یادداشت «تأمین ۲۴» به مناسبت روز جهانی مبارزه با مواد مخدر
ریشه اعتیاد نابسامانی های اساسی جامعه است
نابسامانی اساسی به تضادهای حل نشده ی جامعه مربوط می شود و این تضادها پایه ای جدی، گر چه نه به تمامی، در روابط اقتصاد سیاسی و اقتصاد اجتماعی دارند. ساخت و بافت جامعه ی طبقاتی و ناموزن ، از خود بیگانه ساز تبعیض آمیز و تضاد آفرین می شود که به گونه ای ناگزیر انسانها را باید به سمت آگاهی و دگرگونی بکشاند، وگرنه آنها را به راه های دیگر از جمله تسلیم شدگی، از خود بیگانگی ماندگار، شورش های کور، فردگرایی و لذت طلبی افراطی، فاشیسم و بالاخره شورش و خود ویرانگری (یعنی از جمله استفاده از همین مواد مخدر) می کشاند.
فریبرز رئیس دانا*
تأمین ۲۴/ ۱ - در جامعه ی پرمعتاد، پایش و مهار کمتر از جامعه ی کم معتاد است. در این مورد می توان عوامل پایش و مهار پلیسی و مقررات و قوانین را عمده کرد.
۲ - در جامعه ی پرمعتاد آموزش فرهنگی کمتر و زمینه های فرهنگی برای سوق داده شدن به سمت اعتیاد بیشتر است. در این مورد می توان سابقه ی اعتیاد را به عنوان یک شاخص در نظر گرفت .
٣ - در جامعه ی نوع نخست دسترسی به مواد مخدر بیشتر است و در این مورد همسایگی های کشور، مسیرهای قاچاق، دروازه های ورودی و موارد مشابه را میتوان در نظر گرفت.
۴ - شکاف های اجتماعی و بی عدالتی و تبعیض و محرومیت و فقر را به عنوان عامل افزایش اعتیاد در نظر می گیرند.
۵ - هم چنین داشتن امکانات مالی و پرمصرفی در جامعه ای بزرگ برای بخش نسبتاً زیادی از جامعه ، به شرط آن که سایر عوامل هم ، مانند نارسایی نظارت ، مهیا باشند به عنوان عامل گسترش اعتیاد در نظر گرفته شده است .
۶ - گاه جامعه ی جوان را اعتیادپذیرتر می دانند.
۷ - بد آموزی های رسانه ای و تقلید اجتماعی به عنوان عامل سازنده ی یک جامعه ی پرمعتاد در نظر گرفته می شود.
٨ - وجود ریشه دار و قدیمی سازمان ها و گروه های مافیایی و قاچاق و فساد نیز عامل پرمعتادی جامعه شناخته می شود.
۹ - سیاستهای عمدی دولت را به حساب عاملی برای رواج اعتیاد به حساب می آورند.
۱۰- نوع مواد مخدر و الگوی مصرف بر شمار نسبی معتادان موثر می افتد.
شاید خواننده بتواند عوامل فرعی زیادی را فهرست کند و ذیل یکی از عوامل ده گانه قرار دهد یا عامل اصلی دیگری را، مستقل از این عوامل شناسایی کند. این، کار خوبی است بحث ما را به جلو می برد.
اما من از روش "تفهمی" در بررسی های جامعه شناسی استفاده نمی کنم و بنابراین ردیف کردن در حدود ۷۰ عامل (کاری که در برخی بررسی ها دیده ام) دردی اساسی از شناخت و درمان در حوزه ی اعتیاد دوا نمی کند. من به روش تحلیلی (حتی اگر بررسی کمی هم در آن برجسته باشد) متکی هستم.
در این روش باید به ریشه شناسی اعتیاد – و البته پرهیز از کلی گویی و بدیهی گویی – در جوامع بشری و دنیای معاصر و جوامع خاص در زمان مورد بررسی پرداخت. واقعاً، چنان که بررسی ها نشان می دهند، ممکن است در بررسی مقایسه ای بین دو یا چند جامعه در برهه ی زمانی خاص، متوجه شویم که یکی از آن عوامل اصلی ده گانه یا عوامل فرعی ٣۰ تا ۷۰ گانه در افزایش شمار نسبی معتادان موثر بوده است.
این گونه یافته ها خیلی هم خوب اند اما یافته های اساسی به حساب نمی آیند. زیرا در مدت زمانی بعد نتایج آنها تغییر می کند، یافته ها در چارچوب مفروضات مشخص ذهنی یا عینی قرار دارند به نحوی که و گاه با اندک تغییرات زمانی و مکانی کاملن دگرگون می شوند بدین سان آنها درمان ریشه ای را به دست نمی دهند.
برای مثال ایران را با ترکیه و پاکستان و سوئد و آمریکا مقایسه کنیم. در ایران سهم نسبی اعتیاد به مواد افیونی بالا است و پس از آن پاکستان، آمریکا، ترکیه و سوئد قرار دارند. این رتبه بندی البته در طول زمان تغییر نیز کرده است. واقعن کدام عامل یا کدام عوامل موجب پراعتیادی در جامعه ی ایران شده اند.
اگر نزدیکی به افغانستان را که محل اصلی تولید مواد افیونی و نارکوتیکی است در نظر بگیریم پرسش اینجا است که چرا اعتیاد به مواد افیونی مانند تریاک ، شیره ی تریاک ، شیره ، مرفین و هروئین و کراک (که ترکیبی از هروئین و مواد شیمیایی است) به طور نسبی در ایران از خود افغانسان هم بیشتر است .
سهم نسبی اعتیاد در پاکستان نیز بالا است اما خیلی کم تر از هند است . بسته بودن دروازه ها و مسیرها در سوئد و آمریکا هر دو جدی است، گر چه در آمریکا به دلیل طولانی بودن مرزها و تنوع و فراوانی دروازه های ورودی امکان کنترل کمتر است. اما این تفاوت واقعن نمی تواند رقم تفاوت جدی در شمار نسبی معتادان افیونی را توضیح دهد. فقر و بی عدالتی و محرومیت در آمریکا جدی است اما همان قدر هم برخورداری های مالی و میل به پرمصرفی و تنوع طلبی در آنجا زیاد است. کدام یک عامل جدی تری به حساب می آیند.
من پژوهش های زیادی را تعقیب کرده ام که پاسخ های متفاوت برای عوامل موثر در آمریکا داده اند. میزان آموزش فرهنگی و زمینه های اجتماعی در سوئد و آمریکا بالا است اما نتایج آن دو متفاوت است زیرا بستر تأثیرگذاری آن دو متفاوت است.
ایران در میان کشورهای با درآمد متوسط قرار دارد در طبقه بندی هفت گانه (بسیار کم درآمد ، کم درآمد میان درآمد پائین، میان درآمد متوسط ، میان درآمد بالا، پر درآمد، بسیار پر درآمد). اما از حیث پرمعتادی نسبی از همه ی کشورها در این ردیف بالاتر است.
پرمعتادی (معتادان افیونی) در آمریکا بسیار بالاتر از قطر، کویت ، سوئد (که همه در طبقه بندی بسیار پر درآمد قرار دارند) است. آیا واقعاً دلیل آن عدم امکان کنترل های مرزی است یا سیاست های پلیسی – اجتماعی که حد معینی از مصرف این مواد را برای کنترل اجتماعی این نظام سرمایه داری پرمعتادی ضرری می داند.
برای این حکم اخیر بررسی های علمی قابل توجهی را خوانده ام. و اما آنچه گفتم درباره ی معتادان افیونی بود اگر شمار نسبی معتادان نارکوتیکی (حشیش ، ماری جوانا) و نیز معتادان مواد شیمیایی (شیشه و روانگردان هایی مانند انواع قرص های اکستازی) را به حساب آوریم باید باز نتیجه گیری هایمان را تغییر دهیم. مواد شیمیایی (مصنوع یا سنتتیک) رواج عجیبی در جهان یافته اند. در ایران و آمریکا این رواج جدی است و فزاینده است.
زمانی این مواد به ایران وارد می شدند و منشاء آن آسیای جنوب شرقی بود. زمان دیگری بخشی از مواد اولیه ی آن را وارد کشور می شد. به تدریج قیمت آن پائین و پائین تر آمد. اگر زمانی برای یک بسته (سورت) شیشه باید معادل مثال ۵۵ بطری (۶۰۰ سی سی) ودکای دست ساز ایرانی پرداخت می شد اکنون رقم به ۷ بطری رسیده است.
نسبت به قیمت یک دستگاه موبایل با تکنولوژی و امکانات عادی نیز این بهای نسبی به شدت کاهش یافته است اساساً قیمت ریالی شیشه (و کراک) به طور مطلق نسبت به ۱۰ سال گذشته کاهش جدی یافته است اکنون شیشه و قرص های روانگردان در ایران به وفور تولید می شوند و اقتصاد این بخش از مواد مخدر تقریبن به خودکفایی رسیده است (به جز وابستگی به برخی مواد وارداتی که به صورت قانونی، یعنی به صورت داروها وارد کشور می شوند).
آشپزخانه های کوچک و مجهز و قابل انتقال (یعنی همان محل تولید شیشه) در جای جای محله های فقیر و فرسوده تهران و اطراف و نیز در نقاط دور دست کشور ، فعالند. کشفیات مواد مخدر افیونی و نارکوتیکی و شیمیایی روند افزایشی داشته است اما کماکان می توان گفت ۷ تا ۱۵ درصد کل مواد مصرف و انبار شده کشف می شود (متوسط ۱۰ درصد شاید حالا به ۱٣ درصد رسیده باشد).
مجازات اعدام برای وارد کننده و انباردار و حامل و فروشنده انواع مواد شیمیایی و غیرشیمیایی وجود دارد و پایش و مهار – صرف نظر از واردات مشکوک توسط نمایندگان موسسات صاحب قدرت و نفوذ – کاهش نیافته است و مقدار کشفیات سالانه نیز زیاد شده است.
با این وصف شمار مطلق و نسبی معتادان مواد مخدر و شیمیایی در ایران بالا می رود. اما در آمریکا این مواد از مکزیک وارد می شوند. در آنجا نیز آشپزخانه ها دایراند و دود می کنند. در سوئد وضع هرگز چنین نیست.
در آمریکا شمار نسبی مصرف کنندگان مواد شیمیایی بیشتر از ایران گزارش شده است (من واقعیت آماری را نمی دانم) اما در سوئد نیز این رقم رو به افزایش است گر چه کماکان بسیار پائین. در پاکستان مصرف مواد شیمیایی (و تولید واقعی آن) مانند ایران ، به قول امروزی ها نهادینه شده است .
من زمانی (حدودن ۴ سال پیش) شمار معتادان مواد افیونی در ایران را تا ۲/٨ میلیون نفر برآورد می کردم. آن زمان نظر نیروی انتظامی این بود که شمار این معتادان ۱/۵ میلیون نفر است. اختلاف آن به برداشت آماری و تعریف معتاد و این جور چیزها محدود نمی شد.
به هر روی به نظر من آمارهای نیروی انتظامی درست نبودند. مدتها پیش از آن و تاکنون این آمار همان ۲/۵ میلیون نفر باقی مانده است و حتی نپذیرفته اند که شماری از معتادان بالاخره با مرگ زودرس از پای درآمده اند پس آمار را باید کمتر می کردند. اما به نظر من از چهار سال پیش تاکنون شاید آمار معتادان مواد افیونی از ۲/٨ میلیون نفر کمتر شده باشد زیرا آن زمان شمار بسیار کمی معتاد غیر افیونی وجود داشت .
اما نسل جدید معتادان، که حداقل سن شروع اعتیاد سهم در آنها کاهش یافته و سهم زنان در آنها زیاد شده است، به سمت مواد شیمیایی رفته اند و نسل قدیمی تر زودتر از موعد طبیعی از پای درآمده اند. با این همه اطلاعات و یافته های متعدد اما هنوز ناقص و ناریشه ای، چه می توان گفت.
من به هر حال براساس حاصل تجربه های پژوهشی بر آن نیستم که انگیزه های اعتیاد شناخته نشده باقی می ماند و دهها عوامل متغیر در هر جامعه به گونه ای خاص ، چنان بر آن تأثیر می گذارند که نمی توان قانونی برای روند فزاینده ی اعتیاد کشف کرد و بنا بر این تحلیل علمی ای نیز در میان نخواهد بود.
من در میان طرفداران روش پوزیتویستی یعنی بررسی تأثیر عوامل جداگانه در چارچوب مفروضات موکد قرار ندادم. ضمن آن که می دانم این روش می تواند بر پایه ی روش های ریشه ای و تحلیلی برای شناخت ویژگی ها به کار آید و بررسی ها را دقیق تر کند. به گمان من باید ریشه ی اعتیاد را به طور کلی در نابسامانی اساسی جامعه (و نه فقط نابهنجاری آن) جستجو کرد.
نابسامانی اساسی به تضادهای حل نشده ی جامعه مربوط می شود و این تضادها پایه ای جدی، گر چه نه به تمامی، در روابط اقتصاد سیاسی و اقتصاد اجتماعی دارند. ساخت و بافت جامعه ی طبقاتی و ناموزن ، از خود بیگانه ساز تبعیض آمیز و تضاد آفرین می شود که به گونه ای ناگزیر انسانها را باید به سمت آگاهی و دگرگونی بکشاند، وگرنه آنها را به راه های دیگر از جمله تسلیم شدگی، از خود بیگانگی ماندگار، شورش های کور، فردگرایی و لذت طلبی افراطی، فاشیسم و بالاخره شورش و خود ویرانگری (یعنی از جمله استفاده از همین مواد مخدر) می کشاند.
در هر جامعه البته عوامل اصلی و عوامل فرعی ذیل آنها می توانند حوزه ها، روندها، کمیت ها و رواج پذیری ها را توضیح دهند. نمی توان فقط به بررسی های جزیی و چاره یابی ها جزیی ، مثلن بررسی تأثیر تربیت و محله مسکونی و رواج فیلم های سینمایی خاص و بدآموز یا نزدیکی به کشور محل تولید و ورود بسنده کرد. این نتایج اگر خوب هم باشند می باید بر پایه ی عوامل اصلی قرار گیرند و باز آزمون شوند.
در هر جامعه باید به دنبال تضادهای اصلی و چگونگی سر برون آوردن آن بود و سپس به عوامل اصلی و فرعی پرداخت. در ایران فقر و محرومیت و ناکامی در حدود ٨۰ درصد از شمار معتادان تازه معتاد شده ی افیونی را توضیح می دهد (ضریب همبستگی بین شمار افزوده شده بر جمعیت معتاد و عامل فقر و محرومیت که من محاسبه کرده ام 0/8 است).
اما ثروت و بادآوردگی و بی خیالی و پرمصرفی و تجمل و رویکرد به خوی زشت مصرفی نیز به ویژه در میان ۱۰ تا ۲۰ درصد بالایی جامعه، عامل بسیار مهمی در افزایش شمار معتادان شیمیایی (که سهم شان از طبقات متوسط بالایی و پر درآمدها بیشتر از سهم شان در مواد افیونی است به شمار می آید.
اگر این نوع معتادان را به حساب آوریم آن ضریب 0/8 محاسباتی کم تر می شود ولی گمان نمی کنم از ۶۶ درصد پایین تر بیاید.راه حل اساسی در دنبال کردن بررسی ها حوزه ای، جزیی و مبتنی بر روش های ناکام مانده ی جامعه شناسی فرتوت و دانشگاه زده نیست. پوزیتویسم اگر هم بخواهد کار کند باید واقعاً پای به صحنه ی علمی زندگی بگذارد و از قید بررسی های علت یابانه ی بی ثمر و محدود دانشگاهی و حرفه ای حرفه مندان وابسته و پاداش بگیر برهد.
به هر روی این بررسی آزادانه، انتقادی و ریشه ای تضادهای اجتماعی و ساخت قدرت و توزیع ثروت است که باید راهبرد اصلی مبارزه با مواد مخدر را نشان دهد و از روش های بررسی کمی و کیفی عوامل اصلی و فرعی بهترین و کارآمدترین یاری را بگیرد.
تأمین ۲۴/ ۱ - در جامعه ی پرمعتاد، پایش و مهار کمتر از جامعه ی کم معتاد است. در این مورد می توان عوامل پایش و مهار پلیسی و مقررات و قوانین را عمده کرد.
۲ - در جامعه ی پرمعتاد آموزش فرهنگی کمتر و زمینه های فرهنگی برای سوق داده شدن به سمت اعتیاد بیشتر است. در این مورد می توان سابقه ی اعتیاد را به عنوان یک شاخص در نظر گرفت .
٣ - در جامعه ی نوع نخست دسترسی به مواد مخدر بیشتر است و در این مورد همسایگی های کشور، مسیرهای قاچاق، دروازه های ورودی و موارد مشابه را میتوان در نظر گرفت.
۴ - شکاف های اجتماعی و بی عدالتی و تبعیض و محرومیت و فقر را به عنوان عامل افزایش اعتیاد در نظر می گیرند.
۵ - هم چنین داشتن امکانات مالی و پرمصرفی در جامعه ای بزرگ برای بخش نسبتاً زیادی از جامعه ، به شرط آن که سایر عوامل هم ، مانند نارسایی نظارت ، مهیا باشند به عنوان عامل گسترش اعتیاد در نظر گرفته شده است .
۶ - گاه جامعه ی جوان را اعتیادپذیرتر می دانند.
۷ - بد آموزی های رسانه ای و تقلید اجتماعی به عنوان عامل سازنده ی یک جامعه ی پرمعتاد در نظر گرفته می شود.
٨ - وجود ریشه دار و قدیمی سازمان ها و گروه های مافیایی و قاچاق و فساد نیز عامل پرمعتادی جامعه شناخته می شود.
۹ - سیاستهای عمدی دولت را به حساب عاملی برای رواج اعتیاد به حساب می آورند.
۱۰- نوع مواد مخدر و الگوی مصرف بر شمار نسبی معتادان موثر می افتد.
شاید خواننده بتواند عوامل فرعی زیادی را فهرست کند و ذیل یکی از عوامل ده گانه قرار دهد یا عامل اصلی دیگری را، مستقل از این عوامل شناسایی کند. این، کار خوبی است بحث ما را به جلو می برد.
اما من از روش "تفهمی" در بررسی های جامعه شناسی استفاده نمی کنم و بنابراین ردیف کردن در حدود ۷۰ عامل (کاری که در برخی بررسی ها دیده ام) دردی اساسی از شناخت و درمان در حوزه ی اعتیاد دوا نمی کند. من به روش تحلیلی (حتی اگر بررسی کمی هم در آن برجسته باشد) متکی هستم.
در این روش باید به ریشه شناسی اعتیاد – و البته پرهیز از کلی گویی و بدیهی گویی – در جوامع بشری و دنیای معاصر و جوامع خاص در زمان مورد بررسی پرداخت. واقعاً، چنان که بررسی ها نشان می دهند، ممکن است در بررسی مقایسه ای بین دو یا چند جامعه در برهه ی زمانی خاص، متوجه شویم که یکی از آن عوامل اصلی ده گانه یا عوامل فرعی ٣۰ تا ۷۰ گانه در افزایش شمار نسبی معتادان موثر بوده است.
این گونه یافته ها خیلی هم خوب اند اما یافته های اساسی به حساب نمی آیند. زیرا در مدت زمانی بعد نتایج آنها تغییر می کند، یافته ها در چارچوب مفروضات مشخص ذهنی یا عینی قرار دارند به نحوی که و گاه با اندک تغییرات زمانی و مکانی کاملن دگرگون می شوند بدین سان آنها درمان ریشه ای را به دست نمی دهند.
برای مثال ایران را با ترکیه و پاکستان و سوئد و آمریکا مقایسه کنیم. در ایران سهم نسبی اعتیاد به مواد افیونی بالا است و پس از آن پاکستان، آمریکا، ترکیه و سوئد قرار دارند. این رتبه بندی البته در طول زمان تغییر نیز کرده است. واقعن کدام عامل یا کدام عوامل موجب پراعتیادی در جامعه ی ایران شده اند.
اگر نزدیکی به افغانستان را که محل اصلی تولید مواد افیونی و نارکوتیکی است در نظر بگیریم پرسش اینجا است که چرا اعتیاد به مواد افیونی مانند تریاک ، شیره ی تریاک ، شیره ، مرفین و هروئین و کراک (که ترکیبی از هروئین و مواد شیمیایی است) به طور نسبی در ایران از خود افغانسان هم بیشتر است .
سهم نسبی اعتیاد در پاکستان نیز بالا است اما خیلی کم تر از هند است . بسته بودن دروازه ها و مسیرها در سوئد و آمریکا هر دو جدی است، گر چه در آمریکا به دلیل طولانی بودن مرزها و تنوع و فراوانی دروازه های ورودی امکان کنترل کمتر است. اما این تفاوت واقعن نمی تواند رقم تفاوت جدی در شمار نسبی معتادان افیونی را توضیح دهد. فقر و بی عدالتی و محرومیت در آمریکا جدی است اما همان قدر هم برخورداری های مالی و میل به پرمصرفی و تنوع طلبی در آنجا زیاد است. کدام یک عامل جدی تری به حساب می آیند.
من پژوهش های زیادی را تعقیب کرده ام که پاسخ های متفاوت برای عوامل موثر در آمریکا داده اند. میزان آموزش فرهنگی و زمینه های اجتماعی در سوئد و آمریکا بالا است اما نتایج آن دو متفاوت است زیرا بستر تأثیرگذاری آن دو متفاوت است.
ایران در میان کشورهای با درآمد متوسط قرار دارد در طبقه بندی هفت گانه (بسیار کم درآمد ، کم درآمد میان درآمد پائین، میان درآمد متوسط ، میان درآمد بالا، پر درآمد، بسیار پر درآمد). اما از حیث پرمعتادی نسبی از همه ی کشورها در این ردیف بالاتر است.
پرمعتادی (معتادان افیونی) در آمریکا بسیار بالاتر از قطر، کویت ، سوئد (که همه در طبقه بندی بسیار پر درآمد قرار دارند) است. آیا واقعاً دلیل آن عدم امکان کنترل های مرزی است یا سیاست های پلیسی – اجتماعی که حد معینی از مصرف این مواد را برای کنترل اجتماعی این نظام سرمایه داری پرمعتادی ضرری می داند.
برای این حکم اخیر بررسی های علمی قابل توجهی را خوانده ام. و اما آنچه گفتم درباره ی معتادان افیونی بود اگر شمار نسبی معتادان نارکوتیکی (حشیش ، ماری جوانا) و نیز معتادان مواد شیمیایی (شیشه و روانگردان هایی مانند انواع قرص های اکستازی) را به حساب آوریم باید باز نتیجه گیری هایمان را تغییر دهیم. مواد شیمیایی (مصنوع یا سنتتیک) رواج عجیبی در جهان یافته اند. در ایران و آمریکا این رواج جدی است و فزاینده است.
زمانی این مواد به ایران وارد می شدند و منشاء آن آسیای جنوب شرقی بود. زمان دیگری بخشی از مواد اولیه ی آن را وارد کشور می شد. به تدریج قیمت آن پائین و پائین تر آمد. اگر زمانی برای یک بسته (سورت) شیشه باید معادل مثال ۵۵ بطری (۶۰۰ سی سی) ودکای دست ساز ایرانی پرداخت می شد اکنون رقم به ۷ بطری رسیده است.
نسبت به قیمت یک دستگاه موبایل با تکنولوژی و امکانات عادی نیز این بهای نسبی به شدت کاهش یافته است اساساً قیمت ریالی شیشه (و کراک) به طور مطلق نسبت به ۱۰ سال گذشته کاهش جدی یافته است اکنون شیشه و قرص های روانگردان در ایران به وفور تولید می شوند و اقتصاد این بخش از مواد مخدر تقریبن به خودکفایی رسیده است (به جز وابستگی به برخی مواد وارداتی که به صورت قانونی، یعنی به صورت داروها وارد کشور می شوند).
آشپزخانه های کوچک و مجهز و قابل انتقال (یعنی همان محل تولید شیشه) در جای جای محله های فقیر و فرسوده تهران و اطراف و نیز در نقاط دور دست کشور ، فعالند. کشفیات مواد مخدر افیونی و نارکوتیکی و شیمیایی روند افزایشی داشته است اما کماکان می توان گفت ۷ تا ۱۵ درصد کل مواد مصرف و انبار شده کشف می شود (متوسط ۱۰ درصد شاید حالا به ۱٣ درصد رسیده باشد).
مجازات اعدام برای وارد کننده و انباردار و حامل و فروشنده انواع مواد شیمیایی و غیرشیمیایی وجود دارد و پایش و مهار – صرف نظر از واردات مشکوک توسط نمایندگان موسسات صاحب قدرت و نفوذ – کاهش نیافته است و مقدار کشفیات سالانه نیز زیاد شده است.
با این وصف شمار مطلق و نسبی معتادان مواد مخدر و شیمیایی در ایران بالا می رود. اما در آمریکا این مواد از مکزیک وارد می شوند. در آنجا نیز آشپزخانه ها دایراند و دود می کنند. در سوئد وضع هرگز چنین نیست.
در آمریکا شمار نسبی مصرف کنندگان مواد شیمیایی بیشتر از ایران گزارش شده است (من واقعیت آماری را نمی دانم) اما در سوئد نیز این رقم رو به افزایش است گر چه کماکان بسیار پائین. در پاکستان مصرف مواد شیمیایی (و تولید واقعی آن) مانند ایران ، به قول امروزی ها نهادینه شده است .
من زمانی (حدودن ۴ سال پیش) شمار معتادان مواد افیونی در ایران را تا ۲/٨ میلیون نفر برآورد می کردم. آن زمان نظر نیروی انتظامی این بود که شمار این معتادان ۱/۵ میلیون نفر است. اختلاف آن به برداشت آماری و تعریف معتاد و این جور چیزها محدود نمی شد.
به هر روی به نظر من آمارهای نیروی انتظامی درست نبودند. مدتها پیش از آن و تاکنون این آمار همان ۲/۵ میلیون نفر باقی مانده است و حتی نپذیرفته اند که شماری از معتادان بالاخره با مرگ زودرس از پای درآمده اند پس آمار را باید کمتر می کردند. اما به نظر من از چهار سال پیش تاکنون شاید آمار معتادان مواد افیونی از ۲/٨ میلیون نفر کمتر شده باشد زیرا آن زمان شمار بسیار کمی معتاد غیر افیونی وجود داشت .
اما نسل جدید معتادان، که حداقل سن شروع اعتیاد سهم در آنها کاهش یافته و سهم زنان در آنها زیاد شده است، به سمت مواد شیمیایی رفته اند و نسل قدیمی تر زودتر از موعد طبیعی از پای درآمده اند. با این همه اطلاعات و یافته های متعدد اما هنوز ناقص و ناریشه ای، چه می توان گفت.
من به هر حال براساس حاصل تجربه های پژوهشی بر آن نیستم که انگیزه های اعتیاد شناخته نشده باقی می ماند و دهها عوامل متغیر در هر جامعه به گونه ای خاص ، چنان بر آن تأثیر می گذارند که نمی توان قانونی برای روند فزاینده ی اعتیاد کشف کرد و بنا بر این تحلیل علمی ای نیز در میان نخواهد بود.
من در میان طرفداران روش پوزیتویستی یعنی بررسی تأثیر عوامل جداگانه در چارچوب مفروضات موکد قرار ندادم. ضمن آن که می دانم این روش می تواند بر پایه ی روش های ریشه ای و تحلیلی برای شناخت ویژگی ها به کار آید و بررسی ها را دقیق تر کند. به گمان من باید ریشه ی اعتیاد را به طور کلی در نابسامانی اساسی جامعه (و نه فقط نابهنجاری آن) جستجو کرد.
نابسامانی اساسی به تضادهای حل نشده ی جامعه مربوط می شود و این تضادها پایه ای جدی، گر چه نه به تمامی، در روابط اقتصاد سیاسی و اقتصاد اجتماعی دارند. ساخت و بافت جامعه ی طبقاتی و ناموزن ، از خود بیگانه ساز تبعیض آمیز و تضاد آفرین می شود که به گونه ای ناگزیر انسانها را باید به سمت آگاهی و دگرگونی بکشاند، وگرنه آنها را به راه های دیگر از جمله تسلیم شدگی، از خود بیگانگی ماندگار، شورش های کور، فردگرایی و لذت طلبی افراطی، فاشیسم و بالاخره شورش و خود ویرانگری (یعنی از جمله استفاده از همین مواد مخدر) می کشاند.
در هر جامعه البته عوامل اصلی و عوامل فرعی ذیل آنها می توانند حوزه ها، روندها، کمیت ها و رواج پذیری ها را توضیح دهند. نمی توان فقط به بررسی های جزیی و چاره یابی ها جزیی ، مثلن بررسی تأثیر تربیت و محله مسکونی و رواج فیلم های سینمایی خاص و بدآموز یا نزدیکی به کشور محل تولید و ورود بسنده کرد. این نتایج اگر خوب هم باشند می باید بر پایه ی عوامل اصلی قرار گیرند و باز آزمون شوند.
در هر جامعه باید به دنبال تضادهای اصلی و چگونگی سر برون آوردن آن بود و سپس به عوامل اصلی و فرعی پرداخت. در ایران فقر و محرومیت و ناکامی در حدود ٨۰ درصد از شمار معتادان تازه معتاد شده ی افیونی را توضیح می دهد (ضریب همبستگی بین شمار افزوده شده بر جمعیت معتاد و عامل فقر و محرومیت که من محاسبه کرده ام 0/8 است).
اما ثروت و بادآوردگی و بی خیالی و پرمصرفی و تجمل و رویکرد به خوی زشت مصرفی نیز به ویژه در میان ۱۰ تا ۲۰ درصد بالایی جامعه، عامل بسیار مهمی در افزایش شمار معتادان شیمیایی (که سهم شان از طبقات متوسط بالایی و پر درآمدها بیشتر از سهم شان در مواد افیونی است به شمار می آید.
اگر این نوع معتادان را به حساب آوریم آن ضریب 0/8 محاسباتی کم تر می شود ولی گمان نمی کنم از ۶۶ درصد پایین تر بیاید.راه حل اساسی در دنبال کردن بررسی ها حوزه ای، جزیی و مبتنی بر روش های ناکام مانده ی جامعه شناسی فرتوت و دانشگاه زده نیست. پوزیتویسم اگر هم بخواهد کار کند باید واقعاً پای به صحنه ی علمی زندگی بگذارد و از قید بررسی های علت یابانه ی بی ثمر و محدود دانشگاهی و حرفه ای حرفه مندان وابسته و پاداش بگیر برهد.
به هر روی این بررسی آزادانه، انتقادی و ریشه ای تضادهای اجتماعی و ساخت قدرت و توزیع ثروت است که باید راهبرد اصلی مبارزه با مواد مخدر را نشان دهد و از روش های بررسی کمی و کیفی عوامل اصلی و فرعی بهترین و کارآمدترین یاری را بگیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر