زندگینامه
پائولودر ۲۷ اوت ۱۹۴۷ در شهر ریودوژانیرو ، پایتخت سابق برزیل و از شهرهای پرجمعیت فعلی این کشور ، در خانواده ای متوسط به دنیا آمد . اطلاعات مربوط به زندگینامه از منابع ذیل گرفته شده است : پائولو کوئیلو ، مکتوب ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۱۲-۱۱ ؛ پائولو کوئیلو ، دومین مکتوب ، ترجمه آرش حجازی و بهرام جعفری ، ص ۱۲-۱۱ ؛ پائولو کوئیلو ، شیطان و دوشیزه پریم ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۷-۶ زادگاه او کشوری قدیمی است با بزرگترین رودها و جنگلهای جهان به نام آمازون ، در آمریکای جنوبی .
پدرش مهندس بود و مادرش ، لیژبا ، زنی متدین و خانه دار بود . خانواده اش بسیار علاقه مند بود که کوئیلو یا مهندس شود یا حقوقدان و بدین منظور بر او فشار بسیاری می آوردند . در هفت سالگی او را به مدرسه یسوعیان گذاشتند که محیط و مقررات آن مطلوب پائولو نبود . با این حال او رؤیای واقعی تمامی عمر خود را در راهروهای همان مدرسه یافت ؛ یعنی نویسندگی . او حتی نخستین جایزه ادبی خود را در مسابقه شعر همین مدرسه دریافت کرد .
هرچه پدر و مادر کوئیلو تلاش می کردند شوق فراوان او را به نویسندگی خاموش کنند ، فایده ای نداشت . به ویژه در دوران نوجوانی غوغای درونی او بالا گرفت . این وضعیت او را به طغیان کشاند تا اینکه تمامی مقررات خانواده را به باد تمسخر گرفت . پدرش این رفتار را نشانه بیماری روانی تلقی کرد و ترتیبی داد تا او را در بیمارستان بیماران روانی بستری کنند و در آنجا برای درمان او از روش شوک برقی استفاده کردند .
بعدها کوئیلو همین خاطرات را دست مایه یکی از آثار زیبای خود به نام ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد قرار داد که تاثیرات مثبتی در جامعه برزیل گذاشت . از جمله اینکه قانونی که ده سال در کنگره برزیل بلاتلیف مانده بود ، تصویب شد . مفاد این قانون این بود که : « بستری کردن اشخاص در بیمارستان های روانی بدون علت موجه ممنوع است . »
اما مشکل کوئیلو با خانواده اش همچنان ادامه داشت و هر زمان به گونه ای نمایان می شد . وقتی کوئیلو وارد یک گروه نمایشی شد و به کار تئاتر و روزنامه نگاری روی آورد ، باز هم خانواده اش این کار را نپسندیدند ؛ زیرا محیط تئاتر از نظر یک طبقه متوسط محیط فاسدی به شمار می رفت . پدر و مادرش چنان بیمناک شدند که قول و قرار خود را زیر پا گذاشتند و او را برای سومین بار به بیمارستان روانی گذاشتند . وقتی از بیمارستان مرخص شد بیش از پیش منزوی و سرگشته شده بود ، اما پزشکان به آنها گفتند که پائولو هیچ مشکلی ندارد و فقط باید بیاموزد چطور با زندگی روبرو شود.
پس از سه بار که در بیمارستان روانی بستری شد ، به درس و تحصیل بازگشت و می خواست زندگی طبیعی خود را ادامه دهد . در آغاز نشان داد که همان شیوه مطلوب و الدینش را پذیرفته است، اما پس از چندی تحصیل را رها کرد و دوباره به تئاتر روی آورد .
در دهه ۱۹۶۰ جنبش هیپی گری همانند موج بزرگی سراسر جهان را فرا گرفت . این موج در برزیل هم ریشه دواند ، اما رژیم نظامی برزیل آن را به شدت سرکوب می کرد . پائولو هم با بلند کردن موهای خود و خودداری از همراه داشتن کارت شناسایی به این جنبش پیوست . در همین حال او شیفته افکار مارکس ، انگلیس و چگوارا شده بود و در محافل و جلسات آنها با علاقه وافر شرکت می کرد . پائولو همچنین از فرقه رام ( RAM ) تاثیر پذیرفته است .
پائولو سپس به سفارش یکی از دوستانش به نام رائول ، به ترانه سرایی روی آورد . او بیش از شصت آهنگ و ترانه برای دوستانش آماده کرد که تمامی آنها با استقبال روبرو شد و برای او درآمد خوبی داشت .
در این دوران پائولو گرفتار بحران معنوی شده بود . او به بی ایمانی مطلق گرائید و در این برهه به مواد مخدر ، مواد توهم زا ، سحر و جادو و استفاده فراوان از مشروبات الکلی پناه برد . او حتی در سفرهای طولانی در جستجوی کارلوس کاستاندا برآمد . این تجربه ها به گفته او در برابر آداب شیطان پرستی هیچ است . او اظهار می دارد خوان آریاس ، زندگی من ، ترجمه خجسته کیهان، ص ۱۰۵٫ ابتدا کوکائین ، سپس مواد روان گردان ، بعدا پیوت ، مسکالین ، ماری جوانا و خلاصه هر نوع مواد مخدری بود ، آزمودم و در آنها زیاده روی کردم . اما هم اکنون بسیاری از آنها را ترک کرده ام ، ولی ترک اعتیاد بسیار دشوار است . کائیلو هنوز هم خوردن شراب را ادامه می دهد و معمولا در سفره او شراب وجود دارد .
کوئیلو سال ۱۹۷۳ با هدف دفاع از آزادیهای فردی ، عضو سازمانی شد که مخالف سرمایه داری بود و یک سلسله داستانهای مصور طنز به نام کرینگها منتشر کرد . این کار منجر به دستگیری های پی در پی او شد . در یکی از موارد به یک شکنجه گاه نظامی منتقل شد و در آنجا به شدت شکنجه شد و به قول خودش با اعلام اینکه دیوانه است و سه بار هم سابقه بستری شدن در بیمارستان روانی را دارد و با خودزنی ، از مرگ حتمی نجات یافت . این حادثه با تجربه سه بار بیمارستان روانی و سه بار زندان ، که خود آن را شش بار زندان می نامد ، تاثیر عمیقی بر او گذارد .
در سال ۱۹۷۳ پائولو و رائول عضو انجمن دگراندیشی شدند که در مقابله با ایدئولوژی سرمایه داری تاسیس شده بود . او در این زمان برای مدتی به جادوی سیاه روی آورد .
در ۲۶ سالگی به این نتیجه رسید که به اندازه کافی تجربه اندوخته است . در یک کمپانی شغلی گرفت و با زنی آشنا شد و با او ازدواج کرد . آنها در سال ۱۹۷۷ به لندن رفتند و او در آنجا به نویسندگی پرداخت ؛ اما موفقیتی کسب نکرد و سال بعد به برزیل باز گشت . در آنجا هم شغلی گرفت که تنها سه ماه ادامه یافت و پس از آن ، هم زنش را و هم شغلش را از کف داد و این سومین ازدواج ناموفق او بود .
در سال ۱۹۷۹ با یک دوست قدیمی ملاقات کرد و این ملاقات منجر به ازدواج آنها شد . آنها با یکدیگر به کشورهای مختلف اروپایی ، چه غربی و چه شرقی ، و بسیاری از کشورهای آسیایی مسافرت کردند . در یکی از این سفرها در سوئیس ملاقاتی با شیمون پرز ، رئیس جمهور پیشین اسرائیل ، داشت و از او هدایایی دریافت کرد . پائولو در سفری که به آلمان داشت ، پس از مشاهده بازداشتگاه داخائو ، در یک حالت بصیرت درونی مردی را مشاهده کرد . دو ماه بعد در کافه ای در آمستردام با آن مرد روبرو شد . کوئیلو هرگز هویت آن مرد را فاش نکرد ؛ فقط همین قدر گفت که به او توصیه کرده است به دین روی آورد و به زیارت برود و جاده قدیمی زیارتی سانتیاگو را به او نشان داده است . به این ترتیب او به مطالعه عرفان مسیحیت روی آورد و در ۳۹ سالگی به زیارت رفت و سال بعد نخستین کتاب خود را نگاشت . این در حالی بود که او فرقه ها ، مذاهب و ادیان مختلف را مثل کریشنا ، بودا ، یوگا ، هندو و حتی بی دینی و الحاد را تجربه کرده بود .
یکی از سفرهای او به ایران بود . او در خرداد ۱۳۷۹ به عنوان نخستین نویسنده غیر مسلمانی که پس از انقلاب از ایران دیدار کرده است ، به تهران سفر کرد . پائولو شادمانی خود از سفر به ایران را چنین بیان می کند :
هنگامی که هواپیمای من در ساعت دو بامداد در تهران به زمین نشست ، بیش از حد شگفت زده شدم . بیش از یکصد خواننده منتظر من بودند . در آن هنگام نیمه شب ، به فرودگاه آمده بودند فقط برای دیدن من . هرگز چنین چیزی را تجربه نکرده بودم . به شدت تکان خوردم . این یک نشانه بود ، می خواستند به من خوش آمد بگویند . می خواستند مرا در اندیشه های خود سهیم کنند . بسیار باز بودند . آغوش آنها به سوی تازگی گشوده بود و همان هنگام کم کم توانستم درکشان کنم . ایرانیان مشتاق شنیدن نظریات دیگران بودند . در سفر ده روزه ام به تهران بارها و بارها با این حقیقت روبه رو شدم ، ایران به سوی گفتگو گام بر می دارد . پائولو کوئیلو ، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۱۱ .
شخصیت و منش
درباره شخصیت کوئیلو نکات مختلفی را می توان یادآور شد . او مردی است افراطی ، پرشور و خوگرفته به چیزی که خود آن را مبارزه سنجیده می خواند . پائولو هرگز از جدل و مبارزه نمی هراسد . او به هیچ چیز در جهان اطمینان ندارد . مردی که می داند چگونه به دیگران خوب گوش دهد و اذعان می کند که ممکن است اشتباه کند . او به شب علاقه مند است و تمام آثار خود را از شب تا سپیده دم نگاشته است . پائولو بسیار اهل سفر و جهانگردی است و تقریبا نیمی از سال را به سیر و گردش مشغول است . او به مشاهده منظره دریا بسیار علاقه مند است . تمام آثار خود را به زبان اسپانیولی می نویسد . پائولو بسیار اهل معاشرت است و از انزوا و گوشه گیری کاملا پرهیز دارد . پائولو علاقه وافری به شرهت دارد و این امر را به صورت گسترده تصاحب کرده است .
آثار
پائولو کوئیلو به دنبال تجربه ها ، بینشها و بصیرت هایی که یافت ، در چهل سالگی دست به قلم برد و از این به بعد نوشته های بزرگی را پدید آورد که این نوشته ها برای او شهرت جهانی را در پی داشت . بیشتر کتابهای کوئیلو را آرش حجازی بر اساس اجازه کتبی او به زبان فارسی برگردانده است . همچنین تمام کتابهای کوئیلو به زبان فارسی توسط نشر کاروان منتشر شده است .
به طور کلی آثار پائولو کوئیلو امروزه در بیش از ۱۴۰ کشور منتشر و به ۵۶ زبان ترجمه شده است . تا به امروز بیش از ۵۲ میلیون نسخه از کتابهای او به فروش رفته و بنا به گزارش نشریه فرانسوی لیر در سال ۱۹۹۹ پائولو دومین نویسنده پر فروش جهان در سال ۱۹۹۸ بوده است . چنان که کتاب کیمیاگر تاکنون دوازده چاپ داشته است و در سال ۱۳۷۶ جزء پرفروش ترین کتابهای سال ایران به شمار آمد .
۱٫ خاطرات یک مغ ، ۱۹۸۷
این کتاب که نخستین کتاب پائولو است ، به تجربیات او در طول سفر شش ماهه ای که با همسر خود به دور اروپا و به ویژه آلمان داشت ، می پردازد . کتاب مزبور حاوی اتفاقات خارق العاده ای است که ممکن است در زندگی یک انسان عادی رخ دهد . اما هر اتفاق می تواند یک نشانه و علامت باشد. یک ناشر کوچک برزیلی این کتاب را چاپ کرد که با اقبال کمی روبرو شد .
۲٫ کیمیاگر ، ۱۹۸۲
کتاب کاملا متفاوتی است . کاملا نمادین است و تمامی مطالعات پائولو درباره کیمیاگری در قالب داستان استعاری خلاصه شده است . این کتاب هم نخست با استقبال خوبی روبرو نشد ؛ به گونه ای که ناشر امتیاز آن را به کوئیلو بازگرداند ؛ اما او دست از تعقیب رؤیایش نکشید . امروزه کیمیاگر را بسیاری از دانشگاه ها از جمله دانشگاه شیکاگو به عنوان کتاب درسی معرفی کرده اند .
رمان کیمیاگر پس از انتشار و با فاصله به یکی از موفق ترین کتابهای واپسین سالهای سده بیستم تبدیل شد و نویسنده اش به عنوان یک پدیده ادبی به شمار رفت . تحلیل این رمان پیچیده است و مجالی مبسوط می طلبد . اما به اجمال باید گفت که : پائولو کوئیلو ، کیمیاگر ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۲۶۸-۲۶۳
- این کتاب نشان داد که آثار کوئیلو قابل تامل است . شاید او ادیب بزرگی نباشد ، اما نویسنده بزرگی است . ادیبان بزرگی هستند که نمی توانند یک خط داستان بنویسند . منتقدان بزرگی هم داریم که تا کنون هیچ اثری نیافریده اند . شاید بتوانند جملات زیبا بنویسند ، اما داستان نه. داستان یک فرایند آفرینش و آفریدن است . کوئیلو آفریننده داستان های مؤثری است . او به آسانی می تواند خواننده را به فضای داستان خودش بکشاند و از همان جمله اول داستان خواننده را اسیر کند و حتی خواننده را جزئی از کتاب خود کند . او تفکری عارفانه دارد و سعی می کند زیمنه های فکری خود را بر داستانش حاکم کند . کیمیاگر از جایی آغاز می شود که کیمیاگر یکی از کتابهایی را که یکی از مسافران کاروان برایش آورده بود ، گشود و خواند . از همین جا عناصری نظیر : کتاب ، کیمیاگری ، کاروان و سفر مطرح می شود .
- سیر داستان بلند کیمیاگر خطی است . رخدادها به صورت پی در پی و متوالی از پس هم می آیند . بازگشت به گذشته کامل به ندرت رخ می دهد . خواننده از همان اول همسفر سانتیاگو ( نام جوان رمان ) می شود و یک دوره رازآموزی سیر و سلوک را با او آغاز می کند . در این سیر و سلوک هرگز نباید به گذشته نگریست . زمان ، اکنون و آینده است و این زمان است که سفر و سلوک معنوی را شکل می دهد .
- داستان از دید سوم شخص نقل می شود و در بخش اعظم داستان ، خواننده با چشمهای سانتیاگو می بیند . اما یکی از مهارتهای مهم کوئیلو در این رابطه این است که با مهارت خاصی از « پدیده انتقال زاویه دید » بسیار استفاده می کند . گاهی داستان از زاویه دید مرد انگلیسی و گاهی کیمیاگر و گاهی بلور فروش و دیگران نقل می شود . اما مهم این است که انتقال زاویه دید در یک داستان به رمان قدرت فراوانی می بخشد .
- کوئیلو یکی از اصول رمانهای قرن بیستم را به خوبی رعایت کرده است و آن اینکه رمانش کوتاه است . این رمان را می شد در هزارصفحه نوشت . اما کوئیلو این کار را نکرد ، چون نیازی نبود ، توصیف در جاهایی که نیازی نیست ، انجام نمی گیرد . پائولو در بسیاری از موارد درگیر جزئیات نمی شود .
- اگر از نظر عناصر دخیل در داستان نگاه کنیم ، یکی از عناصر اصلی صحر است . دیوارها برداشته می شود ، چوپان در کلیسا خواب می بیند و حرکت خود را از درون یک کلیسا آغاز می کند . اما سانتیاگو گنج خود را در صحرا می یابد ، زیر درخت انجیر مصری . عناصر دیگر این داستان باد ، خورشید و دریاست که نماد سه عنصر هوا ، آتش و آب است که در قدیم مطرح بوده است .
- نکته بسیار مهم و اصلی در تحلیل رمان کیمیاگر این است که این رمان سراسر شباهت بسیاری با حکایت دفتر ششم مثنوی دارد . « حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ می طلبی از یسار به مصر وفا شود ، آنجا گنجی است در فلان محله در فلان خانه … » مثنوی ، تصحیح نیکلسون ، ج ۲ ، ص ۹۶۸
بود یک میراثی مال و عقار جمله را خورد و بماند او عور و زار
مال میراثی ندارد خود وفا چون به نا کام از گذشته شد جدا مثنوی ، دفتر ششم ، ابیات ۴۲۰۶ به بعد .
جای هیچ تردیدی نیست که اساس رمان کیمیاگر این حکایت مثنوی است . اما دریغ که ما مولوی را در گنجینه های خانه مان داریم ، اما کسی نوای آن را نمی سراید . عجیب تر اینکه کوئیلو از مثنوی الهام گرفته است ، اما آن را پنهان می کند . دلیلش چیست ؟ بماند . حال آنکه او از عهد عتیق ، عهد جدید و از عرفان هندی و از روان شناسی به نام یونک متاثر است و تاثیر خود را نشان می دهد و به آنها اشاره می کند .
به زبان فارسی کتابی است به نام رازگشایی کیمیاگر که تلاشی برای کشف رازهای کیمیاگر است.
۳٫ بریدا ، ۱۹۹۰
این کتاب درباره عطایای هر انسانی است . کتاب با استقبال بسیاری روبرو شد و باغث شد دو کتاب قبلی هم مورد توجه دوباره قرار گیرد . اما بیش از همه به کیمیاگر اقبال صورت گرفت . در اندک زمانی این کتاب رکورد فروش تمام کتابهای تاریخ نشر برزیل را شکست و حتی نشیریه ای معتبر اعلام کرد که فروش کیمیاگر در تاریخ زبان پرتغالی بی سابقه بوده است . در سال ۱۹۹۳ این کتاب جزء پرفروش ترین کتابهای ایالات متحده امریکا و پس از آن در اسپانیا ، روسیه و دیگر کشورها شد . در همین سال شرکت وارنر امتیاز ساخت فیلمی از روی کتاب کیمیاگر را از کوئیلو خرید .
۴٫ عطیه برتر ، ۱۹۹۱
این کتاب به بحث داغ عشق پرداخته است . عشق زندگی است . عشق هرگز خطا نمی کند و زندگی تا زمانی که عشق است به خطا نمی رود . در بنیان تمامی مخلوقات عشق همچون عطیه برتر حاضر است ؛ زیرا هرچیز دیگر به پایان می رسد . عشق می ماند .
از نکات مهم در این کتاب اینکه کوئیلو از شخصیت پولس قدیس الهام گرفته و تاثیر پذیرفته است. به اعتقاد مسیحیان ، پولس از بزرگ ترین مبلغان مسیحی است و در واقع نخستین کسی است که در عرفان و معنویت مسیحیت پیشگام بوده است . به تعبیری کوئیلو در این کتاب عرفان مسیحیت را به نگارش در آورده است . چنان که در آخر همین کتاب زندگی پولس و رساله مهم او به قرنتیان به تفصیل بیان شده است . نکته جالب اینکه است « پائولو » صورت پرتغالی شده نام « پولس » در واژه عبری است .
۵٫ والکریها ، ۱۹۹۲
کوئیلو با همسرش سفری چهل روزه به صحرای جنوب آمریکا داشت . این سفر برای دیدار با فرشتگان بود . کتاب والکریها شرح این سفر چهل روزه است . وقایع عجیب این کتاب مثل نخستین کتاب او کاملا واقعی است .
۶٫ کنار رود پیدرا نشستم و گریستم ، ۱۹۹۴
این اثر لطیف و زیبا به کشاکش روحی انسان میان دو عامل قدرتمند عشق و تعهد می پردازد . نکته مهم در این کتاب آن است که کوئیلو جنبه مؤنث وجود خود را می جوید . در این کتاب به یک هفته زندگی معمولی انسانها پرداخته شده است . انسانی که به یک باره در پیش روی خود عشق ، مرگ و قدرت را می یابد . کوئیلو اعتقاد داشت که چه درباره انسان و چه درباره جامعه دگرگونیهای ژرف در دوره زمانی بسیار کوتاه رخ می دهد . درست آن زمان که هیچ انتظارش را نداریم .زندگی پیش روی ما مبارزه ای می نهد تا اراده و شهامت خود را بیازماییم . از آن لحظه به بعد نباید بهانه بیاوریم که آماده نیستیم . این مبارزه منتظر ما نمی ماند . یک هفته مدت زیادی است تا تصمیم بگیریم سرنوشت خود را عوض کنیم .
۷٫ مکتوب ، ۱۹۹۴
در این کتاب قطعاتی کوتاه گرد آوری شده است که هر یک لطیفه امید بخش به شمار می آید . این لطایف در مجموع تصویری زیبا از زندگی ارائه می دهد .
۸٫ کوه پنجم ، ۱۹۹۶
در کوه پنجم پائولو سفر روحانی ایلیای نبی را به داستان می کشد . ار هرج و مرج سده نهم پیش از میلاد ، ایزابل ، شاهدخت فنیقی و همسر پادشاه اسرائیل ، دستور اعدام تمام انبیای بنی اسرائیل را صادر می کند که حاضر به پرستش خدای بعل نیستند . ایلیای ۲۳ ساله به دستور فرشته خدا ، از اسرائیل می گریزد و در شهر کوچکی به نام صرفه در لبنان پناه می گیرد و در آنجا زنی بیوه ، عشق و زندگی خود را نثار او می کند . اما این عشق بسیار کوتاه است ، تمام امیدها و رؤیاهای ایلیا بر باد می رود ، و گردبادی تمام هستی او را دربر می گیرد ؛ اما او برگزیده شده است تا در آزمون تکان دهنده ایمان ، بر ناکامیهای خویش چیره شود .
داستان ایلیا ، داستان مقاومت و امید است و سفری که هرگز از یاد نخواهد رفت . کوه پنجم ادعا می کند که نباید فاجعه را یک مجازات دانست . فاجعه مبارزه ای است که پیش روی هر انسان قرار می گیرد . این داستان از گذشته بر می خیزد ، اما مضمون آن هرگز کهنه نخواهد شد .
کوئیلو با نگارش این کتاب یک میلیون دلار گرفت که بالاترین رقمی است که تا به حال به یک نویسنده برزیلی پرداخت شده است .
۹٫ راهنمای دلاور نور ، ۱۹۹۷
مجموعه ای از اندیشه های فلسفی بر اساس ایده کشف دلاور نور درون خویش در این کتاب فراهم آمده است . این کتاب حکم مرجعی را برای میلیونها خواننده در جهان پیدا کرده است .
۱۰٫ دومین مکتوب ، ۱۹۹۷
مجموعه حکایت های نسبتا کوتاه است . در طی این قصه گوئیها که بسیار هم در آن از سخنان دیگران و نویسندگان مختلف از گوشه های گوناگون جهان بهره برده است ( استادان ذن ، یوگا و احیانا تذکره های صوفیان ایرانی ، و به سبک گلستان سعدی است ) از پلورالیسم مذهبی و فرقه ای حمایت می کند . او بر این باور است که قلب ما بهترین راهنمای ماست ، چه در سفر درونی و چه در سفر بیرونی و ره توشه همان عشق است که لزوما باید زمینی و جنسی باشد .
۱۱٫ نامه های عاشقانه یک پیامبر ، ۱۹۹۷
پائولو کوئیلو با گردآوری و باز نویسی نامه های جبران خلیل جبران به ماری هسکل بین سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۹۸ این کتاب را فراهم آورده است . پائولو از این طریق تاثیر شگرف جبران را بر آثار خویش تایید می کند . جبران خلیل جبران در ششم ژانویه ۱۸۸۳ در خانواده مارونی در شمال لبنان زاده شد. او از سال ۱۸۹۵ به آمریکا رفت و تا سال ۱۸۹۸ در آنجا ماند و سرانجام در سال ۱۹۳۱ در ۴۲ سالگی بر اثر سرطان کبد مرد .بنگرید به : پائولو کوئیلو ( گردآوری و اقتباس ) ، نامه های عاشقانه یک پیامبر ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۳۱-۱۳ ؛ جبران خلیل جبران ، باغ پیامبر و سرگردان ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۱۳-۱۰ .
۱۲٫ ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد . ۱۹۹۸
کوئیلو در یان کتاب به سبک قصه گوئی باز می گردد . این کتاب هم مانند سایر آثار او با استقبال بسیاری در جهان روبرو شد .
۱۳٫ شیطان و دوشیزه پریم ، ۲۰۰۰
این کتاب از ایجاد وسوسه پول ( ثروت ) و قدرت در اهالی دورافتاده روستایی به نام ویسکوز به دست مردی با نام مستعار « کارلوس » صحبت می کند ، بر آن است تا بگوید این مرد شکست خورده که دو دختر و همسرش را در جریان آدم ربایی از دست داده و فرد متولی بوده ، می خواهد بداند شرارت اصالت وجود دارد یا نیکی .
۱۴٫ قصه های برای پدران ، فرزندان ، نوه ها ، ۲۰۰۲
این کتاب با حکایتی از حسن بصری شروع می شود و پائولو سعی دارد با الهام از این حکایت رمان خود را پرورش دهد و پردازش کند . این کتاب حاوی قصه های کوتاه فراوانی است و هریک از جایی الهام گرفته است . بعضی از آنها از عارفان مسلمان است .
۱۵٫ کیمیاگر ۲ ( یازده دقیقه ) ، ۲۰۰۳
از سرگذشت دختری روسپی به نام « ماریا » می گوید . کوئیلو در این کتاب تاکید بر نیمه گمشده انسان ها دارد ؛ زیرا در فصول انتهایی کتاب « رالف » مردی است که او نیز نیازمند عشق ماریا می شود و این دو نیمه همدیگر را می یابند .
۱۶٫ زهیر ، ۲۰۰۵
این کتاب برای نخستین بار در ایران با ترجمه به زبان فارسی منتشر شده است . زهیر متعلق به سنت اسلامی است . زهیر به عربی یعنی تابناک ، حاضر و ظاهر ، چیزی یا کسی که وقتی برای اولین بار با آن ارتباط پیدا می کنیم ، کم کم فکر ما را اشغال می کند تا جایی که نمی توانیم به چیزی یا کس دیگری فکر کنیم .
۱۷٫ چون رود جاری باش ، ۲۰۰۶
بعضی خاطرات و روزمره گی های کوئیلوست و از احساس وی در رود جاری زندگی سخن می گوید . داستان هایی که او برای عبرت آموزی خود و دیگران گزینش کرده و تعریف می کند ، بر محور لذت طلبی و شادی خواهی بر حسب پیروی از قلب و خواسته های دل است و در این راه باید صبر و دعا و گاهی شک و سنت شکنی هم داشت .
جوایز
آثار پائولو کوئیلو به صورت پیاپی برای او شهرت فراوانی را در جهان فراهم کرد و از این طریق جوایز و امتیازاتی برای او به ارمغان آورد که بخشی از آنها به قرار زیر است :
- در سال ۱۹۹۵ پائولو دو جایزه مهم ادبی ایتالیا و جایزه بین المللی فلایانو را برای انتشار کتاب کیمیاگر دریافت کرد .
- در سال ۱۹۹۶ نشان شوالیه ادب را از دست وزیر فرهنگ فرانسه دریافت کرد .
- درسال ۱۹۹۶ به عنوان مشاور ویژه برنامه همگرایی روحانی و گفتگوی بین فرهنگ ها در یونسکو برگزیده شد .
- در سال ۱۹۹۹ جایزه معتبر کریستال را از انجمن جهانی اقتصاد دریافت کرد .
- در همان سال از دولت فرانسه نشانه لژیون را دریافت کرد .
- در سال ۲۰۰۱ جایزه بامبی ، یکی از معتبرترین و قدیمی ترین جوایز ادبی آلمان را دریافت کرد .
- در سال ۲۰۰۲ پائولو جایزه هنری پلانتاری را از باشگاه بوداپست در فرانکفورت دریافت کرد و به همین مناسبت بیل کلینتون ، رئیس جمهور وقت آمریکا ، برای او پیام تبریکی فرستاد .
ویژگی های آثار کوئیلو
۱٫ رمان و قصه
مهمترین ویژگی های تمامی آثار کوئیلو این است که محتوای اشراقی و عرفانی را به صورت رمان و داستان ارائه کرده است . دستمایه رمان های پائولو از عرفان اسلامی تا عرفان شرقی و غربی است . او به هر جایی چنگ می اندازد تا با قدرت و استحکام بیشتر پیش زمینه های ذهنی خود را در ذهن خواننده بنشاند ؛ ولی آنچه مسلم است اینکه پائولو یکی از متفکران غربی است که بهترین قالب ارائه افکار خود را رمان و داستان برگزیده است . البته این امر اختصاص به او ندارد . امروزه در میان نخبگان و دانشمندان کم نیستند کسانی که شکل و قالب رمان را بر قالبهای دیگر ترجیح داده اند . کسانی نظیر راسل ، ژان پل سارتر ، کوندرا ، کاستاندا ، چوپرا و ده ها نفر دیگر در این رده می گنجند . اساسا باید دانست که زبان محاوره و مفاهمه در جهان معاصر زبان تصویر است و اساس و پایه زبان تصویر ، یعنی فیلم در انواع و اقسام مختلفش ، قالب رمان و داستان است ؛ بنابراین آفرینندگان رمان های جذاب ، مؤثر و پیشرو امروزه آفرینندگان فرهنگ و هویت جامعه هستند .
از سوی دیگر یکی از مهمترین دستمایه های رمان های جذاب و دلنشین ، مضامین عرفانی و معنوی است . کوئیلو در جایی می گوید :
یکی از کهن ترین و سنتی ترین روش های انسان برای انتقال معرفت به نسلهای بعد ، قصه ها و حکایات بوده است . قصه ، ناب ترین و خالص ترین بخش ادبیات است ؛ چراکه ما را به دورانی پیش از پیدایش تفاسیر و تعابیر امروزیمان میبرد . قصه ها شادند ، سرگرم کننده اند ، نمایشی اند ، اما فراتر از همه ، معرفت را به شکلی دلپذیر منتقل می کنند . موقع نوشتن بیشتر متون این کتاب ، فکر می کردم خالق آنها که بوده است ؟ چه کسی آنها را برای فرزندان و نوه هایش نقل کرده ؟ قصه ها چگونه در برابر زمان تاب آورده اند ؟ چگونه به پرواز درآمده اند ؟ و قاره ها و اقیانوس ها را پشت سر گذاشته اند ؟ هر وقت شناختن منشاء قصه ای ممکن باشد ، این کار را می کنم . اما تقریبا همه این قصه ها ، به بایگانی نهانی قلب انسان تعلق دارند ؛ نام سراینده شان از یاد رفته ، اما پیامش هنوز وجود دارد . قصه هایی هم هست که در فرهنگ های گوناگون ، روایت های متفاوت دارند ، و در این موارد ، مشهورترین روایت را انتخاب کرده ام . خوان آریاس ، زندگی من ، ترجمه خجسته کیهان ، ص ۱۰
۲٫ عرفان و اشراق
پائولو کوئیلو ادیب نیست ؛ نثر او پیچیده و سرشار از استعاره های ادبی و ساختاری هنری نیست ؛ کوئیلو نویسنده ای را به مبارزه نمی طلبد ، آثار دیگران را نقد نمی کند ، و مدعی ایجاد یک سبک ادبی نوین نیست . کوئیلو پیرو مکتب عشق است ؛ او از تمام معرفت بشری بهره می گیرد و مدعی گفتن سخنی تازه یا آفریدن سبکی نیست . اما باز خواننده های کوئیلو هر روز بیشتر می شوند و خواندن کتابهایش را به هم توصیه می کنند . کوئیلو عرفان نوینی را عرضه می کند . عرفان کوئیلو ، عرفان مردمی است . از نگاه او حرکت به سمت مقصود دشوار نیست ، میل قلبی و اراده می خواهد . او اشتباه را نشانه های راه می شناسد . کوئیلو خداوند را عشق مطلق می داند ، بنابر این اگر خداوند عشق است ، پس بشر هم پیرو سنت عشق است . در بریدا می گوید :
جوهره آفرینش مفرد است و این جوهره ، عشق نام دارد . عشق نیرویی است که ما را بار دیگر به یکدیگر می پیوندد تا تجربه ای را که در زندگی های متعدد و در مکانهای متعدد جهان پراکنده شده است ، بار دیگر متراکم می سازد . پائولو کوئیلو ، بریدا ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۸
و باز می گوید :
در عشق هیچ خطری وجود ندارد و تو خود این را خواهی آموخت . هزاران سال است که آدمیان یک دیگر را جستجو کرده اند و یکدیگر را یافته اند . همان
و نیز ادعا می کند :
عشق یگانه پل میان جهان نامرئی و جهان مرئی بود که همه آدمیان آن را می شناختند . یگانه زبان مؤثر برای ترجمه درسهایی بود که کیهان هر روز به آدمیان می آموخت . همان
کوئیلو در جایی درباره عشق این گونه می گوید :
اعتقاد دارم که عشق ، عشق است . از جنسیت و هر چیز دیگری فراتر است . عشق احساسی است که ما داریم یونانیان باستان برای عشق سه واژه داشتند : اولین آنها اروس است ؛ عشق بین زن و مرد ؛ عشقی فراتر از آنچه قابل توضیح باشد . این عشقی است که با بخشایش شروع می شود . در این عشق ممکن است من از کسی یا چیزی خوشم نیاید . طبیعی است که من از کسی که می خواهد به من لطمه بزند ، خوشم نیاید . یک داستانی در مورد یک سامورایی وجود دارد . یک استاد سامورایی به قتل رسید و هیئت سامورایی تصمیم گرفت قاتل این استاد سامورایی را بیابد و مجازات کند . مرد سامورایی مسئول پیدا کردن قاتل ، دو سال تمام دنبال او گشت و سرانجام پیدایش کرد ، و درست در لحظه ای که می خواست او را بگیرد ، مرد قاتل به مرد سامورائی تف انداخت . مرد سامورائی گفت : بسیار خوب ، و آرام ماند و نزد دوستانش رفت . همه ناامید شدند که چرا او را نکشت . سامورائی گفت : می خواستم این کار را به خاطر وظیفه بکنم ، ولی وقتی او به من تف انداخت ، احساس خشم کردم . می خواستم این کار ار بر مبنای عشق انجام دهم ، نه خشم . و روز بعد دوباره به سراغ آن شخص رفت و بدون خشونت او را مجازات کرد . عشق همه اعمال ما را توجیه می کند . شما می توانید دشوارترین اعمال را انجام بدهید ، اگر عشق داشته باشید ؛ شما حتما بیتلها را می شناسید . آنها برای نسل ما بسیار مشهور و موفق بودند . از پل مک کارتنی ، یکی از خوانندگان این گروه پرسیدند معنای تمام این موسیقی که شما می سرایید چیست ؟ گفت : خیلی ساده است ، یک کلمه : عشق . من فکر نمی کنم عشق بین زنها و مردها تفاوتی داشته باشد . پائولو کوئیلو ، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد ، ترجمه آرش حجازی ، ص ۱۹- ۱۸
کوئیلو پدیده اشراق را که به صورت بسیار بارز در کیمیاگر جلوه گر است چنین توصیف می کند :
در کیمیاگر پسرک چوپان می داند که گنجی نزدیک اهرام مصر دفن شده . اول فکر می کند که خوب ، برای رسیدن به آنجا ، فقط به نظم و ترتیب احتیاج دارم ، گوسفندان را می فروشم ، سوار کشتی می شوم و به آنجا می روم . این ، بخش نرینه وجود است که باعث می شود بخواهیم مستقیما به هدف برسیم . نخستین اتفاقی که برای پسر چوپان رخ می دهد این است که اموالش را می دزدند . اینجا مقطع حساسی از کتاب است ، او نقش یک ماجراجو را انتخاب می کند . اما اکنون دیگر حق انتخابی ندارد ، جز آنکه توسط افراد دیگر در این سفر راهپیمایی بشود . و اکنون که تنها می ماند ، کم کم به اشراق می رسد و نشانه ها را دریافت می کند و در این مقطع است که به برقراری ارتباط با انسانهای دیگر می پردازد و انسانهای دیگر شروع به ادامه راهنمایی های مناسب در لحظه های مناسب به او می کنند . در این لحظه خواندن نشانه ها خواندن نشانه ها و اشراق مهم است ، ولی در عین حال تکیه به انسانهای دیگر هم برای رسیدن هب هدف اهمیت دراد . اما اشراق چیزی است که نمی توانیم توضیح بدهیم ، همان گونه که نمی توانیم زیبایی گل را توصیف کنیم . ما تنها می توانیم زیبایی گل را احساس بکنیم . احتیاجی هم به توصیف نیست . فقط می توانیم زیبایی را درک کنیم ، احساسش بکنیم و به آن عشق بورزیم . بنابر انی در اینجا ایمان مطرح می شود . اگر ایمان داشته باشید ، راهنمایی لازم را کسب می کنید ، به اشراق می رسید ، و خدا برای ارائه راهنمایی مناسب در کنار شما خواهد بود . در کتاب کیمیاگر هم به همین مسئله می پردازیم و درباره نشانه های صحبت می کنم و این چیزی است که هر فرهنگی قادر به درکش است . برای من ، اشراق « روح مادینه » من است . در کتاب رودپیدرا درباره بخش مادینه روح خودم صحبت می کنم . دیدن تعزیه امام حسین علیه السلام برایم بسیار تکان دهنده بود ؛ چون دیدم مردان هم می توانند مثل زن ها احساسات خودشان را بیان کنند . دلیلی ندارد که احساسات خود را پنهان کنید . احساسات خود را ابراز می کنید ، احساس می کنید که توسط شخصی هدایت شده اید . همان ، ص ۱۸ – ۱۷
بر این اساس می توان گفت که دستمایه های اولیه عرفان و معنویتی که کوئیلو سعی دارد آن را به صورت رمانهای متنوع و مختلف در ذهن خوانندگان جای دهد ، ممزوجی است از عرفان مسیحیت ، که دین اوست ، و عرفان ساحری به صورت آثار کارلوس کاستاندا همراه با افکار مارکس . البته بدون تردید پائولو تحت تاثیر افراد مختلف دیگری هم است و از نگرش های متنوعی الهام پذیرفته است . کسانی نظیر : خورخه لوییس بورخس ، هنری ویلر ، ژورژه آمادو ، خیام ، مولوی ، یونگ و پولس قدیس .
۳٫ سیاست
کوئیلو در جوانی پرجنب و جوش خود همواره در پیشروترین جنبشها حضور داشته و مبارزه کرده است ؛ به گونه ای که حتی بیتلها به نظر او آدمهای محافظه کاری بوده اند . او در جستجوی جامعه متفاوت بود . عقاید و باورهای مارکسیتی@ مطالعه می کرد و از آنها بسیار متاثر بود . او در تعهدات سیاسی و اخلاقی ، فردی رادیکال بود ؛ زیرا همیشه با حکومتها و سیستم ها رودر رو می شد . به همین سبب هم به زندان افداد و شکنجه شد .
امروزه کوئیلو در جایگاه خود تثبیت شده است و شهرتی جهانی یافته است . او امروزه هم جایگاه سیاسی دارد . پائولو در حالی که نمی خواهد طرفدار حزب یا فرقه ای باشد ، اما همچنان تاکید دارد که یک فرد سیاسی است . او هنوز هم همانند جوانی اش فردی تآرمان گرا و دارای جادوی مثبت است . معتقد است در این جهان وحشی و پر از خشونت و اشتیاق به قدتهای سیری ناپذیر باید از پاکی سخن گفت و نباید از بخش کودکانه وجود گذشت .
پائولو معتقد است که امروزه ایدئولوژی های بزرگ نمی توانند جهان را دگرگونی کنند . بسیاری از آنها امروز شکست خورده اند ، ولی امکان دارد باز ایدئولوژی های تازه ای به ظهور رسد . شعار کوئیلو در موضع گیری های سیاسی اش این است که :
باید دیوار ایدئولوژی ها و قراردادهای فرهنگی که به تعصب و بنیاد گرایی می انجامند ، شکسته شود . خوان آریاس ، زندگی من ، ترجمه خجسته کیهان ، ص ۵۴
باید از نظر اخلاقی متعهد شد تا بیش از این جامعه به سوی ظلم بیشتر و برادری کمتر نرود . همان ، ص ۵۵
و باید هر فرد به جامعه خدمت کند تا موج همبستگی جهانی عمیقا به وجود آید . همان .
کوئیلو می گوید :
من کتابهایم را به گونه ای سیاسی می دانم ؛ زیرا نه تنها با بازگوئی اسطورۀ شخصی ، تلاش برای بیداری بخش زنانه وجود و نیز لزوم پاره کردن کتاب رفتار خوب رایج و پرداخت بهای رسیدن به رؤیاها ، مردم را از بسیاری چیزها آگاه می کنم ، بلکه علاوه بر این نسبت به انواع تعصبها ، کسانی که می خواهند به جای وجدان آنها تصمیم بگیرند و نیز بر علیه فرهنگ کاذب داناییها و ریاکاری ، گونه ای سیاست که نه تنها خدمت نمی کند ، بلکه از وجود شهروندان برای پیشبرد مقاصد خود سود می جوید ، هشدار می دهم . همان ، ص ۵۷
او در انتخابات نمی خواهد شرکت کند . او خواهان نوع دیگری از سیاست است . سیاست او کوشش در شکستن دیوارهای تعصب است . هرکسی مسئول سرنوشت خویش است و نباید آن را به دیگری واگذار کند . سیاست یعنی تلاش برای ایجاد دگرگونی . با وجود این او یک شخصیت کاملا سیاسی است و در داستانها و رمانهای خویش افکار و اندیشه های مارکسیسم را پی گیری کرده است .
تحلیل و بررسی
یک. سابقه استفاده فراوان و افراطی از انواع مواد مخدر ، مواد توهم زا ، مشروبات الکلی که هنوز هم ادامه دارد ، افکار مارکسیستی ، نقاط تاریک زندگی کوئیلو به شمار می آید و هرگز زدوده نخواهد شد .
دو. افکار و اندیشه های کوئیلو مخلوطی است از عرفان ساحری کاستاندا ، عرفان مسیحیت و افکار مارکسیستی که امروزه هیچ گونه وجاهتی ندارد و یک مکتب شکست خورده و فروپاشیده است .
سه. مهمترین موضوعی که از سوی کوئیلو مطرح می شود ، زبان قصه و رمان است . مناسب است در اینجا نگاهی قرآنی داشته باشیم . قصه در قرآن به صورت کاملا جدی و مهم مطرح شده است . در قرآن که مهمترین سند و منبع تفکر اسلامی است ، آیات عقلی و استدلالی فراوانی خواهیم یافت ، اما حجم آن که نشان دهنده میزان اهتمام قرآن است ، به نسبت چندان زیاد نیست . قرآن شیوه ای مهم تر مطرح کرده است و آن ، شیوه تمثیل و قصه گویی است . در این کتاب آسمانی بیش از صد قصه آمده است که تعداد ۲۷ قصه مربوط به انبیای الهی است و احسن آنها قصه یوسف علیه السلام است نکته جالب اینکه تعداد آیات مربوط به قصص ، حدود ۱۸۰۰ آیه است که بخش مهمی از کل قرآن را تشکیل می دهد . به راستی قرآن با این همه آیات با ما چه می گوید ؟ آیا از این مطالب مهم نباید درس گرفت ؟ و آیا درس گرفته ایم ؟
نکته جالب تر این که بیشتر آیات مربوط به قصص ، مکی است ( حدود ۱۵۰۰ آیه ) و می دانیم که آیات مکی بیشتر درصدد القای تعالیم دینی و مسائل اعتقادی هستند . این امر بدین معناست که قرآن کریم در چهارده قرن پیش ، قصه را بهترین زبان و قالب انتقال مفاهیم اعتقادی معرفی کرده است . اگر تنها ۱۵۰ آیه ، چنان که طنطاوی در مقدمه الجواهر می گوید ، یا حد اکثر ۴۵۰ آیه چنان که مرحوم مقدس اردبیلی در زبدة الاحکام بیان کرده ، مربوط به احکام است و این حجم از آیات دستمایه ظهور علمی بزرگ به نام فقه شد ، آیا نباید ۱۸۰۰ آیه دستمایه ظهور جریان بزرگ تری به نام رمان نویسی می شد ؟
قرآن به ما می گوید مسائل اعتقادی را می توان محسوس ساخت و در قالب مقوله های هنری به مخاطبان عرضع داشت و این دقیقا همان کاری است که امروزه بیگانه ها در طیف گسترده می دهند . یکی از آنها ارائه مفاهیم و مضامین دینی با عرفانی به صورت رمان و قصه است . شکل دیگر آن ساختن فیلمهای متعدد بر اساس رمان های دینی و عرفانی است . سینمای معناگرا در همین باره مطرح شده است . همچنین بعضی پویانماییها که امروزه در دنیا ماندگار شده است ، حامل پیام عرفانی و دینی است ؛ کارتونهایی مثل دوقلوهای افسانه ای ، پینوکیو ، ای کیوسان ، و بابا لنگ دراز .
به هرحال امروزه می توان از ظرفیت بسیار بالای رمان و قصه برای انتقال مفاهیم دینی و عرفانی بهترین بهره ها را برد و حتی می توان بر اساس این دستاورد دست به تهیه فیلم های بهتر یا کارتونهای جایگزین زد و پیام اسلام را به دنیا عرضه نمود .