عرفان ساحری
نماینده عرفان ساحری، کارلوس کاستاندا است که مهم ترین نوع عرفان سرخ پوستی است و گاهی آن را به نام «عرفان عقاب» هم می خوانند.
کارلوس کاستاندا به گفته خودش متولد 25 دسامبر 1935 است. او در روستای جوکری نزدیک سائوپائولو، یکی از پرجمعیت ترین شهرهای برزیل دیده به جهان گشود. کاستاندا، فرزند سزار آرنابورونگاری و سوزانا کاستاندا است. او در شش سالگی پس از مرگ مادرش زادگاهش را ترک گفت و دیگر به آن جا بازنگشت. وی در مزرعه مرغداری پدرش پرورش یافت و سپس در مدرسه ای در بوینس آیرس تحصیل کرد و در شانزده سالگی به لوس آنجلس آمریکا سفر کرد. سپس طی سفری به میلان، مجسمه سازی را آموخت و پس از پایان دوران دبیرستان در هالیوود به دانشگاه کالیفرنیای لوس آنجلس راه یافت و بالاخره در 21 ژوئن 1959 شهروند آمریکا شد.
آن چه گذشت بر اساس اظهارات خود کاستاندا بود؛ اما اسناد مربوط به مهاجرت وی به ایالت متحده آمریکا حکایت از آن دارد که او متولد 1925 است و زاده برزیل نیست، بلکه در کشور پرو متولد شده است. او مدعی بود که پدرش ادیب است، اما مجله Time پدر کاستاندا را طلاساز معرفی می کند. او خود گفته است که هیچ گونه علاقه ای به مکاتب عرفانی و رازآلود ندارد، اما همسر سابقش مدعی است که عرفان و مکاتب رازآلود تنها موضوعی است که سالیان دراز درباره آن گفت و گو می کرده اند.
کاستاندا در سال 1973 درجه دکترای خود را در رشته مردم شناسی از دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس گرفت. کاستاندا در سال 1998 در 73 سالگی بر اثر سرطان کبد در منزل مسکونی اش در منطقه وست وود درگذشت. این خبر در همان روز در روزنامه همشهری منتشر شد و نیز روزنامه جامعه در سی ام خرداد 1377 به عنوان «مرگ مرموز شاگرد دون خوان» به آن پرداخت. همین روزنامه چندی بعد مقاله ای با عنوان «کاستاندا، سالک حیران مغربی» به چاپ رساند که البته بعضی از اطلاعات آن نادرست بود. پیروان او در هنگام مرگش گفتند: «کارلوس کاستاندا این جهان را به شیوه شمن های تبارش با آگاهی کامل ترک کرد.» جسد او را سوزاندند و خاکسترش را به مکزیک بردند.
در همان سال مرگ کاستاندا، یعنی 1998، سازمان کاستاندا برای حمایت از آثار و افکار او تشکیل شد. در همان سال این سازمان دو حلقه فیلم به نام «گذر جادویی کاستاندا» تولید کرد. همچنین فیلمی درباره زندگی کاستاندا به کارگردانی توروجان بر روی پرده های سینمایی آمریکا به نمایش درآمد. گفتنی است هانری کربن یکی از طرفداران و علاقه مندان کاستاندا به شمار می آید.
میراث مکتوب کاستاندا
میراث مکتوب کاستاندا به طور کلی دوازده کتاب و یک دوره ماهنامه چهار شماره ای است که از سال 1968 تاکنون به چاپ رسیده است. این آثار مجموعاً به هفده زبان برگردانده شده است که یکی از آنان زبان فارسی است. بر اساس گفته ها و آمارهای رایج تاکنون بیش از ده میلیون جلد از آثار او در سراسر جهان به فروش رسیده است. آثار کاستاندا که سراسر ادبیات، زبان، روان شناسی و فلسفه است، شرح و بسط دیدارهای او با جادوگر بزرگ مکزیکی به نام «دون خوان» است. کتاب های کاستاندا بیشتر در جهت پرده برداری از سیمای فرهنگ و عرفان سرخ پوستان مکزیکی است. این کتاب ها در واقع دروازه ای است به سوی بازشناسی و بازخوانی تعالیم جادوگر بزرگ مکزیکی. نویسنده که متخصص مردم شناسی است، در شروع کار برای مطالعات مردم شناسانه و تحقیق درباره چند گیاه دارویی توهم زا به میان سرخ پوستان مکزیکی رفت، اما در نهایت عرفان جادوگری و سرخ پوستی را در آثار خود بازگو کرد. آثار او به ترتیب تاریخی عبارت اند از:
1. آموزش های دون خوان: آیین فرزانگی یاکی، 1968
این کتاب رساله فوق لیسانس کاستاندا است و شرح ارتباط او با دون خوان از سال 1960 تا 1965 است. این اثر، کاستاندا را به عنوان نویسنده ای صاحب سبک به شهرت رساند. از این کتاب دو ترجمه موجود است: یکی با نام پیش گفته با ترجمه مهران کندری و دیگری با نام تعلیمات دون خوان که متأسفانه ترجمه مغلوطی است.
2. واقعیتی جداگانه، 1971
این اثر توصیف کارآموزی کاستاندا در سال های 1968 تا 1970 است. این کتاب دریچه ای است به جهان جادو و جادوگری، آن گونه که دون خوان آن را تصویر می کند. ترجمه این کتاب را ابراهیم مطلا به انجام رسانده که ترجمه قابل قبولی است.
3. سفر به ایکستلان، 1972
این کتاب با نام سفر به دیگر سو به قلم خانم دل آرا قهرمان به فارسی برگردانده شده است و در واقع نخستین اثر کاستاندا است که در ایران و به زبان فارسی به چاپ رسید. این کتاب رساله دکترای کاستاندا است.
4. داستان های اقتدار، 1974
این اثر با نام افسانه های قدرت، به قلم مهران کندری و مسعود کاظمی به فارسی ترجمه شده است. کاستاندا در این کتاب گزارش کارآموزی خویش را در سال های 1971 و 1972 بازگو می کند. او در این کتاب برای نخستین بار به بسط معنای «تونال و ناوال» می پردازد.
5. دومین حلقه اقتدار، 1974
این کتاب به نام دومین حلقه قدرت به همت مترجمان کتاب پیشین به فارسی برگردانده شده است. از این کتاب به بعد دیگر دون خوان وجود ندارد. او در این کتاب شرح بازگشت خود را به مکزیک بازگو می کند. همچنین در این اثر به تفصیل درباره هنر رؤیابینی سخن گفته است.
6. ارمغان عقاب، 1976
این اثر را هم توسط مترجم پیشین با نام هدیه عقاب به فارسی برگردانده است. کاستاندا در این کتاب همراه با شرح قانون ناوال برای نخستین بار مفهوم چرخ زمان را بازگو می کند.
7. آتش درون، 1978
برگردان دیگری از این کتاب به قلم ادیب صالحی به نام آتشی از درون در دست است. کاستاندا در این کتاب درباره استاد دیگر خود به نام «لی» سخن می گوید. کسی که به او درباره انرژی و هنرهای رزمی آموزش داده است.
8. قدرت سکوت، 1979
این کتاب را مهران کندری به فارسی ترجمه کرده است. کاستاندا در این کتاب از هسته های انتزاعی، ساحری و جادوگری سخن به میان آورده است.
9. هنر رؤیابینی، 1991
این کتاب سه برگردان به فارسی دارد: هنر خواب دیدن، از فرزاد همدانی؛ هنر رؤیابینی، از محمود (ناصر) عربانی و هنر رؤیا دیدن، از مهران کندری. کاستاندا در این کتاب به مسأله هفت خوان رؤیابینی می پردازد و جهان های موازی را که فیزیک کوانتوم هم آن ها را تأیید می کند، اثبات کرده است.
10.حرکات جادویی: حکمت علمی شمن های مکزیکی باستان، 1998
ترجمه ای از این کتاب از مهران کندری موجود است. مجله لوس آنجلس تایمز هنگام انتشار این کتاب نوشت:
کاستاندا یکی از پدرخوانده های جنبش عصر جدید شده است... او مسائل مهم زمان ما را لحاظ می دارد.
11. چرخ زمان: اندیشه های شمن های مکزیک باستان درباره زندگی، 1998
این کتاب هم با ترجمه مهران کندری به چاپ رسیده است. کاستاندا در این کتاب گزارش های کتاب های پیشین خود را گردآوری کرده و یک جا بیان می کند.
12. جانب پوشنده بی جانبی، 1999
از این دو برگردان به فارسی در دسترس است: یکی به نام جنبه فعال بی نهایت، به قلم فرامرز علیزاده و دیگری به نام کرانه فعال بی کرانگی، با برگردان مهران کندری. این کتاب حاوی رویدادهای مهم و به یاد ماندنی زندگی کاستاندا است.
13. آیین جنگاوران، 1996
این عنوان یک ماهنامه است که نخستین شماره آن مارس 1996 راه اندازی شد، اما شماره های بعدی آن با عنوان خوانندگان بی کرانگی منتشر شد.
گفتنی است کتاب ها و مقالات متعددی درباره کاستاندا نگارش یافته که تاکنون تقریباً پنج اثر به زبان فارسی پدید آمده است.
سرآغاز قصه
کاستاندا که به عنوان یک مردم شناس برای تحقیق و پژوهش به جنوب غرب آمریکا سفر کرده بود، آغاز داستان خود را چنین بازگو می کند:
در تابستان 1960 به عنوان دانشجوی مردم شناسی دانشگاه کالیفرنیای لوس آنجلس چندین سفر به جنوب غرب کردم تا اطلاعاتی درباره گیاهان طبی جمع آوری کنم که سرخ پوستان این منطقه استفاده می کردند. رویدادهایی را که در این جا وصف می کنم در خلال یکی از سفرهایم رخ داد. در شهری مرزی منتظر یک اتوبوس سریع السیر بودم و با دوستی صحبت می کردم که راهنما و دستیار تحقیقاتی من بود. ناگهان دوستم به طرفم خم شد و زمزمه کنان گفت: مرد پیر و سپید موی سرخ پوستی که جلوی پنجره نشسته است اطلاعات زیادی درباره گیاهان و بخصوص درباره پیوته (peyote) دارد. از دوستم خواستم تا مرا به این پیرمرد معرفی کند. دوست او را سلام گفت و سپس به سویش رفت و با او دست داد. پس از آن که کمی صحبت کردند، دوستم اشاره کرد به آن ها ملحق شوم، ولی فوراً مرا با پیرمرد تنها گذاشت. حتی آن قدر به خود زحمت نداد تا ما را به یکدیگر معرفی کند. سرخ پوست اصلاً دستپاچه به نظر نمی رسید. من اسم خودم را به او گفتم و او هم گفت که اسمش خوان (juan) است و حاضر است به من خدمت کند. او به زبان اسپانیایی حرف می زد و طرز تکلمش رسمی بود. ابتدا من با او دست دادم و بعد مدتی ساکت ماندیم. سکوتی مصنوعی نبود، بلکه هر دو طرف آرامش طبیعی و راحت داشتیم. گرچه چهره تیره و گردن او پر از چین و چروک بود و سن زیاد او را نشان می داد، ولی بدن چابک و ورزیده ای داشت.
درباره دون خوان چیز زیادی نمی دانیم، فقط کاستاندا در همین حد می گوید که پس از یک سال آشنایی اعتماد او به من جلب شد. من از او با اصرار می خواستم معلمان خود را معرفی کند تا این که او بالاخره گفت معلمی داشته است به نام «دیابلرو». بعدها کاستاندا دریافته بود که این واژه در زبان سرخ پوستی به معنای کسی است که جادوی سیاه می داند و قادر است خودش را به شکل هر حیوانی درآورد. بر اساس گفته کاستاندا، ظاهراً دون خوان در سال 1891 در جنوب غرب آمریکا متولد شده و تمام عمر خود را در مکزیک سپری کرده است. در سال 1900 دولت مکزیک خانواده او را به همراه هزاران سرخ پوست سامورایی به مکزیک مرکزی تبعید کرد و او تا سال 1940 در آن جا زندگی کرده است. کاستاندا می گوید: «دون خوان به معرفت رسیده بود، اما او هرگز محل آن را فاش نکرد.» کاستاندا آموزش خود را از سال 1961 تا 1965 نزد دون خوان ادامه می دهد، اما پس از آن به میل خودش آموزش را قطع می کند؛ ولی دوباره به دون خوان می پیوندد و آموزش های ساحری و جادوگری را که امروزه با نام «عرفان دون خوان» یا «عرفان سرخ پوستی» مطرح است تا سال 1971 ادامه می دهد. طبق نقل ها دون خوان در سال 1973 جهان را ترک کرد.
دون خوان با پیروی از مکتب شمنان مکزیکی، هم خواص گیاهان دارویی توهم زا را در حد بالا می دانست و آن ها را به شاگردانش می آموخت و هم حرکات جسمانی و جادویی فراوانی را به یاد داشت که کاستاندا در کتاب حرکات جادویی آن را به تفصیل بیان می کند. دون خوان چهار شاگرد برجسته داشت به نام های: تایشا آبلار، فلوریندا دانر-گرا، کاول تیکز و کارلوس کاستاندا که در این میان کاستاندا از شهرت فراوانی در جهان برخوردار است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر