تا چه میزان قادر است مغز آنها را تغییر دهد.
اوکسی توسین همچنین باعث دلبستگی کودکان به والدین شان می شود. نورون هایی که آن را ترشح می کنند نیز ظاهرا دوره بحرانی خود را دارند. بچه هایی که در یتیم خانه بزرگ می شوند اغلب در بزرگسالی در برقراری ارتباط مشکل دارند، و سالها پس از به فرزندی پذیرفته شدن هنوز سطح اوکسی توسین مغزشان پایین است.
در حالی که دوپامین هیجان آور است و باعث تحریک جنسی می شود، اوکسی توسین حالت روحی گرم و آرامی ایجاد می کند که منجر به بروز احساسات لطیف و دلبستگی می شود. اوکسی توسین ما را به شریک زندگیمان متعهد و به فرزندانمان دلبسته می کند.
در ناموختن نیز اثر اوکسی توسین منحصر به فرد است. در گوسفندان، ترشح اوکسی توسین در هنگام زایمان باعث می شود که گوسفند ماده بره اش را با بو شناسایی کند و بره های بیگانه را پس بزند. اما ترشح اوکسی توسین هنگام تولد اولین بره اتفاق نمی افتد. گویا اثرش این است که ذهن مادر را از خاطره نوزاد اول پاک کند تا او بتواند با بره دوم نیز رابطه برقرار کند. این ویژگی اوکسی توسین باعث شده آن را هورمون فراموشی بنامند.
شکل پذیری مغز به ما امکان می دهد مغزمان را در پاسخ به تجربیات فردی مان چنان منحصر به فرد ساماندهی کنیم که امکان دیدن جهان به شکلی که دیگران می بینند، خواستن آن چه دیگران می خواهند، و همیاری، از ما سلب شود. اما بقای نوع ما مستلزم همیاری است. راه حلی که طبیعت پیدا کرده نورومدولاتوری مثل اوکسی توسین است که به دو انسان اجازه می دهد مغز خود را دوباره شکل دهند و نیازها و درونیات طرف مقابل را بفهمند. به این ترتیب ما از فردگرایی مفرط و تمرکز بیش از حد بر روی خود درامان می مانیم. با این تعبیر عمیق ترین مفهوم تجربه جنسی در لذت یا تولید مثل نیست، در فرصتی است که برای فرار از نفس گرایی به ما می دهد.
ناموختن به ما امکان می دهد تصویری را که از خود داریم تغییر دهیم. اگر شریک گرم و مهربانی داشته باشیم، تصویر بهتری خواهیم ساخت. آسیب پذیری ما در رابطه عاشقانه نیز از همین فرآیند ناشی می شود. کسانی که عاشق آدم هایی می شوند که تحقیرشان می کنند و با آنها بازی می کنند، دچار تردید نسبت به خود می شوند و ممکن است سالها طول بکشد تا از این وضع نجات پیدا کنند.
 Opium.Site وبلاگ رسمی دکتر رضا یزدان نیاز: عشق عاشقی و ...
انگلستان اجازه تحقیقات بیشتر را بر روی قارچ مجیک ماشروم ...
 Opium.Site وبلاگ رسمی دکتر رضا یزدان نیاز: نوروتروفین ...


[1] The Brain that changes itself

[2] Unlearning

[3] Acquired Tastes and Love

 [9] Tolerance

[10] Fire together, wire together

[11] Oxytocin

[12
] Vasopressin
 

هیچ نظری موجود نیست: